به گزارش خبرنگار احزاب و تشکلهای گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان، سرگذشت ایران، استقلال کشورمان و شهدایی که در این میان جان خود را فدا کردند را شاید بتوان جزو پیچیده ترین اتفاقات تاریخی این مرز و بوم دانست؛ اما در این میان خواندن سرگذشت افرادی که در این راه جان خود را فدا کردند هم خالی از لطف نیست.
«شیخ محمد خیابانی» یکی از همان شخصیتهای برجستهای بود که نقش تاثیرگزاری در تاریخ کشورمان داشت؛ او در سال ۱۲۵۸ هجری شمسی در خامنه از توابع شهرستان شبستر به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی خود را در همان شهر گذراند، اما سپس به پتروفسک رفت و در تجارتخانه پدرش مشغول به کار شد؛ مدتی بعد هم به ایران بازگشت و در تبریز به تحصیل علوم دینی روی آورد و فقه و اصول را از «حاجی میرزا ابوالحسن آقا انگجی» فراگرفت.
در سال ۱۳۲۴ یعنی پس از برقراری اصول حکومت شورایی در کشورمان، دوره دوم زندگی مرحوم خیابانی هم شروع شد و فعالیتهای سیاسی به سایر تلاشهایش اضافه شد؛ برای مثال در ایامی که قوای محمدعلی میرزا اطراف تبریز را محاصره کرده و آب و آذوقه را به روی اهالی شهر بسته بودند، خیابانی تفنگ بر دوش، در سنگرها و به همراه مجاهدان، به دفاع از عدالت و آزادی پرداخت و وقتی در وجود برخی مجاهدان نشانههای سستی میدید با بیانات شیرین و نطقهای مهیّج خود آنها را تشجیع میکرد و روح تازهای در کالبد افسرده آنها میدمد.
او که در میان مردم از سابقه بسیار درخشانی برخوردار بود در مجلس دوم به عنوان نماینده مردم تبریز انتخاب شد و پس از آمدن به تهران در این سنگر هم به دفاع از آزادی و حقوق ملت پرداخت؛ او در کنار نمایندگان متعهّدی، چون آیت اللّه مدرس با موضع گیریهای آگاهانه و ضدّاستبدادی و ضدّاستعماری، نقش بسزایی در آگاهی بخشی مردم ایفا کرد؛ برای مثال پس از اولتیماتوم روس ـ که نوعی باج خواهی همسایه شمالی به حساب میآمد ـ خیابانی نطقی کوبنده بیان کرد و پس از شرح وضعیت حکومتها در جهان و ذکر حق حاکمیت ملت ها، از دولت خواست که به هیچ وجه این اولتیماتوم را نپذیرد و تخلّف آنها را از معاهدات بین المللی گوش زد کند.
شهید خیابانی معتقد بود: «دولت سزاوار است با کمال احترام بگوید که این تقاضا خلاف معاهدات و خلاف عهدهایی است که در عالم بسته شده است. هیچ کس و هیچ دولتی حق ندارد که اختیار و آزادی و استقلال کسی یا دولتی را از دست آنها بگیرد، مگر این که به همان شیوه کهن دو هزار سال قبل برگردد. قبول این تقاضا رخنه به استقلال ایران است. ممکن نیست این ملت امور کشور و اختیار و استقلال خود را به دیگران واگذار کند.»
پس از این اتفاق دولت وقت اولتیماتوم را قبول کرد و مجلس دوّم را بست، اتفاقی که در حقیقت آغاز نوعی کودتا در کشورمان به حساب میآمد ، شهید خیابانی در اجتماع اعتراض آمیز مردم در سبزه میدان شرکت و علیه کودتا، حکومت وقت و اولتیماتوم سخنرانی کرد.
پس از این واقعه آقای معتمدالتجار به خیابانی پیشنهاد میکند که آن شب را در منزل او بگذراند. اما شیخ میگوید، وظیفه خود را انجام دادیم و نتیجه هم گرفتیم. دستگیری من برای آنها هنگامی ارزش داشت که مراسم برپا نشده و نطقی ایراد نشده بود؛ اما اینک ما اسرار را برای مردم فاش کردیم و جامعه را آگاه ساختیم.
بعد از این اتفاقات خیابانی برای زیارت مرقد امام هشتم و اقوام خود، همراه خانواده به مشهد میرود و سه ماه در آن جا میماند. سپس عازم باکو و تفلیس میشود و از آن جا از طریق راه آهن به تبریز باز میگردد. در این ایام صمدخان شجاع الدوله از طرف روسها حاکم تبریز شده بود؛ وارد شدن به تبریز برای او میسّر نبود. اطرافیان خیابانی به مشاوره پرداختند و قرار شد خانواده خیابانی به تبریز عازم شوند و خود او برای مدتی در پتروفسکی نزد عمو و سایر خویشاوندان خود بماند، ولی او راضی به این کار نبود؛ لذا پس از مدت کوتاهی عازم تبریز شد.
در دوره تسلط صمدخان شجاع الدوله دست نشانده روس ها، مرحوم خیابانی به صورت مخفیانه به تبریز آمد و بلافاصله به خانه خود وارد شد. چون صمدخان در پی او بود، خانواده اش او را پنهان کردند و فقط یکی دو نفر از دوستان نزدیکش از آمدن او به تبریز آگاه بودند. شیخ محمد خیابانی یک ماه به صورت مخفی در تبریز ماند و نهایتا رفقای او چنین مصلحت دیدند که ورود او را به صمدخان شجاع الدوله اطلاع دهند. این کار صورت میگیرد و بعد از مذاکره حکمی مبنی بر مصونیت خیابانی صادر میشود. در این حکم شرط مصونیت او اشتغال صرف به امامت جماعت و تجارت ذکر میشود.
مرحوم بادام چی میگوید: مدتی شیخ در تبریز به کار امامت جماعت و تجارت مشغول شد، ولی در خفا ارتباط خود را با یاران و آزادی خواهان برقرار میکرد و آنان در مسائل کشوری مشورتهایی با خیابانی انجام میدادند. کلیه فعالیتها به صورت مخفی انجام میگرفت تا این که اوضاع به قدری به وخامت گرایید که آتش قیام شعله ور شد.
موج تبلیغات رنگارنگ که از سوی ایادی استعمار و استبداد صورت میگرفت، خیابانی و یارانش را واداشت تا برای بیان مواضع خود و نیز مشکلات مردم، دست به انتشار روزنامه تجدد و تشکیل حزب دموکرات بزنند. انتشار این روزنامه نقش بسزایی در پیشبرد اهداف شهید خیابانی داشت ؛ چرا که اقدامات خیابانی و دوستانش برای نجات کشور در این نشریه درج میشد و خیانتهای حکام جور نیز به اطلاع مردم میرسید و همین امر مردم را بیش از پیش به صحنه مبارزه میکشاند.
پس از این اتفاق خیابانی در اندک مدتی شعبات حزب خود را در تمام نقاط آذربایجان دایر و اصلاحات سیاسی را آغاز کرد؛ همچنین تشکیلات ژاندارمری آذربایجان را با نزدیک پانصد نفر ژاندارم راه انداخت. اگرچه فعالیت دموکراتها منجر به سقوط وثوق الدوله شد،اما این پایان قیام نبود و همچنان خواستهها و اصلاحات طی تلگرافهای متعددّی به گوش مسئولان مملکتی رسانده میشد.
خیابانی با شناخت کامل از حرکتهای داخلی و خارجی، مراقب تمام جوانب قیام بود؛ اما عثمانیها مدتهای طولانی خواب انضمام آذربایجان به اراضی خود را میدیدند و از طرفی شوروی با حرکتهای سلطه جویانه سعی در خفه نمودن حرکتهای مستقل داشت؛ لذا وقتی عثمانیها به بهانه سرکوب شورش آشوریها به ایران وارد شدند، دموکراتها به مخالفت برخاستند و این منجر به دستگیری خیابانی و یارانش شد که بعد از تخیله خاک ایران آزاد شدند.
بعد از عزل مکرم الملک و گسترش فعالیت دموکراتها و ایجاد آزادی نسبی، انتخابات دوره چهارم مجلس برگزار شد. فعالیت اعضای حزب دموکرات و فداکاری آنها باعث شد شش نفر از آنها، از جمله مرحوم خیابانی، با اکثر آرا به مجلس راه یابند.
وقتی وثوق الدوله قرارداد ۱۹۰۷ با انگلیسیها را امضا کرد؛ این روزنامه طی مقالاتی، بی اعتبار بودن آن را گوشزد نمود و نوشت: مادامی که این قرارداد از تصویب مجلس نگذشته، آن را بیش از یک ورق پاره چیز علی حده نمیدانیم و ترتیب اثری به آن نمیدهیم.
نمایندگان آذربایجان تحت قیادت رهبر مقتدر خویش مرحوم خیابانی، با حضور فعال در مجلس با این قرارداد به مخالفت برخاستند. وثوق الدوله برای خنثی کردن اقدامات دموکراتها دست به حرکتهایی زد تا بتواند قرارداد را از تصویب مجلس بگذراند. او سعی در محدود کردن فعالیت دموکراتها کرد، اما اقدامات وثوق الدوله موجب تشدید فعالیت خیابانی شد و حزب دموکرات کنترل تبریز را به دست گرفت.
با آغاز قیام شیخ محمدخیابانی در فروردین ۱۲۹۹، دو روزِ تمام نیروهای انقلابی شهر و ادارات دولتی تبریز را تصرّف کردند. شش ماه با کمال متانت مقاصد مورد نظر انقلابیون پی گیری شد و با هرگونه هرج و مرج و فتنه جویی برخورد میشد. مرحوم بادام چی معتقد است: به شهادت اشخاص بی طرف از تجار و کسبه و اعیان، اگر قیام انقلابیون تبریز نبود و یا آن که این نهضت در دست کس دیگری بود، حتما مملکت به طرف هرج و مرج میرفت. تنها فداکاری حزب دموکرات، درایت و کفایت و تدبیر شهید خیابانی بود که جلو این سیل بلا گرفته شد و مملکت از بدبختی غیر قابل تحمل نجات و استقلال ایران و اموال و اعراض اهالی از تعدّی و تجاوز اشرار حفظ شد.
در پی قیام پیروزمندانه مردم تبریز به رهبری شیخ محمّد خیابانی که در نتیجه کارهای نامناسب وثوق الدوله تشدید شده بود، امکان ادامه کار برای وثوق الدوله از بین رفت. پس از عزل او مشیرالدوله به نخست وزیری انتخاب شد. مشیرالدوله برای مقابله با قیام تبریز مهدی قلی خان هدایت معروف به مخبرالسلطنه را به سِمَت والی آذربایجان برگزید و او را مأمورِ براندازی قیام تبریز کرد. مخبرالسلطنه از طریق صحبت با دوستان خیابانی او را تشویق به پایان بخشیدن به قیام کرد، ولی شهید خیابانی به او اعتنایی نکرد.
مخبرالسلطنه، چون از راه تزویر و فریب و مذاکره نتوانست خیابانی را از ادامه مبارزه منصرف کند، با رئیس قزاق خانه تبریز ـ که کلنل روسی بود ـ دست به دست هم داد و نقشه حمله به نیروهای خیابانی را طراحی کرد؛ سرانجام در بامداد ۲۲ شهریور ۱۲۹۹ که بیشتر نیروهای مرحوم خیابانی برای سرکوبی اشرار محلی به اطراف تبریز رفته بودند، به مقرّ حکومت خیابانی حمله کردند و پس از کشتن و خلع سلاح کردن نیروهای باقی مانده خیابانی مرکز آزادی خواهان را به تصرّف درآوردند.
پس از تصرّف مقرّ حکومت مجاهدان تبریز به دست قزاقهای روسی و نیروهای حکومتی، مخبرالسلطنه به تعقیب شیخ محمدخیابانی پرداخت. وقتی قزاقها به خانه خیابانی حمله کردند، او قبل از این که آنها به او دست بیابند از راه پشت بام خود را به خانه شیخ حسن علی میانجی رساند. شیخ حسن علی به خیابانی اصرار کرد که از مخبرالسلطنه برای او اماننامه بگیرد؛ امّا رهبر شجاع قیام تبریز گفت: شما شخصیّت بزرگی هستید. او کوچکتر از آن است که شما نزد او بروید. اصرار شیخ حسن علی به جایی نمیرسد و آخرین سخنی که شیخ محمّد خیابانی در پاسخ به اصرارهای او گفت این بود که «من کشته شدن را به تسلیم شدن در برابر مخبرالسلطنه ترجیح میدهم. من پیش دشمن زانو بر زمین نمیزنم. من فرزند انقلابم». شیخ حسن علی با شنیدن این حرفها و این همه شهامت و استقامت شیخ را تحسین کرد.
وقتی شیخ محمّد خیابانی پس از سقوط مقرّ حکومتی مجاهدان حاضر به تسلیم نشد، در ظهر ۲۲ شهریور ۱۲۹۹، قزاقها به مخفی گاه او پی بردند. آنها به آن جا حمله کردند و به او قول دادند در صورت عدم تیراندازی به او شلیک نخواهند کرد. شیخ در محلی مخفی شده بود که کاملاً به قزاقها مسلّط بود، ولی به اعتبار قولی که به او داده شده بود از تیراندازی به سوی آنها خودداری کرد. امّا سردسته قزاق به محض روبرو شدن با خیابانی به صورت بسیار ناجوان مردانه او را به رگبار بست و او را در دم به شهادت رساند. آن گاه جنازه او را به مقرّ فرمانروایی مخبرالسلطنه حمل کردند و سپس بدون هیچ گونه تشریفات، در گورستان امام زاده سیدحمزه دفن کردند.
انتهای پیام/
کجا آن همه تیغ های بنفش
کجا آن دلیران جنگ آوران
کجا آن رد و موبد و مهتران