به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان، علی اصغر بروجردی معروف به اصغر قاتل در سال ۱۲۸۷ متولد شد. او اولین قاتل زنجیرهای ایران است که قربانیانش کودکان بودند و در اغلب موارد به آنها تجاوز میکرده است.
وی طی مدتی در عراق زندگی کرده و استارت قتل هایش نیز در این کشور زده شد و ۲۵ کودک را به قتل رساند، اصغر پس از مدتها تحمل حبس از زندان آزاد شد که مجدد دست به ارتکاب قتل کودکی دیگر زد و بلافاصله از عراق به ایران فرار کرد.
قتلهای کودکان عراقی و حبسش او را متنبه نکرده چرا که با برگشتن به کشور بازهم دست به کشن کودکان زد و این بار و در ایران مرتکب قتل ۸ کودک و نوجوان شد.
علیاصغر در خانوادهای بزرگ شد که سابقه دزدی و قتل و بدنامی داشت، پدربزرگش زلفعلی راهزن بود و در منطقه بروجرد، ملایر و عراق اقدام به چپاول کاروانها میکرد که گاه منجر به کشته شدن کاروانیان نیز میشد.
پدر علیاصغر یعنی علیمیرزا قاتل، راهزن و جنایتکار بد نام در عصر خود بود، او بیش از ۴۰ مسافر و عابر را با دست خود به قتل رسانده بود. به دلیل بدنامی و تحت تعقیب بودنش، به بغداد مهاجرت کرد.
علی اصغر از مادرش شنیده بود که پدرش علی میرزا، سرباز بوده و در یکی از جنگها کشته شده است. خانواده علی اصغر به بهانه زیارت کربلا به عراق میروند و در بغداد ساکن میشوند.
یکی از برادران علی اصغر در بغداد قهوه خانهای راه اندازی میکند و علی اصغر هم ابتدا نزد برادرش مشغول به کار میشود. او بعدها به فروش آجیل و تنقلات به کودکان و دانش آموزان پرداخت و از همین راه به اغفال آنان دست زد.
او از این راه با کودکان و نوجوانان طرح دوستی میریخت و کم کم با وعدههایی آنها را به خلوتی میکشید و آنها را مورد اذیت و آزار قرار میداد، نخستین بار در سن ۱۴ سالگی به علت اذیت و آزار کودکان در بغداد دستگیر شد و به زندان افتاد که به دلیل کم بودن سنش و با رضایت والدین کودکان آزاد شد.
اصغر پس از آزادی از زندان به فروش آجیل و تنقلات به کودکان مدرسهای کار خود را پیش گرفت و در ادامه با برملا شدن اقداماتش و آزار رسانی وی به ۵ کودک در بغداد، به ۹ سال حبس محکوم شد.
در ۲۷ سالگی برای در امان ماندن از دست پلیس و دادگاه، تصمیم گرفت بعد از تجاوز به طعمههای خود آنان را سر به نیست کند که در این مسیر ۲۵ کودک و نوجوان عراقی توسط اصغر قاتل به قتل رسیدند.
او در این باره گفته بود: درعراق در قهوهخانه برادرم هر چه پول میگرفتم خرج اطفال میکردم، مدتی هم در مساجد، آجیل میفروختم و با اطفال رابطه برقرار میکردم تا این که به علت فریب دادن ۵ بچه از فرزندان متمولان آنجا و فریب دادن آنها، ۹ سال حبس کشیدم. پس از آزادی، از برادرم خواستم که برایم زن بگیرد، ولی قبول نکرد.
دیگرهمیشه با اطفال بودم تا این که یک شب یک شاگرد نجار به نام حسن را فریب دادم با پنج نفر دیگر به او تجاوز کردیم به خاطر همین دو سال حبس کشیدم و از طرف محکمه تحت نظر پلیس بودم.
هر شب پلیس در خانه میآمد و بودن مرا در خانه کنترل میکرد، تصمیم گرفتم به هر پسری که تجاوز میکنم، او را به قتل برسانم در بغداد ۲۵ پسر را سر بریدم اغلب جنازه را در شط غرق میکردم، برخی را هم به قدری ماهر شده بودم که از سر بریدن هیچ آثاری نمیگذاشتم آخرین بچه را که میکشتم کودک دیگری مرا دید که من از همان جا به ایران فرار کردم.
با فرار از عراق به ایران، اصغر در کاروانسرای رضاخان در تهران ساکن و مشغول به کارهای دوره گردی و به ویژه بامیه فروشی شد، به این ترتیب وی باز هم امکان تماس با کودکان و نوجوانان را پیدا کرد.
این بار طعمههای اصغر بیشتر نوجوانان شهرستانی بودند که برای یافتن کار به تهران آمده بودند، او در مدت کوتاهی ۸ نفر را در تهران کشت و جنازههای آنها را در جنوب تهران رها کرد، کشف جسدهای مثله شده نوجوانان در کورهها و قناتهای منطقه شترخان باعث ترس و وحشت فراوان در تهران شده بود.
دهم دیماه ۱۳۱۲ در یک قلعه خرابه در بیابان شترخان در جنوب تهران، چوپان نوجوانی سر بریده کودکی را پیدا کرد و سراسیمه این خبر را به اهالی روستای نجف آباد در همان نزدیکی رساند.
پس از این اتفاق مأموران اداره تامینات «پلیس آگاه» با حضور در محل جسد کودک و دو جسد دیگر را پیدا کردند که همگی کمتر از بیست سال سن داشته و در دو هفته گذشته کشته شده بودند.
در ۲۳ بهمن ماه همان سال در فاصله کمتر از دو ماه، جمجمه جوان دیگری در میدان جلالیه «پارک لاله» پیدا شد، اما تلاش برای یافتن جسد وی بی نتیجه ماند، ۵ روز بعد جنازه بدون سر فردی سی ساله در قنات امین آباد منطقه دولتآباد کشف شد. با ایجاد جو رعب و وحشت در تهران، نظمیه و عدلیه به تلاش جدی برای یافتن سرنخی از قتلها مشغول شدند.
سردار تیمورخان مفتش با سابقه آن زمان اداره تامینات تهران مامور پیگیری قتلهای زنجیرهای در جنوب تهران شد، ماموران با اجیر کردن چند چاه کن، به تلاش خود برای یافتن اجساد در قنات ادامه دادند. آنها که ۴۳ مامور بودند در روز سه شنبه ۸ اسفند ماه ۱۳۱۲ در حوالی چاههای قنات امین آباد، به مردی میانسال در بیابان برخوردند که یک پیت حلبی و یک پشته حمالی به همراه داشت.
انفرادی اصغر قاتل در زندان قصر تهران
ماموران از وی و شغلش پرس و جو کردند و این مرد مدعی شد که بامیه فروش است و پیت هم ابزار کار اوست، ماموران جسدی را در آن حوالی پیدا میکنند.
بعد از ۲ روز مرد بامیه فروش که اصغر قاتل بود در حوالی شازده عبدالعظیم دستگیر شد و به این ترتیب مرد بامیه فروش دستگیر و برای استنطاق به کمیسری و سپس به تامینات تهران برده میشود.
ماموران به محل زندگی علی اصغر در کاروانسرای رضاخان میروند و با پرس و جو از همسایهها متوجه میشوند شب پیش از آن پسر بچهای که علی اصغر وی را برادر خود معرفی میکرده، شب را در اتاق او خوابیده است. آنها لباسهای به دست آمده را شناسایی و متعلق به همان نوجوان معرفی میکنند.
پس از چند فقره بازجویی، علی اصغر اقرار میکند که لباسها مربوط به نوجوانی به نام علی است که اصغر در ابتدا برای وی سینی و بامیه خریده تا در کنار او کار کند، اما با گریختن وی، اصغر مجددا وی را یافته و پس از تجاوز، او را به قتل رسانده است.
پس از کشو قوسهای فراوان علی اصغر به انجام ۸ قتل در ایران و ۲۵ قتل در عراق و تجاوز به مقتولان و دیگر کودکان اقرار کرد.
دادگاه اصغر قاتل در خرداد و تیرماه ۱۳۱۳ تشکیل شد، جرم وی تجاوز و قتل دهها کودک و نوجوان ذکر شد و پس از برگزاری جلسات دادگاه، او به ۹ سال حبس و در نهایت به اعدام محکوم شد که با اعتراض علی اصغر، رای به دیوان عالی تمیز رفت که در آنجا نیز حکم وی مجدد تأیید شد.
اودرباره جنایتش گفت: اینها یک عده بی پدر و مادر هستند؛ بیسر و پا و خوشگل اند. وقتی که ریش آنها درآمد، دزدی میکنند. من با اینها دشمنی دارم. اینها دشمن مملکت هستند. به این جهت آنها را کشتهام. من در خارجه که بودم از اینها خیلی بودند و خیلی از آنها را کشتم. اینجا هم که آمدم، دیدم در اینجا هم هستند و آنها را میکشتم.
روز اعدام فرا رسید، در سحرگاه چهارشنبه ششم تیر ۱۳۱۳ حکم اعدام وی در میدان توپخانه و در مقابل تشکیلات نظمیه مملکتی اجرا شد، وی ابتدا شوخ و سر حال بود، اما با مشاهده طناب دار در هم شکست و بنا بر اظهارات حاضران گفت در صورت آزادی، دو گوسفند برای قربانی نذر خواهد کرد.
اصغر قاتل پس از فراخوانده شدن به سمت چوبه دار با اعتراض گفت: «من چند ولگرد و مجهول الهویه را کشتم، شما به خاطر آنها مرا میکشید»؟
حکم اجرا و اصغر قاتل به دلیل جنایات متعدد علیه کودکان و نوجوانان به عنوان اولین قاتل زنجیرهای ایران، اعدام شد.
بیشتر بخوانید
بازخوانی پرونده قتلهای سریالی خفاش شب در تهران +تصاویر
انتهای پیام/
مردم واسه ابرو هیچی نمیگن
تو این دوره زمونه کم نیستن این افرادکثیف روانی
وای از وسوسه های شیطان
توکلت علی الله
شاید ژن تاثیرگذار باشه
وای اون چیزی که باعث میشه یک انسان تبدیل موجودی کمتر از یک حیوان بشه
انتخاب های زندگیش هست
گاهی مسیر خوب بودن اینقدر سخت میشه که آدم ها دست به انتخاب هیولا شدن میزنن در حالی که نمیدونن چه چیزی در انتظارشون هست
خدا آخر و عاقبتمون رو ختم به خیر کن
همه حق حیات داشتند ،سی قتل کم نیست .
به جای توبه و به جای پذیرش اشتباه هنوز با پررویی و بی شرمی از درستی کارش میگفت!!!!
عجب موجود پستی!،خدایا خودت به همه رحم کن.
نعمتان مجهولتان الصّحة و الامان
دو نعمتند که مردم از آن غافلند : سلامتی ، امنیت
در داستان چاه بابل نوشته رضا قاسمی، اصغر قاتل پیش از اعدام چنین میگوید :
«بنده در تمامِ عمر آرزویم این بود که سرم را بر فراز ببینم و دیگران را زیرِ پا. خب حالا طناب دار را که بالا بکشند به آرزویم رسیدهام.»
رضا شاه دستور میدهد وی را وارونه دار بزنند. سنگ بزرگی را با ریسمان به گردنش بسته و وی را از پاهایش آویزان کردند.[منبع ویکی پدیا]
سزای همچنین فرد کثیفی، اعدام بود.
در بعضی مواقع پدر و مادر بی خبر و بی گناهد.
این هیولا از چه خاکی خلق شده؟؟!!!
پناه بر خدا
اسدی فقط تو قیاس اشتباه کرده.
ونمیدونسته حکم قیاس برای هر موضوعی قابل اجرا نیست.
جان ومال وناموس انسانها قابل قیاس با موضوعات دیگر نیست.
هر که خود را جای مقتول بگذارد یقینا باید خیلی دیوانه و روانی باشد که کار قاتل را تأیید کند مگر اینکه مقتول جرم بسیار بزرگی داشته باشد نه سی کودک و نوجوان و جوان مظلوم و بی دفاع .
تمام قاتلین و کثافت کارهایی مثل اصغر وقاتل و بیجه ، ساده لوحی و خونسردی مظلوم نمایی خاصی دارند و مردم به ندرت به انها شک میکنند
اگه من جای شما درنگ نمیکردم و زود دستگیرش میکردم
کاش هنوز دیر نشده باشه
تیتر چند وقت دیگه