باشگاه خبرنگاران جوان - پانتهآ سیروس سال ۹۸ با سریال «بانوی سردار» به کارگردانی پرویز شیخطادی و نقش شخصیت «بیبی مریم بختیاری» در تلویزیون دیده شده و با این شخصیت واقعی نزد مخاطبان تلویزیون شناخته شد. این بازیگر مدتی است که با سریال «برف بیصدا میبارد» ساخته پوریا آذربایجانی بار دیگر به تلویزیون آمده و قرار بوده از دیشب مجموعه «آتش در گلستان» ساخته جدید پرویز شیخطادی را هم از شبکه ۵ روی آنتن داشته باشد. این سریال به مقطعی از زندگی بانوی مبارز انقلابی یعنی «مرضیه حدیدچی» معروف به «طاهره دباغ» میپردازد. به بهانه پخش این مجموعه، با پانتهآ سیروس درباره تجربه ایفای نقش در این سریال و همچنین حضور در «برف بیصدا میبارد» گفتگو کردیم که در ادامه میخوانید.
بیشتربخوانید
چطور شد که بازی در نقش «روناک» را پذیرفتید؟
زمانی که آقای شیخطادی در حال نگارش فیلم نامه بودند، من و ایشان درباره فیلم نامه صحبت میکردیم و همکاری داشتیم. بعد از همکاری در مجموعه «بانوی سردار» از همان ابتدا که «آتش در گلستان» نوشته میشد، مشخص بود که «روناک» قصه ایشان من هستم.
در واقع این نقش را برای شما نوشته بودند؟
فکر میکنم بله، چون من در این سریال مشاور کارگردان هم هستم.
شخصیت شما هم واقعی است؟
نه، در واقعیت روناکی وجود نداشته و حضور این شخصیت اقتضای درام و قصه است.
«روناک» مانند «بیبی مریم» در «بانوی سردار» و «گوهر» در «برف بیصدا میبارد» مقتدر و قدرتمند است؟
استنباط ما از قدرت ممکن است استنباطهایی شخصی باشد، اما واقعیت این است که قدرت در همه شخصیتهایی که آقای شیخطادی مینویسند به ذات آن آدم برمیگردد. ممکن است نماد بیرونی این قدرت در شخصیتها به یکدیگر شباهت داشته یا نداشته باشد. «بیبی مریم» در واقعیت زنی قدرتمند و رئیس ایل بود، «روناک» مثل او نیست، اما در ذات، بله بسیار قوی است.
تا پیش از حضور در سریال «آتش در گلستان» با شخصیت خانم دباغ آشنا بودید؟
تا حدودی درباره ایشان شنیده بودم؛ یادم هست که چند سال پیش هم مصاحبهای از ایشان دیده بودم.
همه اتفاقاتی که در سریال وجود دارد بر اساس واقعیت است؟
در سریال یک سری چیزها که ارزش دراماتیک داشته باشد و تصویر کردن آن جذاب باشد، شبیهسازی شده است. قصه «طاهره دباغ» هم عین به عین واقعیت اتفاق نمیافتد، چون مثلا درگیر یک شخصیت خیالی مانند «روناک» است. همان طور که گفتم، چون در این کار مشاور آقای شیخطادی بودم، درباره این که این آدم که بوده و ابعاد وجودیاش چیست، با یکدیگر زیاد حرف میزدیم. این که شخصیتهای قصه در کجا قرار گرفتند، جایی را که آنها در آن قرار گرفتند، دوست داریم یا نه، قبول داریم یا نه، همه اینها را کنار بگذارید، اگر بیاییم از بیرون نگاه کنیم، این آدمها وجود داشتند. یک سری آدمها هستند که قهرمانهای زمان خودشانند و وجوهی از انسانیت دارند که این وجوه باعث میشود آنها قهرمان شوند، پرداختن به این وجوه جذاب است. انگار در این روزگار وجوه انسانی جذاب را فراموش کرده ایم و یادمان رفته ما اصلا بر اساس همین خصلتهاست که انسان هستیم. انگار «جهان» پیرامون ما درگیر سرعت شده و به دلیل این سرعت، خیلی از ارزشهای انسانی نادیده گرفته میشود. آقای شیخطادی به این وجوه انسانی و این که یک آدم صرفا سیاه یا سفید نیست میپردازد. در «آتش در گلستان» به شخصیتها سطحی نگاه نشده و هیچ آدمی نمیتواند سطحی باشد، حتما وجوه جذابی دارد که قابل توجه و تعمق است.
در این سریال با چالش خاص یا شرایط سختی هم مواجه بودید؟
تقریبا در همه کارهای من شرایط سخت است و عاشقانه این شرایط را دوست دارم، یعنی از شرایط سخت فرار نمیکنم. اگر بتوانم در این شرایط نقش را از آب دربیاورم مهم است وگرنه فکر میکنم در شرایط عادی با غذای آماده و عالی و رفت و آمد راحت، بسیاری از افراد توان انجامش را دارند و کار ویژهای نیست. ما به روستایی در زنجان رفتیم که شبیه روستای زمان اوایل انقلاب باشد و گذر زمان در آن تاثیری نگذاشته باشد یا تاثیری کمی گذاشته باشد. هر روز یک ساعت طول میکشید که از زنجان به آن روستا میرفتیم و از صبح تا شب به مدت ۴ یا ۵ ماه مشغول کار بودیم. این روستا روزی یک ساعت و نیم بیشتر آب نداشت و خانه اهالی، محل اسکان ما بود، امکانات رفاهی و بهداشتی هم بسیار کم بود. با وجود همه اینها، شرایط سخت را دوست دارم.
همزمان سریال «برف بیصدا میبارد» را هم روی آنتن دارید، در شخصیت «گوهر» چه ویژگیهایی دیدید که نقش او را بازی کردید؟
«گوهر» زن بسیار متفاوتی است، متفاوت نه از این جهت که یعنی شخصیت تکی باشد، زمان جنگ تحمیلی زنهای بسیاری مانند او بودند که فرزندانشان را به جنگ فرستادند و تنها زنی نبوده که این کار را میکرده. به دلیل ایمان و باوری که داشته، فرزندش را به جایی فرستاده که مدتها از او بیخبر بوده. شرایط را با «ایمان» تحمل و در عین حال آرامشش حفظ میکند و به زندگیاش هم ادامه میدهد، نه این که فقط سر سجاده بنشیند، دست به دعا رو به آسمان باشد تا فرزندش برگردد. این زن آدم موثری است و میتواند مشکلگشا باشد. عالم و آدم میگویند معلوم نیست پسرت برگردد، میگوید من ایمان دارم که برمیگردد. نشان دادن این زن برایم جذاب است.
چرا این شخصیت همیشه لباسهای تیره و ساده به تن دارد؟
وقتی نقش را پذیرفتم و با کارگردان صحبت کردم، گفتم لباسهای این زن گُل، خال، برق، تور و چنین چیزهایی ندارد، جهانش از این که جای دیگری دنبال خوشحالی بگردد، تعریفی ندارد. خوشحالی او در درختان، بچهها و خانوادهاش است، در لباس پوشیدن دنبال خوشحالی نیست که البته بد هم نیست، اما این زن این طور است. در مسیر زندگیاش بسیار از دست داده و دوام آورده، اگر آدمی دلبسته به روزگار باشد، نمیتواند این قدر محکم باشد. انگار هر گل و رنگی که از لباسش رفته در بنیان وجود این آدم تغییری ایجاد نکرده است. بعد از این که شوهرش او را رها کرد، همان طور که در یکی از دیالوگهایش میگوید باورش را به عشق از دست داد، این از دست دادنها نمودی دارد و نمیتوانم فقط حرفش را بزنم. ظاهر و باطن او نمیتواند متفاوت باشد، به همین دلیل خودم خواستم که این طور باشد و با توجه به شخصیتپردازی او، دیدم در لباسی دیگر نمیتوانم به این آدم نزدیک شوم.
بعد از این سه شخصیت که همه زنهایی قوی و محکم بودند، پیش آمده که علاقهمند باشید نقش کاملا متفاوتی بازی کنید؟
آن شباهتی که میگویید در اجرا اتفاق نمیافتد، یعنی «گوهر» زمین تا آسمان با «بیبی مریم» فرق میکند، اما در ذات زنی قوی است و درباره روناک هم همین طور است. هر پیشنهادی که در حوزه بازیگری بخوانم و ببینم با آن ارتباط برقرار میکنم و برایش آوردهای دارم، یعنی قرار نیست فقط بروم و دیالوگ بگویم و خودم میتوانم چیزی به آن اضافه کنم، برایم جذاب است. قطعا من هم نقاط ضعفی دارم و اگر نقشی باشد که بتوانم آنها را نشان بدهم، برایم جذاب است. بروز دادن و ساختن شخصیت، چه زن قوی باشد و چه نباشد، برای من جذاب است. این طور نیست که بگویم هر نقشی پیشنهاد شود، بازی میکنم یا فقط باید نقش زن قدرتمند باشد.
منبع: روزنامه خراسان
انتهای پیام/