عصر امامت امام کاظم علیه‌السلام یکی از پر التهاب‌ترین دوران تاریخ ائمه محسوب می‌شود.

باشگاه خبرنگاران جوان - امام موسى بن جعفرٍ الکاظم علیه‌السلام روز هفتم ماه صفر سال ۱۲۸ ه. ق در ابواء که نام منزلى بین مکه و مدینه است، متولد شدند. مادرشان "ام ولد" بود و او را حمیدة المصفاة می‌گفتند. در بیست و پنجم ماه رجب سال ۱۸۳ در زندان سندى بن شاهک در شهر بغداد و در زمان هارون عباسی به شهادت رسید. التهاب در فضای امامت آن امام بزرگوار به حدی بود که از این دوران در حدیث مشهور به لوح جابر با عنوان «فتنةٌ عَمیاء» یا «فتنه کور» یاد شده است؛ حدیث لوح جابر همان یادگار لوح حضرت فاطمه سلام‌الله علی‌ها است که درباره اسامی ائمه و مختصری از شاخصه دوران ائمه نوشته شده است.

با تدقیق در این عبارت در می‌یابیم که آن فتنه کوری که درباره آن سخن گفته شده است، مربوط به فتنه مهدویت دروغین است که توسط بنی‌العباس رقم خورد، همچنان که امام صادق علیه‌السلام در توضیح انتهای آیه ۴۶ سوره ابراهیم «إِنْ کانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ؛ مکرشان با خداست، هر چند از مکرشان کوه‌ها از جای کنده می‌‏شد. ‏» فرمود: «از مکر بنی‌العباس درباره قائم قلوب مردم از جا کنده شود؛ و إِنْ کانَ مکر بنی‌العباس بالقائم لِتَزُولَ مِنْهُ قلوب‏ الرجال». در کنار این چالش بزرگ، جولان سایر فرقه‌ها همچون معتزله و مرجئه در بدنه اهل سنت و زیدیان و مدعیان دروغین امامت، مدیریت این فضای فتنه‌گون را دشوار کرده بود. در ادامه به معرفی دو چهره عباسیان یعنی منصور دوانیقی و مهدی عباسی به عنوان سردمداران این فتنه می‌پردازیم.

انتساب دروغین منجی به خاندان عباسی

امام کاظم علیه‌السلام ۱۰ سال از دوران امامت خویش را معاصر با منصور عباسی بود. منصور با تمام مراقبت‌هایی که نسبت به عدم برخورد مستقیم با امام کاظم علیه‌السلام داشت، اما نسبت به علویون سخت می‌گرفت و ایشان را به قتل می‌رساند و حتی اجازۀ دفن آن‌ها را نمی‌داد. جوانانی را از میان برد که حتی خانواده‌هایشان از این امر خبر نداشتند. در هر صورت او با کیاستی که به خرج داد، خواب‌هایی را برای پایداری حکومت عباسیان می‌دید. اما مهم‌ترین اندیشه‌ای که عباسیان بابت آن تلاش‌های بی‌وفقه انجام دادند، انتساب موعود به خاندان خود بود؛ آن‌ها با طرح این ادعا که آن مهدی که بشارتش توسط رسول خدا صلی الله علیه و آله داده شد، از خاندان جدشان عباس عموی پیامبر است.

ماجرا از این قرار بود که فضای فکری و جوّ قالب بر مردم در سال‌های پایانی حکومت بنی‌امیه به قدری ملتهب و مناسب قیام بود که افراد مختلف به امید رهایی از حکومت ظالمانه و غاصبانه بنی‌امیه، دست به قیام‎های متعددی زدند که در این بین، موضوع جانشینی یکی از خاندان رسول خدا به عنوان مهدی از جایگاه ویژه‌‏ای برخوردار بود.

از مهم‌ترین این قیام‌ها می‏توان به قیام زید بن علی، قیام معاویه طالبی، قیام خراسانیان، قیام نفس زکیه بود. در این بین عباسیان اقدامات وسیعی در نسبت دادن جریان منجی به خاندان خود به خرج دادند. شهرت برخی از احادیث قابل تأمل که در آن‌ها وعده آمدن شخصی و اصلاح امورات دینی را در هر صد سال (پایان هر قرن و یا ابتدای قرن جدید) می‌دهد نیز دلیلی مضاعف برای التهاب بیشتر در آن زمان است. (حیدری، محمد حسن، ۹۶: ۵) در حدیثی از رسول خدا نقل شده است: حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدِ بْنُ حَیَّانَ ... سَمِعْتُ أَحْمَدَ بْنَ حَنْبَلٍ، یَقُولُ: یَرْوِی الْحَدِیثِ عَنِ النَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله)، قَالَ: إِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلَى أَهْلِ دِینِهِ فِی رَأْسِ کُلِّ مِائَةِ سَنَةٍ بِرَجُلٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی یُبَیِّنُ لَهُمْ أَمْرَ دِینِهِمْ (أبونعیم الأصبهانی، احمدبن عبدالله، ۱۴۰۹ ق: ج ۹، ۹۷). خداوند در رأس هر صد سال، بر اهل دینش منّت بگذارد با یک نفر از اهل‌بیت من که امر دینشان را برای ایشان تبیین و روشن کند.

تقارن زمانی قیام عباسیان و استقرار حکومت آنان با دوره تدوین روایات اهل سنت، موجب شد این روایات جعلی و محرف به مصادر روایی عامه راه یابند و احادیث مهدویت تلقی شوند و از همین رو در مصادر روایی اهل سنت احادیث متعددی وجود دارند که با ارزیابی دلالی آن‌ها مشخص می‌شود بخش قابل توجهی از آن‌ها ــ به ویژه در بحث علامات ظهور ــ مقبول و معتبر نیستند. وجود اینگونه اخبار در منابع روایی، آفت به شمار می‌رود که وجهه روایات صحیح نبوی در بشارت به ظهور مهدی منتظر فاطمی علیه‌السلام را می‌تواند غبارآلود نشان دهد و سبب تضعیف اعتقاد به این عقیده اصیل اسلامی مبنی بر قطعیت قیام منجی عدل گستر در آخرالزمان شود. (صادقی، سید جعفر؛ فقهی‌زاده عبدالهادی، ۹۳ ش: ۱۳۵ تا ۱۶۴)

سه سفارش منصور به فرزندش و اولین جعل حدیث مهدوی

در هر صورت در قرن دوم هجری دو نفر از مدعیان دروغین مهدویت توانستند که موفقیت‏‌های نسبی به دست بیاورند. این دو شخص به ترتیب عبارتند از «محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن» ملقب به نفس زکیه در زمان امامت امام صادق و دیگری «محمد بن عبدالله عباسی» ملقب به مهدی عباسی در زمان امامت امام کاظم بود؛ هرچند مدعیان دیگری همچون پدر مهدی یعنی عبدالله ملقب به منصور عباسی در بین آن‌ها جلوه‌گر بود. منصور به فرزندش محمد بن منصور (مهدی عباسی) وصیتی به این مضمون نوشت: من از دنیا می‌روم و متذکر می‌شوم که تو پس از من، با سه گروه مواجه خواهی بود:

۱. فقیری که جز به ثروت و غنای تو امید ندارند؛

۲. افراد ترسویی که خواستار امنیت از سوی تو هستند؛

۳. افراد زندانی که آرزوی خلاصی از سوی تو دارند و ... وقتی به حکومت رسیدی، بکوش مردم را محتاج خود نگه داری. برای تو اموالی گرد آورده‌ام که هیچ خلیفه‌ای قبل از من اینچنین نکرد و برای تو شهری بنیان نهادم (بغداد) که در جهان اسلام بی‌نظیر است. (ابن‌واضح، ۱۳۶۶ ش: علمی ـ فرهنگی)

با دقت در مفاد این وصیت، به راحتی در می‌یابیم که اندیشۀ مهدویت و انتساب منجی به خاندان عباسی همواره در بین حکام بنی‌العباس وجود داشت؛ افزون بر اینکه دو رفتار دیگر در این راستا صورت دادند:

اول اینکه القابی که برای خود انتخاب می‌کردند، همچون منصور با اسم اصلی ابوجعفر عبدالله بن محمد و نیز مهدی با اسم حقیقی أبو عبد الله محمد بن عبدالله برگرفته از همین سیاست مکارانه بود.

دوم اینکه منصور نام محمد بن عبداللّه را برای فرزندش برگزید و حدیث پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله وسلم درباره امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف که مهدی آخرالزمان فرزندی از فرزندان من و نام او نام من است (الْمَهْدِیُّ مِنْ وُلْدِی، اسْمُهُ اسْمِی) اینگونه جعل کرد: «و إسم أبِیه اسم أبی»؛ یعنی اسم پدرش، همنام پدر من (یعنی عبدالله) است؛ به این ترتیب عبدالله منصور دوانیقی اسم فرزندش را مهدی قرار داد تا به دروغ نشان دهد این حدیث بر فرزندش تطبیق دارد.

تلاش‌های مهدی عباسی در راستای منجی‌سازی

اما مهدی می‌کوشید که به مردم نشان دهد که او همان نجات‌بخش منتظر است. او پس از به حکومت رسیدن ابتدا اموال مصادره شده توسط پدرش را به صاحبان آن بازگرداند و زندانیان بسیاری را که توسط منصور مدت‌ها در زندان بودند آزاد کرد و اموال بسیاری را بین مردم توزیع کرد و در ایجاد آبادانی و امنیت در شهر‌ها کوشید، حتی امام کاظم (ع) نیز که در دوران منصور تحت تعقیب بودند در زمان حکومت او آسایش نسبی داشتند (بجزء یک زندان کوتاه مدت)؛ لذا او طی حکومتش با ایجاد رفاه و امنیت و گسترش آبادانی و دیگر اقدامات به ظاهر مثبت توانست عنوان مهدی را برای خود تثبیت کند. به طور کلی اقداماتی که مهدی عباسی به فراخور وصیت پدرش منصور برای گسترش شبهه ظهور مهدی (عجل الله تعالی فرجه) در میان مردم انجام داد عبارتند از:

الف) آزادی تمام زندانی‌ها: مهدی عباسی در سال ۱۵۸ دستور داد تا هرکس را که در زندان منصور بود آزاد کنند، مگر کسی که چیزی بابت دیه یا قتل یا به کوشش در تباهکاری بر گردن داشت.

ب) تقسیم پول بین مردم مکه و مدینه: او از عراق همراه خود سی هزار هزار درهم آورده بود. از مصر هم سیصد هزار دینار و از یمن دویست هزار دینار رسیده بود که همه را بخشید و نیز صد و پنجاه هزار جامه داد.

ج) توسعه مسجد الحرام: او دستور داد تا اطاقکی را که در مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود، بکنند، می‌خواست منبر پیامبر را کوتاه کند و به وضعی در بیاورد که قبلاً بوده، و آنچه را که معاویه بر آن افزوده بود را از بین ببرد. او در خصوص توسعه مسجدالحرام و مسجد پیامبر با مالک ابن انس مشورت کرد.

همچنین ساخت کاروانسراها، برداشته شدن محاصره اقتصادی مدینه، پیروزی بر روم و جزیه گرفتن از آن‌ها و مسلمان شدن تعداد زیادی از مسیحیان از دیگر اقدامات مهدی عباسی بود. (ترشیزی، حجت، ۱۳۹۳: ۶۴ ـ ۷۳)

محمد (مهدی) عباسی که داعیه مهدویت و آزادی و رفاه را داشت، بر‏خلاف ظاهر رفتارش به شدت دیکتاوری را در جامعه اعمال می‌‏کرد. او با تشکیل دادگاهی به نام دیوان زنادقه، به بهانه مبارزه با ملحدان، عملاً مخالفان خود را از بین می‌‏‏برد (قرشی، تحلیلی از زندگانی امام کاظم: ج ۲: ۱۵۲) و متأسفانه تفتیش عقاید سال‌ها قبل از مسیحیان اروپائی، برای بار نخست توسط وی پایه‌‏گذاری شد، در چنین شرایطی امام کاظم برای حفظ جان شیعیان‏شان فرمان سکوت و عدم شرکت در مباحث عقیدتی را صادر کردند و از آن جمله به هشام بن حکم فرمودند که تا وقتی او (محمد عباسی) زنده است با کسی بحث نکن.

نهایت اینکه امام کاظم با علم لدنی خویش و با روشنگری‌های به موقع، در وهله اول شیعیان را از مهلکه نجات دادند و در مرحله بعد سعی کردند با تبیین مهدویت راستین، از غلبه فتنه عباسیان در بدنه جامعه اسلامی جلوگیری کنند. صدور احادیث متعدد مهدوی در قالب‌های متعددی مثل ادعیه در همین راستا قرار دارد. تعداد این روایات به چیزی حدود ۹۰ روایت می‌رسد. در کنار این موضوع، عدم حمایت امام از حکومت جائر عباسیان و در مواقعی تقابل و مخالفت آن امام بزرگوار با سیاست‌های مکارانه آنها، گامی در جهت خنثی‌سازی توطئه بنی‌العباس بود؛ چرا که عمده سیاست عباسیان، مشروعیت‌بخشی به حکومتشان از طریق جذب ائمه به دربار و جلب مساعدت آن بزرگواران بود.

آن‌ها که از این کار ناامید شدند، سناریو‌های مختلفی را جهت محدودسازی امام کاظم در پیش گرفتند که از جمله آن‌ها زندانی کردن آن امام بزرگوار در چندین مرحله بود؛ غافل از اینکه دشمنان هیچ گاه نتوانستند جلوی اراده خداوند مبنی بر تداوم جریان امامت تا رسیدن به عرصه ظهور و تحقق وعده‌های خداوند را بگیرند، آنجا که فرمود «یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ؛ یعنی می‌خواهند نور خدا را با دهان‌هایشان خاموش کنند در حالی که خدا کامل کننده نور خود است، گرچه کافران خوش نداشته باشند.» (سوره صف ۸)

منبع: تسنیم

انتهای پیام/

برچسب ها: امام کاظم ، امام زمان
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.