نیمی از ماه رمضان گذشته و صدرنشینیِ «زندگی پس از زندگی» در نوعِخودش جالب توجه است. آمارِ حدود ۲ میلیون و ۲۹ هزار بیننده این امیدواری را به وجود میآورد که برنامهسازِ با سوژه و ایده میتواند حتی به مراتب از سریالِ تلویزیونی بیشتر مخاطب جذب کند. اتفاقی که برای برنامه مرگآگاهی شبکه چهار سیما افتاده و این برنامه از میانِ ۱۶ میلیون کاربرِ تلوبیون این جایگاه را به دست آورده و با فاصله زیاد نسبت به برنامههای افطاری تلویزیون و بالاتر از چند سریال و رقیبِ پربینندههای رمضانی قرار گرفته است.
برنامهای که به سومین فصل رسیده؛ عباس موزون اجرا و تهیهکنندگی این برنامه را بر عهده دارد و در این مجموعه به گفتگو با افرادی میپردازد که تجربههایی نزدیک به مرگ داشتهاند. «زندگی پس از زندگی» به اعتبار محتوای آنکه در همین چند فصل به یک برند تبدیل شده است از ابتدای ماه رمضان پربینندهترین برنامه افطار تلویزیون با اختلافی میلیونی بوده است.
«زندگی پس از زندگی» در فضایی فعالیت میکند که کماکان بسیاری از برنامهسازان و سریالسازان دنبال سریدوزی و کمتر به دنبال ایدههای نو میروند. البته امسال در میانِ چند برنامه رمضانی توجه به سوژه و ایدهپردازی دیده میشود، اما رویِهم رفته کارِ خارقالعادهای از آب درنیامده است.
بزرگترین آفت پیشروی رسانهها خصوصاً صداوسیما همین تکرار و نرفتن به سمت خلاقیت و نوآوری است. پخش نوستالژی با روشهای تکراری برنامهسازی متفاوت است؛ یعنی در واقع تکرار برنامهها و سریالهای خاطرهانگیز حتی برای مخاطب جذابیت هم دارد، اما سوژه و روش تکراری برنامهسازی مخاطب را نسبت به آنتنِ تلویزیون ناامید میکند.
برنامه تلویزیونی "زندگی پس از زندگی" با تغییرِ اندکی در دکور و اضافه شدن تجربهگران ایرانی و خارجی، به آنتن آمده است. برنامهای که نه سلبریتی دارد، نه رنگ و لعاب و زرق و برقی در دکورش دیده میشود و نه دنبال هیاهوی رسانهای است.
سه سال است قبل از افطار با زیرنویس (۱۵+) برنامهای در ماراتن مناسبتیهای رمضان قرار گرفته که درباره مفهوم معاد یا معنای زندگی صحبت میکند. شاید در کشورهای دیگر و حتی تک و توک در میان برنامههای خودمان درباره تجربههای کسانی که یک بار مرگ را درک کردهاند صحبت شده باشد، اما به واسطه ناشناخته بودن آن شرایط، هنوز هم جذابیت دارند.
در ایام ماه مبارک رمضان ساخت برنامهای درباره مفهوم مرگ، تجربه مرگ و یا به قولی "زندگی پس از زندگی" بسیار بجا بوده و تلویزیون را از قرار گرفتن بر ریل "ایدههای تکراری" نجات داده است. برنامهای که با سادهترین لوکیشن و شبکه کم بینندهتر نسبت به برخی از برنامهها و شبکهها، این روزها بیننده زیادی هم در تلویزیون دارد و هم بسیاری گفتگوهای قبلی عباس موزون تهیهکننده و مجری این برنامه را با مهمانانش در سایت تلوبیون و حتی برخیشان را به صورت کوتاه در فضای مجازی دنبال میکنند.
"زندگی پس از زندگی" برنامهای درباره مرگ و عالم ماورا است که هر روز قبل از افطار روی آنتن میرود و روایت افرادی است که در تجربه مرگ تقریبی از کالبد جسم خارج شدند و عالم برزخ را درک کردند و بازگشتند. امسال این برنامه تلویزیونی تجربهگرانی را روی آنتن آورده که همچون سالِ گذشته بازتابهای فراوانی داشته و در فضایمجازی بخشهایی از صحبتهای این تجربهگران، قابل مشاهده است.
شاید یکی از نمونههای بارزِ این بازتابها، حضورِ علی گرجی باشد که درباره دیدار با حضرت زهرا (س) صحبت کرد. یا نکته جالب و مشترکی که بسیاری از تجربهگرانِمرگ در فصل دوم و خصوصاً این فصل، به آن اشاره میکنند و این است: "از اینکه به دنیا برگشتهاند پشیمانند و میگویندای کاش برنمیگشتیم. "
با عباس موزون درباره این برنامه، شبهاتی که درباره راستیآزمایی میهمانان و روایتهای تجربهگران مطرح میشود و یا حضور هنرمندان و چهرههای شناخته شدهای که تجربه نزدیک به مرگ داشتهاند و تجربههای شگفتانگیز و اصولِ ساخت فیلم و سریالِ ماورایی، در فضایِ اینستاگرام گفتوگوی زنده داشتیم که بیش از ۶ هزار نفر بیننده داشت.
او ۴ مدرک دانشگاهی و چندین مدرک جنبی دارد؛ فارغالتحصیل مهندسی تکنولوژی و کارگردانی سینما است. فوقلیسانس مدیریت و دانشجوی سال آخر دکترای مدیریت است. در مدارک جنبی، مجریگری تلویزیون و گویندگی رادیو را به صورت تخصصی دنبال کرده، مدرک خبرنگاری انجمن صنفی روزنامهنگاران را در سال ۱۳۷۵ دارد، چندین مدرک تخصصی عکاس و فیلمبرداری، کارگردانی و مدارک مختلف دیگری در حوزه هنر دارد. در تئاتر هم نویسندگی، هم کارگردانی و بازیگری کرده است. از سال ۱۳۸۵ تاکنون در استانهای مختلف کشور تدریس زبان بدن میکند.
هندیها از «زندگی پس از زندگی» استقبال کردهاند/ ترجمه به زبانِ اردو
بگذارید ابتدایِگفتگو را با استقبالِخوب مخاطبان از برنامه شما در فضای تلوبیون و تلویزیون شروع کنیم. بالای دو میلیون بیننده در فضای اینترنتی تلویزیون از برنامه شما این نوید را میدهد برنامهساز به سراغِ ایده و سوژه درست برود حتماً مخاطب پایِ تماشایش مینشیند. چرا که آمارِ بازدید از «زندگی پس از زندگی» نشان میدهد به مراتب از برخی سریالهای رمضانی هم بیشتر دیده شدهاید. در حالیکه نه این برنامه دکورِ عجیب و غریب و پرزرق و برقی دارد و نه سلبریتی خاصی؛ به نظر شما رمز این موفقیت و پربینندهشدن در چیست؟
مخاطبِ ایرانی مسلمان و غیرمسلمان و به طورکل شرقیها به معناگرا بودن علاقه دارند. شاید برایتان جالب باشد که شبِ گذشته از هند برای من کلیپ فرستادند که «زندگی پس از زندگی» به زبانِ اردو ترجمه شده و در هندوستان دیده میشود.
فقط اینطور نیست مسلمانِ هندی این برنامه را میبیند که غیرمسلمانها هم تماشاگرش هستند. یعنی با این ترجمه به اردو، یک و نیم میلیارد مسلمان و غیرمسلمان در سمتِ شرق این برنامه را تماشا میکنند.
پس مخاطب شرقی و در مرتبه بالاتر مسلمانِ ایرانی، معنا را دوست دارد؛ بنابراین هزاران سال معناگرا بودیم و هستیم. اما ممکن است بعضی از ورودِ به این فضا بترسند و به تعبیرِ خودمانی غلاف کنند؛ بگویند دیگر نمیتوان با معنا و معناگرایی مخاطب را جذب کرد.
آنها بر این باورند باید دکورهای افسانهای و هزینههای افسانهای سلبریتی و همان راهی که تلویزیونهای بزرگِ دنیا به آن واسطه، جذبِ مخاطب میکنند؛ نه اینکه این روشها صددرصد اشتباه باشد و بخواهیم بگوییم آدمی به برنامههای شاد و سرگرمکننده نیاز ندارد.
همه اینها لازم است و مخاطبِ خودش را دارد. اما نباید جا بزنیم و این باور در ما شکل بگیرد که پرداختن به معنایِ صرف و پرداختن با فرمِ گفتوگومحور عمرش تمام شده است. یعنی در واقع نباید از محتوایِ معنوی گریز داشته باشیم، بلکه باید فرم و ساختار مناسبی فراهم کنیم که تأثیرگذاری اتفاق بیفتد.
در استودیوهای برنامههای رایج و موفق سازمان صدا و سیما که سالهای اخیر برنامه روی آنتن دارند، کدام استودیو را پیدا میکنید فقط دو صندلی داشته باشد؛ چیزی جز کف آینه و دیوارها آینه و روبرو هم یک ویدئو وال؛ هرچه دنبال ابزار، آکسسوار و زرق و برقِ خاصی میگردید چیزی پیدا نمیکنید. اما «زندگی پس از زندگی» در چنین شرایطی تولید شده است.
وقتی میخواهیم برنامه را شروع کنیم صحنه تمیز میشود و صحبت با تجربهگر را آغاز میکردیم. ضبطهایی که در اکثرِاوقات ۲۴ ساعته بود.
اما در مورد اینکه چرا بیننده آنقدر از این برنامه استقبال میکند شاید در مرتبه اول، علاقه به معنویت و معنویتگرایی و در مرتبه دوم اینکه موضوعِ برنامه موضوعی همهگیر و فراگیر است؛ نه ایرانیشمول، نه مسلمان شمول بلکه انسانشمول و بشرشمول است. چیزی که مبتلابه انسانها است و همه میخواهند در این مورد بیشتر بدانند.
پس یک محتوایی است که برای همه مهم است و یکی دیگر هم معناگرایی، معنویتگرایی؛ اما تمام آنچه در این برنامه اتفاق میافتد و باعث میشود بیننده دنبالش کند با تمام قلب و دل و عقلم میگویم که در سایه لطف پروردگار است. خداخواسته و حتماً باور کنید به هیچ مهارت، هنر و زیرکی کسی برنمیگردد.
دو دلیلِ ظاهری دارد که عرض کردم یکی معناگرا بودن ایرانیان، مسلمانان، شرقیها و یکی هم اینکه محتوایِ جذابی برای همه اقوام، انسانها، ملل و نوع بشر دارد. در واقع کسی کارهای نبوده و زیرسایه لطف پروردگار، این استقبالها از برنامه اتفاق افتاده و مخاطب جذب شده است.
اگر جایی کمتر جذب اتفاق افتاده ناشی از ضعف و اشکالی است که متوجه مستقیمِ شخصِ بنده میشود و هرجا نقطه قوت و موفقی است در ظاهر متوجه همکاران بنده است.
روایتِ تجربهگرانِ «زندگی پس از زندگی» واقعی است یا ساختگی؟
* درباره انگیزه ساخت برنامهای برای مرگآگاهی بارها صحبتکردهاید؛ اما شاید خیلیها هنوز به این باور نرسیدهاند از سوژهها و گفتگوهای این برنامه همه براساس واقعیت است و بر این باورند که این روایتها ساختگی است و در پردازشِ آن، تجربهگر دچار غلوّگویی میشود؛ اولاً درباره مراحل راستیآزماییشان نکتهای دارید بفرمایید و از طرفی گفته میشود خودِ شما تجربه نزدیک به مرگ داشتهاید؟
درباره راستیآزمایی و اینکه چطور میشود به تجربهگرها و صحبتهایشان اعتماد کرد، بارها صحبت کردهام. ما دو دسته مؤلفه برای راستیآزمایی داریم یکی شناسایی و راستیآزمایی تجربه است؛ و دسته دوم شناخت و شناسایی و راستیآزمایی تجربهگر است. اینها با هم فرق میکند؛ آیا میشود تجربهای را ساخت و بافت؟ با مطالعه بسیار و چیدنِ قطعاتِ متنوع از جاهای مختلف شاید بشود. آیا این قابل راستیآزمایی است؟
بله؛ چسباندنِ این عناصر کنار هم یک اتفاقِ تصنعی را ایجاد میکند؛ اگر کسی موفق شود تا حد زیادی بیش از درصد تجربهای را درست جلوه بدهد؛ اولاً اشکالاتش مشخص میشود، اما برفرضِ محال که بگوییم میتواند این کار را انجام بدهد در بخش شخصیتشناسی حتماً زمین میخورد؛ این دو در کنار هم هست و این یک مسئله کلی که بارها به آن اشاره کردم.
اما کسانی که به اصل این تجارب شک و تردید دارند ببینید من پرسشی را مطرح کردم بنیاد تحقیقات تجربههای نزدیک به مرگ آمریکا که مدعی برترین و مهمترین بنیاد را دارد، اینطور نیست.
بنده به زودی در زمان مناسب این نکته را ثابت خواهم کرد که اینطور نیست این بنیاد با اینکه تلاشهای زیادی در این زمینه کرده، سؤالی را من مطرح کردم و اینها این سؤال را از پُستِ پیجِ بنده در صفحه خودشان بازنشر دادند. با این عنوان که نوشتند یک پُستِ جالب از یک محقق ایرانی!
این پُست سؤالی بود که به نوعی از تمام روانشناسان جهان مطرح کردم؛ آن بخشی که موافق با این تجارب نیستند؛ یعنی میگویند این تجارب و مشاهداتی که این فرد داشته ناشی از کارکردهای مغزش بوده به زبان ساده توهم بوده است.
دو تا سه تجربهگر را هم مثال زدم؛ توضیح دادم مثلاً فردی به نام آقای شفیعی در اهواز یا آقای لرستانی در آبادان یا پوریا باجلانی در کردستان زمانی که بدنِ او روی یک تخت افتاده و خودش در کما هست این فرد دیده که دیگرانی دور از این اتاق حتی بیرون از بیمارستان و حتی در بیرونِ شهر، میگوید من رفتم خانه فلانی، کیلومترها دورتر؛ در فصل سوم تجربهگری داریم که بمانید و ببینید چند شاهد دارد که چند جا رفته و کجاها رفته و آنها را گزارش میکند.
روانشناسانی که میگویند کارِ مغز است و یا اینکه مخاطبی که میگوید از کجا بدانم واقعیت دارد تخیّل هست یا خیر؟! این سؤال بنده را جواب بدهد اگر جوابی نداد، یعنی در قلب و درون خودش ایمان، یقین و باور به درست بودن این تجارب دارد.
این پرسشی که یک سال است خطاب به روانشناسان جهان مطرح کردهام و منتشر شده دریغ از یک پاسخ؟ از این ۸.۵ میلیارد کره زمین یک نفر پاسخ نداده و تا زمانی که پاسخ داده نشود لطفاً کسی این سؤال را برای خودش مطرح نکند که از کجا اعتماد کنم. بیپاسخ بودن در مقابلِ این پرسش، یعنی باور دارید.
سؤال این است مغزی که سیگنالهایی از محیطِ پیرامونِخودش با محدوده خاص دریافت میکند این مغز چطور میتواند در حالتی که کما باشد، چشمهایش پنبه گذاشتهاند، چسب زدهاند و به تخت بستهاند که تکان نخورد؛ خبر میدهد در تهران بستری بودم در شمال فلانی این را میگفت، در اصفهان فلانی این کار را میکرد.
در مشهد شخصی این لباس تنش بود بعد هم نمیآید بگوید مثلاً من تلپاتیام قوی است. من با اجنّه ارتباط دارم و از قدرتهای ماورایی برخوردارم. اصلاً چنین ادعایی ندارد؛ وقتی از این افراد میپرسیم چه شد و چطور اینها را متوجه شدید میگویند من یک بار ناخواسته در حادثه خودم از بدنم بیرون رفتم و اینها را دیدم؛ همه همین نکته را میگویند؛ سؤال این است مغز چطور میتواند در حالتی که بدن بسته به تخت بیمارستان شده، از صدها یا هزاران کیلومتر دورتر پیام بدهد.
آنیتا موریجانی تجربهگر زن هندی بر اثر سرطان در استانه مرگ است میبیند که برادرش در هواپیما سراغش میآید و او میخواهد ساعتش را نگاه کند، ساعتش خراب است. ساعت مچی را درمیآورد و در جیبش میگذارد؛ به میهماندار هواپیما میگوید ساعت چند است، میگوید ساعت این است بعداً از کما بلند میشود میگوید در مسیر دهلی، در هواپیما این را گفتی و ساعت را در جیب چپت گذاشتی؟! به مهماندار این را گفتی و گفت ساعت این است! این تجربهها را چطور میتوان باور نکرد.
ماجرای تجربهگری که میبیند دنبال پسووردش هستند!
همینجا یک نکته بگویم این تجربیاتی را که روایت میکنند در حافظه روحشان نگه میدارد...
حافظه روح و حافظه مغز اصطلاحی است که من مطرح کردم و بحمدالله خوب هم وایرال شد. این مطلب درستی است، اما مطلبی موازی با آن چیزی که الان بنده و شما در موردش در حال گفتگو هستیم. کسانی که به این تجربهها باور ندارند این خواصی که اینجا در لایو تماشاگرِ این مصاحبهاند، خصوصاً روانشناسان مخالف، تصور این است آنها مرتبطترین صنف با این موضوعاند.
درحالی که بحث ما مغز نیست، چون روانشناسی معاصر مغزشناسی است، سایکولوژی روح فراموش شده، روح از دانشگاهها بیرون رفته و در دانشگاههای دنیا، روحی وجود ندارد. فقط مغزشناسی است، این مغزشناسان که خودشان پدر مخالفت پیشقراولاند! این پاسخ را به من بدهند شما که مغزشناس هستید با قواعد علمی خودتان بفرمایید.
چطور مغز میتواند چیزی را درون یک چهاردیواری قرار داده از مشهد، قوچان و بیمارستانی در آنجا خانهشان در اصفهان را ببیند و بعد افرادی که در اصفهان هستند، همه این گفتهها را تأیید کنند.
من الان نمیخواهم پیشاپیش تعلیقِ یکی از برنامههایمان را از بین ببرم؛ در فصل سوم تجربهگری خواهید دید که آنقدر شاهد دارد. چیزهایی که مشاهده کرده آنقدر زیاد است که ما نمیتوانیم؛ اصلاً اینها را در برنامه بگنجانیم، حتی برنامه ایشان را دو قسمت کردیم بازهم نشده است، باید چهارقسمت برنامه میگذاشتیم که فقط بتوانیم شاهدانِ تجربه او را کنار هم قرار دهیم.
کسانی که به این گفتههای تجربهگرها شک دارند فقط این راه وجود دارد که تجربهگر وقتی در بیمارستان از جایش بلند شده، تمام این پزشک و پرستارهای بیمارستان را با گرایشهای مختلف سیاسی، مذهبی، عقیدتی و علمی و پزشکی را با خودش همراه کرده و به همه اعلام کرده همدستِ او باشند و دروغ بگوید. همچنین افرادی که با او قوم و فامیلاند به کمکش بیایند تا دروغ بگویند؛ در واقع باید یک باند دروغگویان را با خودش همراه کند. تا به حال کسی جرأت نکرده در این باره صحبت کند. بارها این سؤال را پرسیدهام و پاسخی نشنیدهام.
امسال تجربهگری داریم چند شب آینده خواهید دید؛ پرستاری است. نکاتی مطرح کرده که یک بیمارستان در شوک است. کسانی که شک دارند این برنامه را ببینند؛ او صدها کیلومتر دورتر را میبیند که پدرش در خانه چه میگفت؛ خواهرش چه میگفت. کجا ایستاده یا آقای امیریوسفی در بیمارستان اصفهان در خمینی شهر در دفتر کارش میبیند همکاری میگوید تا نمُرده پسوورد را بگیریم!
این تجربهگر با خودش میگفته که چرا غصه پسوورد را میخورند که غصه مرا نمیخورند؟! همکاران به او گفتند اشکال ندارد خوب میشود! او حتی به دیگران میگوید لباستان این بوده و چه ریاکشنهایی هم داشتند. آنهایی که شک دارند به این سؤال پاسخ دهند که چطور فرد میگوید صدها و هزاران کیلومتر آنطرفتر را دیده است؟!
من خودم تجربهای ندارم!
بخش دوم سؤال من بیپاسخ ماند. شاید این نکته پرسش بسیاری باشد که مجری و طراح برنامه «زندگی پس از زندگی» خودش هم چنین تجربهای داشته است؟ چون این نکته را مطرح کردهاند همین کسبِ تجربه باعث شده، پژوهش را در این زمینه آغاز کنید و انگیزه ساختِ این برنامه برای شما به وجود آمده است؟
من بیتجربهام. نمیدانم از کجا این موضوع ایجاد شده؛ من مسئول چیزهایی که دیگران میگویند و تبدیل به مصنوعات میشود نیستم. جالب است بدانید شبِ یلدا میهمانِ یکی از تجربهگرها که این دوره حضور دارند و گفتگو کردیم، بودم. مادرشان خانم سالخوردهایاند عکسی در اینستاگرام گذاشتم در یک وبسایت بیوگرافی حجیمی از بنده گذاشتهاند و آن عکس را منتشر کردهاند و نوشتهاند عباس موزون و مادرش.
مادر تجربهگر مادر بنده شده؛ یا یکی از آشنایان دو پسر داشت و گفتند دوست دارم با اینها عکس بیندازید و دو پسربچه عکس انداختم. این در اینترنت منتشر شده که عباس موزون و هر دو پسرش؛ نمیدانم باید چه کار کرد.
ماجرای عزرائیل ناز است و پشیمانی برای بازگشت به دنیا!
یکی از تجربهگرانِ شما در فصل اول، تعبیر جالبی استفاده کرد که بسیار در فضایمجازی وایرال شد. تعبیر در مورد حضرت عزرائیل که "عزرائیل ناز است". برای بسیاری از مخاطبان این عبارت، عبارتِ جالب و تأثیرگذاری بود، چون تا آن روز از حضرت عزرائیل، توصیفاتِ دیگری شنیده بودند. اما تجربهگران فصل دوم و بخش عمدهای در بخش سوم به این سمت رفتند که میگفتند به دنیا برگشتند پشیمانند کهای کاش برنمیگشتیم. درباره این دو عبارت و توصیف صحبت کنید که چرا تجربهگران از عبارتِ پشیمانی برای بازگشت به دنیا، استفاده میکنند؟
ما یک نگاه افراطی داشتیم و اخیراً هم یک نگاه تفریطی پیش آمده؛ همیشه در طول تاریخ افراطها است که تفریطها را به وجود میآورد. یعنی تفریط همیشه فرزند افراط است و افراط کارش وضعِ حمل تفریط است. وقتی ما یک سویه آمدیم و گفتیم که عذاب است؛ حتی در دوران نوجوانی من از فردی مذهبی شنیدم که میگفت آنقدر سکراتِ موت و فشار قبر واجب است و اصلاً قانونِ و عهدِ خدا است.
البته او هم از جایی شنیده بود و از خودش نمیگفت. شاید از مبلغّانی که اطلاعات کمتری داشتند از آنها شنیده بود. در واقع نمیشود که با خوشیمطلق این اتفاق بیفتد. اما واقعیت این است، انسان مرگ ندارد بلکه ما مرگِ جسم داریم. وقتی جسم او کارکردش تمام میشود به مرگِ جسم میرسد. آنچه که میبیند از همان لحظه اول، فرشته قبضِ روح یا موت باشد یا پدیدههایی که میبیند همه اینها از جنس خودِ اوست.
یعنی اگر شما خودتان ناز باشید فرشتهای که میآید خدمت شما برای قبضِ روح، ناز است و اگر نه شما ترسناک باشید او هم ترسناک است. اصلاً پیچیدگی خاصی ندارد و نکته عجیب و غریبی هم نیست.
آقای شفیعی در اهواز را داریم که فصل اول به برنامه ما آمدند میگفت من حاضرم هزار بار هر روز بمیرم و دوباره زنده شوم فقط به این علت که روزی هزاربار آن فرشته را ببینم. حتی احادیث متعددی داریم که روح از بدنِ انسان مثلِ بوئیدن گل خارج میشود و متوجه نمیشود. این اتفاق برای مؤمنین معمولی میافتد؛ مؤمنی که در سطح عالی روحی باشد خیلی راحتتر و زیباتر، روح از بدنش خارج میشود.
تجربهگر اگر از کلماتی همچون «عزرائیل»، «روح» و «برزخ» استفاده میکند کلماتی است که او از محیط آموخته؛ روز اول که هوشیاریاش را بدست میآورد و روح به بدنش بازمیگردد، اسمگذاری میکند. وگرنه روز اول کسی یا چیزی به یادش میآید و آرام آرام ماجرا را تعریف میکند این روایت کاملتر میشود.
وقتی او این نامگذاری را دارد و روایت میکند منِ مجری سکوت میکنم و به او نمیگویم اشتباه کردی! حقنداری بگویی روح و ... اجازه میدهم به زبانِ خودش روی پدیدهها نام بگذارد. چرا میگویم عزرائیل برای جانستاندنِ همه نمیآید؟ چون پرشمار فرشتگانی وجود دارند که کارشان قبضِ روح است. در قلمرو این فرشتگان، از همه بالاتر و بزرگتر، حضرت عزرائیل (ع) است.
حضرت عزرائیل به سراغِ اولیای خدا، امامان، پیامبران و افراد بسیار خاص و بزرگ میرود. آن کسی که میگوید عزرائیل را دیده، او فرشته مرگ را ملاقات کرده است. تنها کسی که در این برنامه از کلماتی مثلِ روح، عزرائیل وامثالهم استفاده نمیکند، بندهام. من تا به حال یک بار نگفتم روح تو بیرون آمد و رفت.
در ابتدایِ برنامه که به عنوان گفتار روی تصویر میگویم تجربه نزدیک به مرگ، حالتی است که فرد به یک باره از کالبدِ تن بیرون میرود. نمیگویم روح بیرون میرود! در اتخاذ کلمات باید دقت کرد. کلمات خنثی و بدون بحث انتخاب میکنم که اصلِ موضوع را متوجه شویم. من میگویم انسان از بدن بیرون میرود؛ این را بدانید بسیاری از نقدهایی که وارد میشود و میگویند چرا نقدها را پاسخ نمیدهی؟ اولاً ماه رمضان که وقت ندارم نقد پاسخ دهم. هر شب تدوین داریم که بسیار کار میبرد.
اما بعد از ماه رمضان با کمال فروتنی، خاکساری و تواضع در خدمتِ منتقدین هستم. شاید این نکتهای که میخواهم بگویم برای اولین بار باشد مطرحش میکنم؛ نقدی ندیدم در سطح آن چیزی که عرضه میشود، باشد و انگیزش ایجاد کند که جواب بدهم.
آن چیزی که تجربهگر به زبان میآورد، موضعِ برنامه و گفته مجری برنامه نیست. حالا باز میگویند وقتی او گفت همه باور میکنند. من نمیتوانم به او بگویم چه بگوید و چه نگوید؛ چون مصاحبه تحقیقی و درستی درنمیآید.
بسیاری از نقدها اصلاً وارد نیست و ارتباطی به برنامه ندارد؛ انتظار اینکه تجربهگر عالمانه صحبت کند غیرمعقول و نشدنی است. اینکه بگوییم کارشناسان توصیف کنند بحث دیگری است که خیلی خلاصهاش را بگویم معتقدم یک برنامه دو ساعته در شبکه چهار، بحثهای «زندگی پس از زندگی» را بررسی و تحلیل کند. چون جایِ پرداختن وسیع و بحث کارشناسی در اصلِ برنامه نیست.
همه برنامه گل و بلبل نیست/ همه تجربهگرانمان از برگشتن، پشیمان نیستند
بخش دوم سؤال هم این بود که تجربهگران در فصل دوم و بیشتر در فصل سوم، عمدتاً میگویند همهشان پشیمانند که به این دنیا برگشتهاند...
از فصل اول این نگاههای کلگرایانه راجع به برنامه ایجاد شد. این شیوه نگرش پژوهشی محققانه نیست. مثلاً گفتند همان فصل اول تمامِ این تجربهها همه گل و بلبل هست. خدا خیر بدهد کسی را که این واژه گل و بلبل را به پیشانی برنامه ما چسباند.
از همان ابتدا هرچه گفتم توجهی نشد و این اتفاقاً بحث گل و بلبل به مطلب شما هم ارتباط دارد؛ این نگاهی که ما چند برنامه را ببینیم به کل برنامه تعمیم بدهیم. یا روانشناسی که بعد از اینکه فصل دوم پربینندهترین برنامه شد با BBC مصاحبه کرده و آنجا آمد گفت همه تونل میبینند.
خیر؛ همه تونل نمیبینند. همه این تجربهها بهشتی بودته است. در فصل اول تقریباً یک سوم از ۳۰ تجربه، منفی بوده و عذاب دیدند. آن بزرگواری که گفت همهاش گل و بلبل است و این نکته را سرزبانها انداخت. اینطور نیست؛ واقعاً برنامه ما همه گل و بلبل نیست. همه پشیمان از برگشتن نیستند؛ تجربهگرانی داریم مثل آقای واعظی از او میپرسید اگر بخواهید برگردی همان عذابها باشد باز هم دوست دارد برگردد. یعنی دوست دارند برگردند؛ اما افرادی هم هستند که وقتی میگوییم شک دارد میگوید نه! شرط میگذارد اگر سمتِ خوبش برگردم بله اگر به سمت برگردم خیر.
ماجرای پیدا کردنِ تجربهگرهای منفی/ برخی تجربهگرهایی میخواهند که خندهام میگیرد
نکتهای که شما به آن اشاره کردید تجربههای منفی بود؛ کسانی که خیلی به سختی جلوی دوربین ظاهر میشوند. با توجه به گسترشِ موضوع خودکشی حتی میان چهرهها و هنرمندان، حضورِ تجربههای منفی را به طور جدّ در دستور کار قرار نمیدهید تا به واسطه روایتهای این تجربهگران جلویِ ترویج این رفتارها گرفته شود؟
سال گذشته با رئیس انجمن تحقیقات تجربیات نزدیک به مرگِ آلمان، صحبت کردم. گفتم برای این فصل از برنامه ما نیاز به ۳۰ تجربه منفی داریم. شما حدود ۲۷۰ تجربهگر در آلمان دارید که با انجمن مرتبطاند. اینها به من گفتند بررسی میکنیم و خبر میدهیم.
گفتند ما تجربهگر منفی دمِ دست داریم با اینها صحبت میکنیم ببینیم چه میشود. چندین روز رایزنی کردند و گفتند شاید بتوانیم دو نفر را راضی کنیم. در پایان گفتند ببخشید. اگر بخواهید ۳۰ کارشناس در حوزههای مختلف نجوم، فیزیک، پزشکی، روانشناسی معرفی میکنیم با برنامه شما همکاری کنند، اما برای تجربهگرِ منفی دریغ از یکی را نتوانستیم راضی کنیم.
این اوضاع راضی کردن تجربهگران منفی در دنیاست؛ آلمان را گفتم، مثالی از اروپا و آمریکا میزنم؛ خاطرتان هست دو هفته پیش دو تجربهگر خارجی یکی از آمریکا که اولین برنامه ما بود و یکی هم آذربایجان که میهمان ما شدند. این فرد امریکایی خودش گفت که مراجعه کنید تجربهگرانی که تجاربِ منفی دارند نمیآیند تجاربشان را بیان کنند و پنهان نگه میدارند. آن مقداری که میگویند خصوصی است؛ نمیآیند علنی و عمومی، تجربهشان را بیان کنند.
آن تعدادی که تجربهگر منفی در اینترنت شناور در دسترس است را پخش کردیم و تمام شد. الان تجربهگر منفی در اینترنت نیست؛ مگر اینکه ما پخش کردیم و مابقی هم پنهان است. بیبنید لطف خدا به این برنامه چقدر زیاد است و مردم ایران چقدر استقبال کردند که در فصل اول هنوز فضا آنقدر باز نشده بود خدا کمک کرد و ۱۰ تجربهگر منفی حضور پیدا کردند.
در فصل دوم ۱۵، ۱۶ تجربهگرِ منفی و در این فصل هم به مراتب بیشتر شده است. این موفقیت را کسی متوجه میشود که در این حوزه پژوهش میکند. میداند تجربهگرِ منفی حاضر به علنیشدن تجربهاش نیست؛ پیدا کردن این تجربهگرها مثلِ پیدا کردن دانههای ذراتِ طلا در کفِ رودخانه است. واقعاً به سختی اینها را آوردیم.
حالا در این فضایِ پیچیده و عجیب و غریب، مخاطب ایرانی چیزهایی سفارش میدهد که گاهی خندهام میگیرد. از من میخواهند تجربهگری بیاورم که در مورد غیبت گفته باشد یا تجربهگری که زنش را اذیت کرده باشد. راجع به حجاب چیزی ندارید و... انگار تجربهگر پیدا کردنی است. تجربهگر پیداشدنی است؛ مثلِ شکار پروانه و چیدنِ گندم. ما حقِ انتخاب نداشتیم؛ اینها لطف خداست سر راه ما قرار میگیرد.
ماجرای دعوت از یک چهره شناخته شده تا رایزنی برای آمدنِ اریکسن!
برخی از هنرمندان مثلِ پژمان بازغی که ۲۰ ثانیه ایست قلبی داشته و خودش میگوید به نوعی رفتم آن طرف خط و برگشتم. یا رضا ایرانمنش که چندین بار این تجربه را چه در زمانِ جنگ و چه آخرین حضورش در بیمارستان داشته است؛ و شاید ماجرای سکته «اریکسن» بازیکن تیم ملی دانمارک و تجربه مرگ موقت او که در جریان بازی با فنلاند یورو ۲۰۲۰ بر اثر سکته حین بازی بیهوش و به بیمارستان منتقل شد؛ شما در همان روزها اعلام کردید که دنبال رابطی در دانمارک هستید که بتوانید او را برای گفتگو در فصل سوم داشته باشید. این رایزنیها به جایی رسیده و اینکه چقدر سراغِ این چهرههای شناخته شده و تجربههای مرگِ موقتشان رفتهاید؟
این بزرگوارانی که اسم بردید نمیخواهم بگویم کدامهایشان، اما لااقل یکیشان خاطرم هست خودم صحبت کردم و در قدمِ اول تأیید کردند و بعد از آن بارها تماس گرفتیم و دیگر جواب تلفن داده نشد. این یک مثال بود برای شخصِ بنده؛ اما مشهور بودن و نبودنِ تجربهگر واقعاً اهمیتی ندارد.
شاید مخاطب خلاف این را فکر و انتظار داشته باشد، اما خلاف انتظار مخاطب هم هست. واقعیت بگویم اینکه تجربهگر مشهور است یا نه، برای من اهمیتی ندارد. بلکه ملاحظاتی هم دارم میگویم این فرد مشهور اگر تجربهاش را بگوید مردم به او تردید میکنند. حالا این قضایا باب شده و اینها دنبالِ جمعکردن فالوورند. با وجودِ این مسائل و نگرانیها، میروم و صحبت میکنم. چرا که این انصاف نیست که به علت اینکه امکان دارد برخی اشتباه فکر کنند اصلِ موضوع کنار گذاشته شود.
اریکسون را هم رایزنی کردید؟
بله. پیگیری کردم ابتدا ارتباط گرفتیم، در ابتدا میگفتند چیزی دیدم حالت بیهوشی بود. بعد از آن اخیراً از طریق رابطانی که داریم، گفته چیزهایی یادم آمد کلیتی است فقط میدانم یک جایی بودم که حسّ خوبی داشت؛ اما چه بوده و چه اتفاقی افتاده، یادم نمیآید.
من با گزارهها و شناختی که از این موضوع دارم، محتمل هست ایشان جزو آن دسته از تجربهگرانی باشند که دچار فراموشی مقطعی میشوند. یعنی چند وقت بعد به طور کامل یا به تدریج تجربه را یاد میآورند، چون ابتدا هیچچیزی به یاد نداشتند، اما اخیراً کلیتی بدون جزئیات به یاد آوردند، احتمال میرود بعداً ایشان در واقع بیشتر به یاد بیاورند. تا الان آن چیزی که بتوان در یک برنامه مطرحش کرد اتفاق نیفتاده است.
آیا ماجرایِ شفاعتِ «علی گرجی» و ملاقات حضرت زهرا (س) واقعی بود؟
یکی از تجربهگرانِ شما به نام علی گرجی خیلی مورد استقبال و بحث قرار گرفته است. او در برنامه شما گفت که خانمی چادری با عصا را میبیند؛ در واقع حضرت زهرا (س) و پرونده به دست امیرالمومنین (ع) میرسد و امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) هم همراهیشان میکنند. به خاطر استکانهای چایی که در هیئت میشسته، حضرت زهرا (س) میفرمایند برش گردانند و در واقع بحث خروج روح از بدن علی گرجی به واسطه خادمی امام حسین (ع) در هیئت شفاعت میشود و برمیگردد. یک قدری درباره این روایتها بگویید که گروهی از مخاطبان در فضایمجازی باورش نکردهاند و گروهی هم سخت باور میکنند؟
ببینید ما تجربهگر دیگری داشتیم که از جهات مختلف نسبت به تجربه آقای گرجیپور داشتیم که بیشتر مورد توجه واقع میشد. ما تجربهگری در فصل دوم داشتیم که ایشان ۴۰ متر با پراید در دره سقوط میکند، سقوط آنقدر عجیب بوده در روزنامه خراسان مینویسند پراید پرنده که ۴۰ متر پرواز کرده و به زمین میخورد.
جسدش در سردخانه قرار میگیرد، عکس جسدش را داریم و سوم اینکه مثلِ آقای گرجیپور استکان هم نشسته و چای هم نداده، ایشان دو قطره اشک در هیئت امام حسین (ع) ریخته است. خودش البته گفته من اشکم نریخته بودم با لهجه مشهدی گفت اصلاً گریهای نکرده بودم. شاید یک جایی بغضم گرفته، شاید دستم را روی پیشانیام گذاشتم و به نوعی تباکی کردم.
اما مسئلهای که مطرح میکنند راجع به عصا است و گفتند حضرت زهرا (س) عصا داشته و چرا داشته و یا نداشته؟ این صحبتها و موضوعات وسیع است که فلسفه صدرایی این را پاسخ داده است.
چون بحثِ عالمانهای است مجالِ مطرح کردنِ آن در برنامه نیست، در فضای مجازی هم دامنه دارد. من دنبال دامنه نیستم؛ رفتن به فرعیهای خاکی همانا و تا گردن وارد باتلاق بحث شدن و قیل و قال همانا! اینکه ما بگوییم عالم غیب وجود دارد این خانم آنیتا موریجانی هندی در هواپیمای درحال پرواز رفته و این تجربهگر امسالمان از تهران تا اراک رفته (در پادگان سربازی) رفته، این برای ما بس است. من تمام این پاسخها را در کتابم خواهم داد.
به مثال عصا برگردم یک بحث نخبگانی مطرح کنم، همین بینندگان لایو ما کم میشوند چه برسد این بحث را در این برنامه داشته باشم. من سه فصل است که اصرار میکنم شبکه چهار یا شبکه دیگری، دو ساعت برنامه بگذارد و درباره "زندگی پس از زندگی" و اتفاقاتش صحبت کند.
مثلاً من چطوری این عصایی که دستِ حضرت دیده شده یا بحث تناسخ را چطور در یک گفتوگوی سه دقیقهای رد و اثبات و یا تشریح کنم.
هرچه آنجا هست ما ایجاد میکنیم حالا در کنار این یک بحث موازی داریم که هم جنساند یک بحث دیگری که در این میان وجود دارد؛ آن هم ملکات و درجات است. ملکه یعنی چه؟ ملکه یعنی آنچه که شما در اینجا انجام دادید تا به او خو کردید؛ خو، خصلت و عادت تو شده است. ملکات ارثی ژنتیکی و شخصی است با این ملکات وارد آن عالم میشویم و حتی گاهی کسی اگر اشکالی دارد آن دنیا میگویند مقصرش تو نبودی و مقصر این عادت تو پدر و پدر بزرگت بوده تا به تو رسیده است.
همچنان که بخشی از گناهان میتواند متعلق به دیگری باشد بخشی از خوبیها هم را هم دیگران میتوانند سهیم باشند. این را معصومین هم اشاره کردند؛ حضرت امیر میفرماید نسلهای بعد او میبینم بعد تصمیم میگیرم بکشم و یا زخمی کنم. کسی اهل رستگاری در نسل او هست و بگذریم.
میخواهم بگویم ملکات و درجات باعث میشود که شما در آن دنیا در سطح فهمی که خودت برای خودت در اینجا ساختی و بُردی پدیدهها به تو عرضه میشوند. آقای محمد زمانی قلعه میگفت مادرِ مادربزرگم را در آنجا دیدم؛ این مادربزرگ اول به شکل نور بود و بعد کمکم به شکلی که من تشخیص دقیق نمیدانم و آرامآرام به شکلی درآمد که من او را میشناختم.
اگر او در مرتبه روحی عالیتری میبود، نیازی نبود که آن خانم خودش را به شکل زمان مادی بدنش دربیاورد تا درکش کند. پس او برای اینکه قابل فهم و درک شود خودش را به شکلی درمیآورد که در سطح درک و فهم و ملکات و درجات روحی آن فرد باشد.
حالا نکته آقای گرجیپور؛ معصوم را انسان بدکار به یک شکل میبیند و انسان نیکوکار، با یک شکل و شمایلِ دیگر؛ البته نیکوکاران هم به شکل واحد نمیبینند به همان میزانی که ملکات مثبت دارند؛ بنابراین معصوم برای هرکسی به یک شکل است؛ چرا همه معصوم را یک شکل نمیبینند؟ چرا همه تونل را یک شکل نمیبینند؛ بنابراین هرکس دو درککننده و درکشونده پدیدهها دارد و روحیههایی که از درجاتی برخوردار است؛ آن هم درجاتی متناسب با درککننده و درکشنونده که متنوعاند.
واکنشِ مجری "زندگی پس از زندگی" به شبهات و انتقادها
یک نکتهای را حاجآقای برنجکار و البته برخی از اساتید دیگر هم شبهاتی را مطرح کردهاند که قسمتهایی از گزارش تجربهگرها ممکن است القای شیطان باشد. همچنین نکاتی دیگر همچون منظور زندگی پس از زندگی برزخ باشد اشتباه است، چون تجربیاتی که در برنامه عنوان میشود نامش مرگ نیست، چون در مرگ ارتباط کاملاً قطع میشود و بازگشت ممکن نیست مگر به اذن خدا و عبارت مرگ موقت هم اشتباه است. باید تجربهها را تحلیل و تفسیر کنیم براساس آیات و روایات نه مبانی دیگر؛ براساس ادیانهای دیگر یا عرفانهای نوظهور نباید تفسیر کنیم؛ جای این موضوع در برنامه خالی است. یا این تحلیل که آمده: زندگی پس از زندگی بیان تجربههای نزدیک به مرگ بود؛ اشتباه این است که برخی فکر میکنند فرد مُرده ووارد برزخ شده و حالا برگشته است! باید این موضوع در برنامه تبیین شود. به نظر میرسد این شبهات مطرح است و شاید برای خیلیهای دیگر این سؤالات پیش آید...
نقدی که ارائه میشود آنقدر اشکالات متعدد هست، متنوع و درهم است؛ دلم لک زده واقعاً از همینجا میگویم یک نقد وزین بنویسند. خودم اتفاقاً همیشه استقبال میکنم که یاد بگیرم. بارها در طول این سه فصل گفتهاند که این تجربیات مرگ نیست سوال این است که چه کسی گفت مرگ است؟ از برخی از این دوستان درخواست کردهام با هم زنده و لایو گفتگو کنیم، اما نیامدهاند! یا رفتاری برای این گفتگو کردهاند که اصلاً معقولانه نیست. متأسفانه بسیاری از این دوستانِ منتقد برنامه ما را کامل ندیدهاند و بخشی را به کل تعمیم دادهاند.
در مرگ قطعی انسان از بدن خارج است؛ هیچکدام از اینها مرگ به عنوان پایان عمر نیست. چون اگر پایان عمر بود که بدن نبود برای ما حرف بزند. یک مرگ کلینیکی داریم که مغز و قلب و تنفس و جریان خون از کار میافتد؛ پزشکان به او میگویند موقتاً دچارِ مرگ موقت شده!
آنهایی که برنامه ما میآیند دچارِ مرگ موقت جسمانی و کلینیکی شدهاند! اما مرگ یعنی پایان عمر؛ هیچ یک از اینها نه این تجربه گرانِ سه فصل، نه ۱۰۰۰ فصل دیگر بسازیم تمام تجربهگرانی که این مسئله را تجربه کردهاند به مرگِ قطعی نرسیدهاند. در بدترین حالت مثل حاج حسن ظریف یا زمانی قلعه به سردخانه رسیدهاند. یا مثل حسن تحقیق گواهی فوت و دفن از نظر پزشکی برایشان صادر شده است. باز میگویم آن مرگ نیست؛ بنابراین ببینید نقدها را؛ چقدر دورند. چون برداشت شخصی خودشان را مطرح میکنند. بدون اینکه از آنها پرسیده باشند یا به دقت برنامه را گوش کرده باشند. به همین خاطر نقدها میگویم نقدها ضعیفاند.
بنده از آقای برنجکار عزیز میخواهم نقدی دارند در وهله اول با هم گفتوگویی داشته باشیم. به نظرم آن موقع نقدها آموزندهتر خواهد بود. سه نکته وجود دارد؛ اولاً کل برنامه را ببینند؛ نگاهشان جامعه باشد همهچیز را دیده باشند و بخواهند نظر بدهند دوم اینکه مصنوعات را کنار بگذارند، اجازه ندهند گفتههای دیگران در ذهنشان این تصور را ایجاد کند که برنامه یا مجری چنین چیزی گفته است.
سوم اینکه قبل از اینکه نقدی را روانه بازار کنند بنده زندهام دنیای ارتباطات است تماس بگیرند بگویند برداشت ما از کلام شما این است، از خودم برسند بعد متوجه خواهند شد ماجرا از چه قرار است.
سریالها و فیلمهای ماورایی باید چگونه ساخته شوند؟
نظرتان درباره چند سریال و فیلم ماورایی که ایران ساخته و تعدد آثاری که خارج از کشور داشتهاند؛ چیست؟
من با این سینما که قلهاش هم در هالیوود است مشکل دارم. اینها موضوعات ماورا را دستخوش تحریف قرار دادند. اینکه روح را یک ملحفه سفید در حال پرواز بدانید، یا روح در اکثرِ فیلمها از از در و دیوار عبور میکند. این اشتباهات نشان میدهد هیچ اشرافی به ساختِ چنین کارهایی نداریم.
یک بخشی به ضعف دانش و تحقیق در فیلمسازان برمیگردد؛ در این حوزه باید کشورهای دیگر مثل کشور ما که کلاً کپیکارند موفقیت شان این است که یک چیزی شبیه هالیوود بسازند شبیه سینمای آمریکا بسازند. اگر بتوانند هرچه دقیقتر بسازند بودجه نداریم آنقدر گرافیک قوی نیست که بتوانیم فیلمهای ماورایی را مثل آمریکاییها بسازیم. آمالشان این است مثل آنها بسازند که خودِ آنها پُر از اشکالاند. چون یکسری تفکرات اشتباه فرهنگی کلیسایی دست خورده دارند؛ بنابراین ما نمیتوانیم در سینما و تلویزیون حقیقت آنجا را به هیچ طریقی نشان دهیم یا به آن نزدیک شویم. مربوط به ضعف ذاتی ماده و مواد است؛ اصلاً رنگهای آنجا اینجا نیست؛ در مجموع، ضعف پژوهش داریم.
شما فکر کنید ما سریال ماورایی ساختیم در ایران که روح سوار وانت میشود و با وانت جابهجا میکنند. افراد فیلمساز، مستندساز و داستانسازِ زیادی به صورت متعدد به سراغ بنده میآیند سراغ بنده میآیند و جالب است بدانید که نمیگویند بیا بساز، میگویند بیا به ما بگو ما بسازیم!
من خودم لیسانس کارگردانی دارم و در این زمینه تحقیق و پژوهش دارم؛ بنابراین با ساخته کارهای داستانی در داخل و خارج مخالفم. مشتاقم که خودم در این حوزه کار بسازم؛ اخیراً کارگردان جوانی به من مراجعه و بارها و بارها با من صحبت کرد و راضی شدم یک فیلم کوتاه ۳ تا ۵ دقیقهای برگرفته از تجربهگری که به برنامه ما نیامد ساخته شود. هزینه کلانی دارد که خودش گفته این هزینه را تأمین میکند.
بمبهای شگفتانگیزی منفجر خواهند شد
تجربههای شگفتانگیز را تحت عنوان بمبهای خبری در دو فصلِ گذشته شاهد بودهایم؛ در این فصل هم قرار است بمب یا بمبهایی منفجر شود؟
ما حداقل سه برنامه بسیار تکاندهندهای داریم که دو مورد آن جهانی میشود. به نظرم کسانی که نسبت به این روایتها تردید هم دارند جوابشان را میگیرند؛ منتظر باشند به طور جدّی منتظر باشند.
زندگی پس از زندگی ادامه دارد؟
با توجه به استقبالی که از برنامه "زندگی پس از زندگی" شده احتمال دارد این برنامه بعد از ماه رمضان ادامه پیدا کند و یا قرار است کماکان برند رمضانی بماند؟
بستگی به نظر مدیران شبکه و درون سازمان دارد. نظر شخصی بنده به تنهایی نیست؛ بنده با توجه به مزایا و معایبی که هست تقریباً هر فصل دربارهاش بحث شده که در طول سال هفتگی باشد یا سالی یک ماه باشد. من با هر دوی اینها موافقت دارم، اما مثل همکارانم اعتقاد دارم باید سبک سنگین شود. هردو را بعد از نظر اجرا برای من مقدور است و میتوانم به شکل به لطف خدا عمل کنم که در طول سال هفته یک بار باشد از بنده بر میآید و این کار را خواهم کرد، اما اینکه منفعت در چه چیزی هست نظرات متکثر و متنوع است. بعضیها میگویند که هفتهای یک بار باشد این مزایا و معایب را دارد برخی به ماه رمضانی بودنِ صرفش این نکته را وارد کردهاند. تصمیم، گروهی است و من نمیتوانم پاسخ قطعی بدهم.
منبع: تسنیم
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
تذکری برای همه ولی انان که ایمانی ندارند و همه چیز را توهم مغزی می دانند
مثل خواندن یاسین در گوش ....... است . که جای تاسف دارد
یکی از تاثیر گذارترین برنامه ها برای انسانهای که طالب حقیقت هستند .