همسر شهید مهدی توسنگ در میان هجمه هایی از دلتنگی خاطرات دیروز و نگرانی فردای مبهم بوده، اما شهادت همسرش را سعادت می داند و دلخوش به رضایت و شفاعت شهید در فردای قیامت است.

شهادت هرگز اتفاقی نبوده و نیست، حسی ناب که انسان را از دنیا و تمام‌ تعلقات، زرق و برق ها و لذت هایش  جدا کرده و در آرزوی رسیدن به معشوق واقعی، به شمارش معکوس وا می دارد.

 سپیده دمی که با اولین لحظه طلوع خورشید عالم‌ تاب، چشمان‌ پاک و پرفروغ سردار شجاعی از کویر غروب کرد تا به آرزوی قلبی و دیرینه اش برسد، آن لحظه گلوی کویر بریده شد تا لب‌ های تشنه دشت سمسور سیراب شود.

سلام بر شهید تشنه لب کویر، سلام‌ بر شهید گمنام دشت سمسور.

 شهید زیباترین واژه هستی، پر معنا ترین، بهترین و برترین در جهان‌ خلقت است، شهید، آشناترین‌ نام که وقتی به آن‌ می اندیشی سرشار از نوشتن و سرودن می شوی هر چند نمی شود تمام‌ و کمال توصیفش کرد. 

از کجا بنویسم، واژه ها در مقابل عظمت و شوکت شهید حقیرند و سر به تعظیم فرو برده اند، به راستی چگونه می شود شأن شهید را با چند واژه نگاشت.

گاهی با خودم‌ فکر می کنم شهید یتیم‌ ترین واژه دنیاست، بعد باورم می شود که در عین‌ مظلومیتش اما خوشبخت ترین است.

معاوضه دین و دنیا، گذشتن از تمام‌ لذت ها و زرق و برق دنیا و رسیدن به معشوق واقعی و بهشتی که وعده داده شده است کار آسانی نیست، دل کندن‌ جرات می خواهد، اراده می خواهد، مرد می خواهد.

 برای شهید شدن باید معیارهایی داشت که وابستگی به مادیات در آن جایی ندارد.

شهید کلمه ای که به ما آرامشی هدیه  می دهد به معنای عشق و به وسعت زندگی.

او را نمی شناختم‌ تا شهادتش، تاریخ ۲۶ ابان‌ماه سال ۱۴۰۰

تصویرش را در استوری فضای مجازی همکارانش در نیروی انتظامی فارس می دیدم، از بزرگی اش و خاص بودنش می شنیدم.

هر چند این‌ موضوع تازگی نداشت و ما همیشه شاهد شهادت عزیزانمان‌ در حوزه امنیت هستیم و آنها داشته های معنوی ما می شوند و بال های افتخار و غرورمان را تا نهایت بلندای آسمان‌ پر می دهند.

با این همه حس سربلندی و غرور اما بسیار اندوهگین‌ شدم که چرا شهید توسنگ‌ نباید باشد و اینقدر زود آسمانی شد.

این وطن که دشمنان قسم‌خورده اش از مردم‌ و فرهنگش گرفته تا وجب به وجب خاکش نظر دارند، هنوز  به توسنگ‌ها نیاز دارد.

شماره تماس همسرش را پیدا کردم و به خودم‌ قول دادم‌ طوری با او صحبت کنم‌ که ناراحتی اش بیشتر نشود.

صدای مهربانی داشت با اندکی لهجه شیرین‌ کرمانی سخن‌ می گفت، گویا از قبل او را می شناختم.

مقدمه سخنش را با نام زیبای سردار دلها، حاج قاسم‌ سلیمانی آغاز کرد و گفت: شهیدم، حاج مهدی خیلی سردار دلها را دوست داشت و به او وابسته بود، روزی که خبر شهادتش را شنید بسیار متاثر و پریشان شد، خوب به یاد دارم که ساعت های طولانی از جلوی تلویزیون تکان نخورد و فقط اشک‌ می ریخت، روزی که با هم به گفتگو نشستیم هر چه او بیشتر صحبت می کرد بیشتر به دانایی و صبوری و با ایمان بودنش پی می بردم.

به راستی همسران شهید چقدر در جامعه ما شناخته شده اند؟ تحسین شده اند؟ به راستی که آنها شایسته بهترین‌ تقدیر ها و تحسین ها هستند. 

خودتان را معرفی کنید و بگویید چگونه با شهید توسنگ‌ آشنا شدید و ازدواج کردید

زهرا فولادی ماهانی هستم با افتخار همسر شهید گمنام کویر حاج‌ مهدی توسنگ، اصالتا اهل شهر ماهانم.

ما دختر خاله و پسر خاله بودیم و همدیگر را می شناختیم با این وجود هم‌ مدت زمانی را به عنوان زمان‌ نامزدی گذاشتیم‌ تا بیشتر با روحیات همدیگر آشنا شویم.

آن روزها که شهید توسنگ به خواستگاری من آمدند در یگان‌ ویژه به عنوان فرمانده قرارگاه تیپ یکم‌ امیرالمومنین ( ع ) شهر تهران خدمت می کردند و ستوان یکم‌ بودند، ما آن موقع کرمان‌ زندگی می کردیم.

شهریور ماه سال ۱۳۸۱ از من خواستگاری کردند و مهر ماه که می خواستیم تاریخ برنامه عقد و ازدواج را مشخص کنیم‌ اتفاقی افتاد  که دست نگه داشتیم.

در تاریخ ۲۹ بهمن ماه سال ۱۳۸۱ برادرم، روح الله فولادی ماهانی در سانحه سقوط هواپیما و برخورد آن به کوه های کرمان به شهادت رسید.

آن ها شهدای غدیر هستند که ۲۷۶ پاسدار هم به همراه برادرم بود که از ماموریت از زاهدان برمی گشتند و با این سانحه همگی به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.

با شهادت برادرم، برنامه ی جشن عقد و عروسی ما هم‌ کنسل شد و ما یک سال بعد  ۲۲خرداد ماه سال ۱۳۸۲  در محضر عقد کردیم.

 اواخر شهریور ماه به تهران رفتیم‌ و با دل بستن و به امید به خدا زندگی ساده و به دور از تجملات را شروع کردیم. شهید توسنگ مدت ۱۰ سال در تهران خدمت کردند اما از زمان‌ ازدواج‌ ما حدود ۵ سال آنجا  خدمت کردند و بعد از حدود ۵ سال به شهر کرمان‌ منتقل شدیم.

دوران‌ پر فراز و نشیب خدمت شهید توسنگ بعد از منتقل شدن از تهران به کرمان چگونه گذشت

در حدود دو ماه در یکی از کلانتری های شهر کرمان‌ خدمت می کردند و به علت متعهد بودن و اینکه وی از نیروهای کمیاب و با تجربه و زبده بود، از زاهدان درخواست پذیرش دادند و وی جهت خدمت به زاهدان سفر کرد.

 آن روزها دوری شهید حاج‌ مهدی و ما از همدیگر و به تبع آن سختی های  زندگی بود اما سعی می کردم کاری کنم‌ که روزها به خوبی پیش بروند و سخت نگذرد.

از کویر تا بهشت؛ روایت سرداری عاشق که بعد ازآسمانی شدنش لقب گمنام‌ گرفت

فرزند اولم ‌۲ ساله بود و ما در کرمان ماندیم، سیستان و بلوچستان از کمترین امکانات بی بهره بود و آب بی کیفیت و شوری داشت، ما ماندیم‌ و حاج‌ مهدی حدود ۹ ماه در آنجا خدمت کردند او با کویر آشنا بود، سختی هایش را به جان‌می خرید، برای ما سخت بود.

بعد از ۹ ماه با دستور جدید مجددا به کرمان برگشت و در قرارگاه عملیاتی ابوذر استان کرمان‌ مشغول به خدمت شد و دو سال اول خدمت به عنوان فرمانده یگان تکاور زهکلوت انتخاب شد.

زهکلوت بخشی بین‌ مرز کرمان و سیستان و بلوچستان است که از نظر تردد اشرار و جابحایی مواد مخدر متاسفانه جای شلوغی است.

شهیدم حدود ۲ سال  که در آن‌ منطقه خدمت می کرد همیشه درگیر عملیات بود.

گرمای آن‌ منطقه وحشتناک‌ بود، اما توسنگ‌ عاشقانه خدمت می کرد و حدود ۱۰ روزی یکبار هم  به ما سر می زدند.

امیر حسین بزرگتر می شد و بیشتر بهانه پدر را می گرفت، چرا که در سن و سالی بود که به پدر  بیشتر نیاز داشت.

وی را از یگان تکاوری زهکلوت به عنوان فرمانده یگان‌ تکاور راور انتخاب کردند و در بهمن ماه سال ۱۳۸۸ در راور شروع به خدمت کرد.

کارنامه او در راور در زمینه ایحاد امنیت در منطقه ،هلاکت اشرار، مبارزه با مواد مخدر،و کشفیات مواد مخدر درخشان‌ ترین‌ کارنامه نسبت به فرماندهان قبل بود.

 ۲۷ شهریور سال ۱۳۹۰ خدمت او در راور تمام شد و ایشان را به عنوان فرمانده امام‌ حسن ( ع ) عسکری انتخاب کردند، که بین شهر ماهان و کرمان بود و شرایط کمی  بهتر بود.

بعد از آن حدود یک سال  به عنوان‌ معاونت عملیات ناحیه انتظامی کرمان در ستاد خدمت کرد و بعد از آن‌ به عملیات برگشت و دو سال به عنوان فرمانده یگان اطلاعات عملیات ماهان‌ منسوب شد.

در ۱۱ اردیبهشت سال ۱۳۹۶ به عنوان‌ معاون عملیات استان کرمان منصوب شد.

به فرموده سردار ناظری فرمانده نیروی انتظامی کل استان کسی مثل شهید توسنگ نبود.

در قرار گاه عملیاتی ماموریت ها و کار سخت عملیاتی همیشه  بود و ادامه داشت تا اینکه وی به فیض و درجه  شهادت نائل آمدند.

آیا نبودش را باور کردید و با آن‌ کنار آمده اید

حاج مهدی همیشه آرزوی شهادت داشت و من از این بابت خوشحالم‌ که به آرزوی قلبی اش رسیده است و از حضرت زینب ( س ) اندگی صبر می خواهم تا بتوانم نبودش را تحمل کنم‌ و فرزندانش را خوب تربیت کنم.

انسان های آزاده در قلب و جان حک می شوند

شهیدان هرگز نمی میرند، زنده اند و در زندگی ما جاری و ساری هستند.

همیشه و هر لحظه دلتنگش هستم و نبودنش را نمی توانم‌ باور کنم  اما باور دارم رفتنش ک نوشیدن شربت شهادت ارزوی قلبی اش بود هر چند پیش من و بچه ها چیزی نمی گفت اما همه همکارانش می دانستند که اولین دعای او شهادت بود.

آیا از شهید وصیت نامه ای دارید

شهید من وصیت نامه ندارد اما در طول زندگی اش با اخلاق و رفتار و نکات مثبت در مورد زندگی و نحوه زندگی کردن که به من و فرزندان و اطرافیانش یاد می داد وصیت نامه است.

۵ ماه از شهادت همسرم‌ می گذرد اما هنوز رفتنش را باور ندارم، بسیار صبور  و با اخلاق بود.

با فرزندانش دوست بود او هم‌ پدر خوبی بود و هم‌ همسر نمونه و ایده ال، قطع به یقین شهادت ارزوی قلبی او بود اما می دانست من و فرزندانم‌ از اینکه او بر ای همیشه ما را ترک کند ناراحت و دل نگران‌ می شویم‌ چیزی نمی گفت.

 من یقین داشتم‌ روزی حاج  مهدی شهید می شود و همیشه حسی درون قلبم‌ به من‌ می گفت: روزی همسر شهید می شوم و این به رازی برمی گردد که هرگز به حاج‌ مهدی نگفتم.

  به رازهایی اشاره کردید راز های مگوی شهید توسنگ‌ و همسرش چه بود

یک هفته از شروع زندگی ما در تهران‌ می گذشت، تنها در خانه نشسته بودم که کنار بخاری خوابم برد، در خواب صدایی عجیب در گوشم‌‌ می پیچید و کلمه شهید صیاد شیرازی را می شنیدم.

 کم‌کم‌ صدا نزدیک‌ تر می شد، او به من‌ می گفت تو هم‌ روزی همسر شهید خواهی شد درست  مانند همسر شهید صیاد شیرازی

با تکرار این‌ جمله های پی در پی از خواب پریدم، حس عجیبی داشتم، تا مدتها به این خواب فکر می کردم‌ اما صلاح ندیدم به همسرم‌ بگویم با خودم‌ می گفتم او به عملیات ها می رود لحظات  سخت و حساسی را تجربه  می کند، با گفتن‌این موضوع ذهنش را درگیر نکنم‌، او با گام‌های استوار و اراده آهنین و عشق و علاقه تمام‌ خدمت صادقانه می کرد.

من بعد از شهادت حاج‌ مهدی فهمیدم‌ تنها من‌ نبودم‌ که رازی در دلم‌ داشتم‌ ‌‌او نیز رازی را همیشه از من‌ پنهان‌ می کرده و این راز بعد از شهادتش توسط همکار و همرزمانش بر ملا شد.

من‌ چقدر آه کشیدم‌ و اشک ریختم‌ و یقین‌ دارم‌ او شهید گمنام‌ است چرا که همیشه خودش می خواست که گمنام‌ بماند.

حاج مهدی بیشتر مواقع پایش را دراز میکرد و زانویش که درد می کرد کیسه ابگرم‌ می گذاشت، من می گفتم‌ حتما به خاطرکار سخت و عملیات ها و ..‌ است اما حقیقت این بود که در پای او ترکش بوده و ترجیح داده بود به ما نگوید تا نگران‌ نشویم، وقتی شنیدم‌ جگرم‌ آتش گرفت و بیشتر برای مظلومیت و گمنامی اش  اشک ریختم.

چرا سردار توسنگ‌ لقب گمنام‌ گرفت

چون بعد از شهادتش شناخته شد، او خودش ترجیح‌ می داد گمنام بماند، هرگز ریا نمی کرد، هرگز دیگران از کارهای نیک او خبر نداشتند، او فقط و فقط برای خدا قدم‌بر میداشت، از حقوقش مبلغی را به کمک به فقرا اختصاص می داد.

با وجود اینکه جانباز بوده ولی هرگز اقدامی برای حق و حقوق جانبازی انجام‌ نداده است.بیشتر اقدامات او را بعد از شهادتش فهمیدند و به خاطر همین‌ لقب گمنام به شهیدم‌ دادند.

یک‌ خاطره شیرین و یک خاطره تلخ از زندگی اتان با شهید بگویید

عدد ۱۸ برای من مقدس، میمون و مبارک است چرا که این عدد سن بانوی دو عالم‌ حصرت فاطمه زهرا ( س ) می باشد.

عمر زندگی ما هم‌ همین عدد است، افتخار ۱۸ سال  زندگی با حاج‌ مهدی عزیز را داشتم که تمام‌ لحظات با او بودن شیرین بود اما شیرین‌ ترین‌خاطره لحظه ای بود که حاج مهدی اسم‌ من و خودش را برای زیارت به خانه خدا و حج‌ تمتع ثبت نام‌کرده بود و تلخ ترین‌ خاطره نیز لحظه شنیدن خبر شهادت شهیدم‌ بود که کمرم شکست.

هر چند شهادت افتخار بزرگی است و برای من و فرزندان‌ و پدر و مادرش عزت و سربلندی آورد اما تصور  نبودنش برایم مانند مرگی بود که پنجه بر چشمانم می زد تا چشم بر همه کس و همه چیز ببندم اما باید به خودم‌ می امدم‌ و قبول می کردم که او دیگر نیست.

از کویر تا بهشت؛ روایت سرداری عاشق که بعد ازآسمانی شدنش لقب گمنام‌ گرفت

 بیشتر از زندگی اتان بگویید، این روزها چگونه می گذرد

زندگی ما  پر از سختی بود اما سختی هایش را به جان‌خریده بودم‌ چون‌ می دانستم‌  برای رضای خداوند است.

اگر من دوری همسرم‌ را تحمل کنم خشنودی پروردگار است چرا که  همسرم در راه خدا و برای خشنودی خداوند قدم‌ بر می دارد.

اگر  مسئولیت زندگی بر دوش من است، نبود مسئولیت بر دوش همسرم راه را برای او هموارتر خواهد ساخت، این ها جمله هایی بود که همیشه در تصورات ذهنی ام و افکار و عقاید باطنی ام رژه می رفتند.

نبود پدر و دلتنگی پدر برای فرزندانم در روزهایی که او دور از خانه بود باید توسط من‌ پر می شد باید همیشه هم‌ پدر می بودم‌ و هم‌ مادر.

همسر من مرد میدان بود، مرد کویر بود، مرد روزهای سخت و نفسگیر بود، باید دلش قرص می شد، باید خیالش آرام‌ بود. 

این روزها هم‌ می گذرد روزهای سخت هیچ وقت پایدار نیستند، می گذرد اما به سختی.

خوب به یاد دارم‌ حاج‌ مهدی در حیاط خانه ورزش می کرد، دور درختان‌ نارنج پر از شکوفه باغچه حیاط  می چرخید و لبخندش با هوای بهار در هم‌ گره می خورد بچه ها پشت سرش بودند، او ورزش می کرد و به من می گفت:  این‌ بهار نارنج ها که روی زمین ریخته اند را جمع کن‌ حیف است.

فروردین‌ امسال این بهار نارنج ها آن عطر همیشگی را نداشتند باغچه حیاط خانه ما پر از حزن‌ و اندوه بود
من چیزی جز دلتنگی ندیدم.

روزی نیست که برای همسر شهیدم‌ اشک‌ نریزم، از این‌ نگرانم‌ که بار مسئولیتم سنگین تر شده است، آن روزها خرید بود، دوا و دکتر بود، درس بچه ها بود اما امروز با همه این ها و بحث علم ، تربیت آنهاست.

پدرشان روی علم و تربیت آن ها حساس بود و من باید از امیرحسین‌ توسنگ‌، مهدی توسنگ دوم بسازم.

مواظب باشم که فرزندانم راه پدر را ادامه دهند. از مسیر خارج نشوند و در راه آرمانهای نطام‌ و انقلاب گام بردارند و فرد موفق  و مفید  در جامعه باشند.

شهید کیست و شهادت چیست

 بزرگترین‌ توفیق الهی برای جاودانه شدن سردار حاج‌ مهدی توسنگ در تاریخ پر فراز و فرود جمهوری اسلامی ایران‌ و فرماندهی کل نیروی انتظامی و دیار کریمان  شهادت حاج‌ مهدی بود که به عنوان هدیه الهی تقدیم‌ به ایشان‌ و ما کرد.

شهید انسانی وارسته و انتخاب شده از سوی پروردگار است، انسانی وارسته  که از خودش گذشته و به خدا پیوسته است، در دنیا فقط در جستجوی خداوند است و به جز برای رضای خدا گامی بر نمی دارد.

حاج مهدی همین گونه بود، همه کارهایش برای خدا بود، روح بسیار بلندی داشت و تنها با خدای خودش درددل‌ می کرد  و این ویژگی های مشترک همه شهیدان است.

شهید یک مروج است، مروج کلام‌ خداوند، دین اسلام، ،زندگی جاودانه و دلخوشی و مایه عزت و سربلندی بشریت، یک‌ نماد جاوید،  یک‌ الگوی مناسب‌ و شهادت پایان‌انتظاری شیرین  برای عاشق جهت وصال با معشوق. 

حاج‌ مهدی توسنگ‌ شهید کویر شد.‌ جاودانه شد انشاالله که بتوانیم‌ نام و یاد شهدا را زنده نگه داریم‌ که کمتر از شهادت نیست و راه انها را ادامه بدهیم.

اگر شهید این‌ لحظه روبه روی شما بود چه می گفتید و چه خواسته ای داشتید

 به او می گفتم‌ که دوستش دارم‌ و دلم برایش خیلی تنگ‌ شده، بی شک تنها خواسته ام‌ شفاعت از شهید است، از او می خواستم‌ فردای قیامت ما را نیز شفاعت کند و خواسته من از شهید رضایت اوست، اگر او از من راضی باشد همین برای  من‌ و فرزندانم‌ کافی است.

مردم‌ و مسئولان نیز مانند شهدا حس مسئولیت‌ پذیری و ادای دین داشته باشند.

چه پیامی برای مردم‌ و مسئولان دارید

پیام‌ من اول برای همسران شهید است. می خواهم بگویم‌ باید با وضو نام‌ همسرانمان را بر زبان بیاوریم و از شهادت سخن بگوییم، می خواهم بگویم شهید قبل از به دنیا آمدنش مقوله شهادت در سرنوشتش رقم‌ خورده است چرا که سعادتی است که نصیب هر کسی نمی شود. 

مردم خودشان می دانند، می بینند

هم‌ مردم‌ و هم تاریخ شاهدان واقعی هستند و قضاوت خواهند کرد که شهید که بود و چه کرد.

پس باید راه شهید را ادامه بدهند و در راه آرمانها و اهداف شهید و همسو با آن‌ گام‌ بردارند، درصدی از مردم متاسفانه دیدگاه دیگری دارند و فکر می کنند خانواده شهید بعد از شهادتش در رفاه کامل است و تامین‌ می شوند، این دیدگاه نه در مورد شهدای نیروی انتظامی بلکه در مورد شهدای دیگر و مدافعان‌حرم نیز قابل شهود و لمس است که بسیار غلط و ناپسند است.

زیرا هدف شهید فقط خداوند و خانواده شهید هم‌ ادامه دهنده راه و اهداف شهید هستند و مادیات در زندگی آنها هیچ جایگاهی ندارد.

در مورد شهید نباید اینگونه قصاوت کرد پسرم امیرحسین‌ همیشه شاگرد اول بوده اما از وقتی پدرش رفته روحیه خوبی ندارد و دلتنگ‌ او است.

این‌ مهم در روند درس خواندن او نیز تاثیر می گذارد، هیچ‌ امتیاز و مسئله مادیاتی نمی تواند جای خالی شهید را حتی برای لحظه ای بگیرد.

 پیامم به مسئولان این است که به فکر مردم باشند

شهدا برای تامین و حفظ امنیت مردم‌ تلاش کردند، همانطور که می بینیم‌ نه تنها در منطقه بلکه در دنیا از نطر امنیت اولیم.

بعد از امنیت باید مشکلات اقتصادی، تورم، بیکاری جوانان‌ تحصیل کرده و ..حل شود.

مسئولان به وضعیت معیشتی زندگی مردم‌ توجه کنند تا فشار اقتصادی و تورم و گرانی در عقاید مردم‌ تاثیر نگذارد.

اتفاقی که الان‌ ما در جامعه شاهد آن‌ هستیم دلسردی و بدبینی درصدی از مردم است که  واقعیت است و  باید این مشکلات رفع گردد تا آب بر آسیاب دشمن ریخته نشود و دشمنان داخلی و خارجی،  در رسانه ها و شبکه های معاند موفق نشوند، شهیدان‌ همیشه گفتند که بهانه دست دشمن ندهیم.

 حرف آخر 

من وظیفه خودم‌ می دانم‌ که این شهید مظلوم‌ و گمنام‌ را به اقشار مختلف جامعه کشورم ایران و به تمام  جهانیان  معرفی کنم، به هر شکلی که باشد.

از او بگویم، خوبی هایش را فریاد بزنم، از نهایت خوب بودنش بسرایم‌ تا همه بدانند چقدر بزرگ‌ بود، چقدر گمنام  بود.

روح والای سردار شهید حاج مهدی  توسنگ شاد و قرین رحمت  الهی و همنشین سالار شهیدان‌ آقا امام حسین ( ع ) و فرزند شهیدش امام‌ علی ( ع )  باشد که این روزها همه برایش اشک می ریزند. 

 

برچسب ها: شهید ناجا ، شهادت
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.