مصیبت جگرسوز حضرت علی اصغر (ع) تا حدی برای امام حسین (ع) سخت بود که آن حضرت در حالی که گریه میکردند، به خدا متوجه شدند و عرض کردند: «خدایا خودت بین ما و این قوم داوری کن. آنها ما را دعوت کردند تا ما را یاری کنند، ولی به کشتن ما اقدام میکنند.»
از جانب آسمان ندایی شنید:
«ای حسین (ع) در فکر اصغر نباش، هم اکنون دایهای در بهشت برای شیر دادن به او آماده است.»
این ندا، ندای دلداری به حسین (ع) بود تا بتواند فاجعهی غمبار مصیبت حضرت علی اصغر (ع) را تحمل کنند.
دلیل دیگری که برای سختی این مصیبت برشمرده اند، این است که امام حسین (ع) هنگامی که به شهادت رسیدند، در روز یازدهم محرم، حضرت سکینه (س) کنار پیکر شهدا آمدند و گریه کردند تا بیهوش شدند، امام حسین (ع) در عالم بیهوشی به حضرت سکینه (س) اشعاری آموختند تا برای شیعیان بخوانند و دو شعر از آن اشعار این است:
«ای کاش در روز عاشورا همه شما بودید و میدیدید که چگونه برای کودکم طلب آب کردم، قوم به من رحم نکرد و به جای آب گوارا، کودکم را با تیر (خون) ظلم سیراب کردند و این حادثه، آن چنان جانسوز و سخت و طاقت فرساست که پایههای کوههای مکه را خراب کرد.»
ملاقات حضرت سکینه (س) با پیکر حضرت علی اصغر (ع)
در روایت دیگری بیان شده است: هنگامی که حضرت علی اصغر (ع) در آغوش امام حسین (ع) پرپر میزد، یکی از ظالمین به نام «حَصین بن تمیم» تیری به سوی امام حسین (ع) (یا حضرت علی اصغر علیه السلام) انداخت و آن تیر به لبهای مبارک امام حسین (ع) اصابت کرد و خون از لبهای ایشان جاری شد و امام (ع) گریستند و به خدا عرض کردند: «خدایا من آن چه را که دشمن بر من و برادرانم و فرزندانم و بستگانم وارد ساختند به پیشگاه تو شکایت میکنم.»
و به نقل از ابومخنف: پیکر حضرت علی اصغر (ع) را در حالی که خونش بر سینه اش جاری بود به سوی خیمه آوردند.
حضرت سکینه (س) به استقبال پدر شتافتند و عرض کردند:
«پدر جان گویا برادرم علی اصغر (ع) را سیراب کردی.»
امام حسین (ع) گریه کردند و فرمودند:
«دخترم بیا (قُنداقه) برادرت را بگیر که بر اثر تیر دشمن سرش جدا شده است.»