در خاطرات مکتوب و شفاهی زندانیان سیاسی و حتی برخی چهرههای رژیم پهلوی، گاه علاوه بر نهادهای نظامی و انتظامی، به فعالیت ساواک مشهد نیز اشاره شده است که ساختمان و مرکز فعالیت آن در حاشیه بلوار مَلِک آباد، در کنار محل کنونی فرماندهی انتظامی خراسان رضوی بوده است.
بررسی دقیقتر خاطرات مبارزان و گفتگو با زندانیان سیاسی قبل از انقلاب، از وجود بازداشتگاهی مخفی و محصور در داخل محوطه قرارگاه لشکر ۷۷ خراسان حکایت دارد.
محمدصادق خاکسار یکی از نیروهای یگان زرهی ارتش و جمعی لشکر ۷۷ خراسان در سال ۱۳۵۷، گفت: ساواک زندانی در محدوده پادگان چهار توپخانه در محوطه لشکر ۷۷ داشت که اصولا ما که در لشکر شاغل بودیم تا زمان پیروزی انقلاب از آن اطلاعی نداشتیم.
او افزود: این مکان در اصل در محل اسطبلهای ارتش و به شکل یک سوله بزرگ بود که پس از پیروزی انقلاب، نیروهای لشکر از کاربرد آن به عنوان بازداشتگاه مطلع شدند.
نیروی یگان زرهی ارتش ادامه داد: در این سوله و ساختمان، سلولهایی بود که مبارزان را در آن به شکل موقت نگهداری میکردند.
خاکسار بیان کرد: بعد از پیوستن ارتش و لشکر ۷۷ خراسان به مردم در روز ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷، پارچه نوشته بزرگی با مضمون همراهی لشکر ۷۷ با مطالبات مردم خراسان بر سردر پادگان نصب شد و آن زمان بود که ما از وجود این بازداشتگاه مخفی باخبر شدیم.
او تصریح کرد: بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و در دوران دفاع مقدس، شماری از اسرای بعثی در این ساختمان نگهداری میشدند.
محمد محتشمی پور یکی دیگر از نیروهای ارتش که سابقه فعالیت مبارزاتی علیه رژیم پهلوی در بدنه ارتش را داشت گفت: سابقه فعالیتی من در ارتش از تهران آغاز شد و از دوره کودکی در جریان قیام ۱۵ خرداد ۴۲ قرار گرفتم.
او افزود: زمانی که به عنوان ارتشی در تهران خدمت میکردم به مطالعه مجله "مکتب اسلام" پرداختم و بعد از آن نیز با شنیدن نوارهای سخنرانی حضرت امام خمینی (ره) با نهضت اسلامی آشنا شدم و البته بعد از آن هم نوارها و اعلامیهها را در مشهد تکثیر و بین سایر نظامیان لشکر ۷۷ و آشنایان توزیع میکردیم.
نیروی ارتش که سال ۱۳۵۷ به عنوان استوار دوم در گردان پدافند توپخانه لشکر ۷۷ خراسان خدمت میکرده است، ادامه داد: پس از انقلاب و در روز ۲۸ بهمن ماه با حضور "طاهر احمدزاده"، نخستین استاندار خراسان پس از انقلاب، از بنده و جمعی از نیروهای ارتشی انقلابی قدردانی و تجلیل شد.
محتشمی پور بیان کرد: پس از برگزاری همان مراسم صبحگاه، جمعی از ارتشیان و نیروهای انقلابی قصد تخریب ساختمانی را که در اختیار ساواک بود داشتند، ابتدا ما خواستار عدم تخریب آن ساختمان شدیم که فایده نداشت و جمعیت در را شکستند و انبوه سلاح ها، بی سیم ها، تجهیزات و اسناد ساواک را از ساختمان یاد شده خارج کردند.
او تصریح کرد: تلاش بسیاری کردیم تا از خروج مهمات ساواک و اسناد از محوطه لشکر ۷۷ خراسان جلوگیری کنیم و در نهایت توانستیم بخشی از سلاحها و اسناد را جمع کرده و با یک وانت به کمیته انقلاب در مشهد فرستادیم.
اما روایت مبارزان انقلابی از بازداشتگاه ساواک در داخل پادگان ارتش گویاتر است و یکی از طلاب مبارز و انقلابی که اصالتا مازندرانی است در ۱۱ مهرماه سال ۱۳۵۴ به جرم توزیع خلاصه محتوای جلسات تفسیر نهج البلاغه رهبر انقلاب در مسجد امام حسن مجتبی (ع) مشهد دستگیر میشود.
قاسم بخشیان در تشریح وقایع ۱۱ مهرماه ۵۴ گفت: افراد را با چشم بند چرمی به سوله بزرگی که داخل لشکر ۷۷ بود میبردند.
مبارز انقلابی ادامه داد: داخل سوله حدود ۲۰ سلول داشت و ۲ بند عمومی و مکان اختصاصی برای شکنجه نیز وجود داشت که در سال ۵۴ من را بدون قرار بازداشت ۴۷ روز در این مکان نگه داشتند.
بخشیان بیان کرد: دور تا دور این سوله بزرگ دیوار بود و البته بخشی هم شکنجه گاه بود که به چشم خود دیده بودم.
او تصریح کرد: این ساختمان داخل محوطه لشکر ۷۷ بود، توجه داشته باشید آن زمان زندان شهربانی مشهد در مکان دیگری بود و زندان وکیل آباد نیز ساخته شده بود.
مبارز انقلابی تاکید کرد: مبارزان نیز این مکان را به عنوان زندان ارتش نمیشناختند چرا که میدانستند ارتشیها فرزند همین ملت هستند و با مبارزان به خشونت رفتار نمیکنند هرچند لشکر به عنوان پوشش حفاظتی مناسبی برای امنیت بازداشتگاه ساواک عمل میکرد.
بخشیان اظهار کرد: با هدف اینکه مردم ندانند بازداشتگاه ساواک کجاست، این زندان را در قلب قرارگاه ارتش ایجاد کرده بودند.
او افزود: البته در آنجا یک بند قرنطینه هم بود که قماربازها، برخی اراذل و حتی یک دیوانه را (شبها) میآوردند و آنجا نگه میداشتند و محکومان سیاسی دریافته بودند که اعتراضی به این رویه نکنند.
مبارز انقلابی ادامه داد: در بخش شکنجه، افراد را به تخت میبستند البته این تخت مانند تختهای معمولی نبود بلکه وسط و داخل تخت برآمده بود و دستها و پاهای فرد را به بالا و پایین تخت میبستند.
بخشیان به کشیدن ناخن افراد در این شکنجه گاهها اشاره و بیان کرد: یک روش این بود که تکههای سرب را زیر ناخن فرو میکردند و بعد با شعله کبریت و یا شعله سیگار که حرارت بیشتری داشت زیر قطعه سرب میگرفتند تا فلز ذوب شود، سرب مذاب زیر ناخن میرفت و ناخن را میسوزاند.
او تصریح کرد: بعد از افتتاح زندان وکیل آباد در دهه ۵۰ یک ساختمان چند طبقه به زندانیان سیاسی اختصاص یافت.
مبارز انقلابی تاکید کرد: البته باید توجه کنید وقتی فردی از زندان شهربانی و یا وکیل آباد آزاد میشد دوباره او را به همین زندان ساواک میآوردند و بدون دلیل و قرار بازداشت مثلا ۳۰ روز نگه میداشتند.
بخشیان اظهار کرد: گاهی خانوادهها که به زندان مراجعه میکردند، مسوولان خبر از آزادی وی میدادند و حال آنکه خانواده بدون اطلاع تا یک ماه یا ۴۰ روز از زندانی خود بی خبر بود و بعد زندانی از زندان ساواک واقع در محوطه لشکر آزاد میشد و میرفت و خانواده را از نگرانی در میآورد.
او افزود: امسال محوطه پادگان لشکر ۷۷ خراسان به شهرداری مشهد واگذار شد تا در آن معابر و فضای سبز شهری ایجاد شود و خیلی از مبارزان سیاسی سابق این مطالبه را دارند که فضای سوله و بازداشتگاه به عنوان موزه عبرت حفظ شود، مانند کمیته ضد خرابکاری ساواک تهران که به شکل موزه درآمده است.
محمدرضا شرکت توتونچی یکی دیگر از مبارزان دوره پهلوی گفت: جوانی بودم و در سال ۵۱ شب عاشورا پردهای نوشتم که "در عاشورای حسین از آن جهت محزونیم که چرا ملتها با ظلم و ستم مبارزه نکرده و مسیر حق را نمیپویند".
او افزود: این پرده را با "حمید ژیان" در بازار زنجیر مشهد نصب کردیم، وقتی برای تنظیم مجدد پرده بالا رفتیم پلیس آمد، توقفی کرد و رفت.
مبارز انقلابی ادامه داد: این مامور که ما را بعد شناخته بود، اظهار داشت، ابتدا رفتم به مافوقم تلفن زدم بعد او دستور داد عامل نصب پرده را بیاورم.
توتونچی بیان کرد: این پلیس که به قول معروف بعدا آشنا درآمد گفت که به مافوقش نگفته که ما ۲ نفر بوده ایم، اما باید حتما یک نفر را ببرد که بنده با پرده لول شده به شهربانی رفتم و ژیان نیامد.
او تصریح کرد: از شهربانی من را به ساواک محل لشکر ۷۷ بردند، شیخان (که بعدها از او به عنوان رئیس ساواک مشهد یاد میکردند) نگاهی به من کرد و گفت پرده را باز کن! تا چشمش به کلمه "ظلم و ستم" افتاد به شدت عصبانی شد و گفت؛ "مگر چه ظلم و ستمی به شما روا داشته ایم" و در همان جلسه شاید حدود ۵۰ سیلی به من زد.
مبارز انقلابی تاکید کرد: ما بیشتر با بازجوهای ساواک در کمیته ضدخرابکاری مشهد سروکار داشتیم که "ناهیدی، دبیری، مسعودی، برزگری و بابایی" از بازجوهای معروف بودند و البته سردسته آنها ناهیدی و دبیری بودند.
توتونچی اظهار کرد: سه ماه بعد از اینکه من دستگیر شده بودم دوستان و افراد مرتبط با بنده شامل حسن خامنهای و طه عبدخدایی را نیز در تهران گرفتند.
او افزود: من را به ساواک مشهد بردند که هنگام ورود ناهیدی را دیدم، در حالی که میدانستم چه سرنوشتی در این شکنجه گاه در انتظارم است ضربان قلبم را احساس میکردم؛ به او گفتم میخواهید آزادم کنیم! او بعد از فحاشی جواب داد؛ میخواهم بکشمت، اما نه با اسلحه بلکه طوری که زجر بکشی!
مبارز انقلابی بیان کرد: عصبانیت ناهیدی به این خاطر بود که طی سه ماه قبل در بازجویی از من، نتوانسته بود علیه حسن خامنهای و طه عبدخدایی اعتراف بگیرد و خلاصه حسابی خدمت من رسید و به شدت کتک خوردم.
او تصریح کرد: ناهیدی سال ۵۳ جلو خانه اش ترور و کشته شد، بعد روایت نسبتا دقیقی به ما رسید که حمید ژیان او را ترور کرده است، ژیان ابتدا مذهبی بود، اما بعد گرایش چپی پیدا کرد و ظاهرا بعد از همین حادثه در درگیری با ماموران با خوردن قرص سیانور خودش را کشت.
مبارز انقلابی تاکید کرد: "بابایی" نیز ابتدای انقلاب دستگیر و اعدام شد، " برزگری و مسعودی" هم گمان کنم بعد از آن به اعدام محکوم شدند.
توتونچی اظهار کرد: دبیری خیلی زرنگ بود، او چند دهه بعد از انقلاب دستگیر و بعد در مشهد اعدام شد، که خیلی دلم میخواست او را قبل از اعدام ببینم.
او افزود: وقتی ناهیدی ترور شد همه بازجوهای ساواک از مشهد رفتند و بازجویانی از دیگر شهرها به مشهد آوردند.
مبارز انقلابی ادامه داد: عمده ماموران ساواک و بازجواهای تهرانی بعد از انقلاب راهی آمریکا شدند، اما دبیری مانده بود و سالها بعد دستگیر شد.
توتونچی بیان کرد: در مجموع یک بار به مدت ۳.۵ ماه در اواخر سال ۵۱ به خاطر
پرده نویسی در روز عاشورا و یکبار بخاطر توزیع اعلامیه در سال ۵۲ به مدت سه ماه در ساواک مشهد یا کمیته ضدخرابکاری مشهد در محل لشکر ۷۷ یا همان خیابان سردادور بازجویی و شکنجه شدم.
او تصریح کرد: از سال ۵۲ به مدت سه سال و نیم زندانی بودم، اثرات شکنجه ها به نحوی بود که پس از انتقال به زندان برای گذراندن محکومیت تا حدود ۶ ماه نمی توانستم با انگشتانم کاری کنم.
مبارز انقلابی تاکید کرد: به ظاهر عصب دستهایم به دلیل ضربات وارده از کار افتاده بود، یعنی وقتی می خواستم در زندان غذا بخورم، دهانم را داخل ظرف می بردم چون نمی توانستم با دست لقمه در دهانم بگذارم.
توتونچی اظهار کرد: تا یکسال قبل این مکان (زندان ساواک) به شکل زندان در اختیار وزارت اطلاعات بود و الان تخلیه شده و قرار است بازسازی شده و به شکل یک موزه درآید.
او افزود: بازجوی ساواک "دبیری" در دوره وزارت اطلاعات "علی فلاحیان" دستگیر و مدتی بازجویی شد.
مبارز انقلابی ادامه داد: او با هویتی دیگر در اصفهان به نقاشی ساختمان مشغول بود و هنگام خروج از کشور روی پله های هواپیما دستگیر شد.
توتونچی بیان کرد: دبیری شکنجه روحانیان را در مشهد انجام می داد و جزییات شکنجه رهبر انقلاب و آیت الله واعظ طبسی را برای من بازگو کرد که آنها را به این بزرگواران منتقل کردم.
او تصریح کرد: مرحوم طبسی پس از شنیدن جزییاتی که دبیری تعریف کرده بود، هویت او را تایید کرد.
مبارز انقلابی تاکید کرد: پس از نصیری و ثابتی، ابوالقاسم دبیری سومین چهره ساواک در کشور بود، در گفتگویی که با دبیری داشتم او گفت که از سال ۵۳ بین من، نصیری، ثابتی و هویدا اختلاف پیدا شد لذا من را به ساواک مشهد منتقل کردند.