یکی از پزشکان دوران دفاع مقدس می‌گوید: باندهایی که عراقی‌ها برای پانسمان عفونت‌ها و زخم‌های مجروحان می‌دادند، کافی نبود، مجبور بودم باندهای استفاده شده را با پودر لباسشویی بشویم و روی طنابی که در درمانگاه بسته بودم پهن و دوباره استفاده کنم.

شهاب وحیدیان که متخصص بیماری‌های استخوان، مفاصل و روماتیسم و از آزادگان و جانبازان دفاع مقدس است سال ۱۳۶۶ به عنوان پزشک به جبهه‌های جنگ اعزام شد و یکسال بعد یعنی در مقطع نقض قطعنامه و تجاوزگری دوباره عراق به مرز‌ها به اسارت بعثی‌ها درآمد وی که این روز‌ها دهه ۶۰ زندگی خود را تجربه می‌کند در آبان سال ۶۶ بعد از فارغ‌التحصیل شدن به جبهه‌های جنگ اعزام و در بهمن همان سال در اورژانس خط مقدم جبهه سومار مشغول به خدمت شد.

به گفته وی در اردوگاه بعثی‌ها آنتی‌بیوتیک هم بسیار کم بود برای همین برای درمان عده‌ای که به اسهال خونی مبتلا می‌شدند از ترفند‌هایی استفاده می‌کردیم تا بتوانیم برای درمان مجروحان داروی بیشتری بگیریم به عنوان مثال کسانی که دچار این بیماری نبودند به درمانگاه مراجعه می‌کردند و تقاضای آنتی‌بیوتیک می‌دادند و دارو‌ها را مخفیانه در اختیار من می‌گذاشتند تا برای درمان بیماران واقعی استفاده کنم.

وی توضیح داد: تصورش هم سخت است بیماری را ببینی که به تخصص و علم شما نیاز دارد و نتوانی با امکانات موجود به دادش برسی، آیا می‌توانید تصور کنید که روزی مجبور شوید برای نجات یک انسان، عفونت را با دست از زخم‌های ناسور کسی بیرون بیاورید؟ سخت است، اما این کار را پزشکان در بیمارستان‌های صحرایی جبهه‌های جنگ و درمانگاه‌های اردوگاه‌های عراقی به کرات انجام داده‌اند سربازان عراقی خبر دادند که در زندان الرشید رزمنده نوجوانی حالش بد است، چون گلوله به کمرش خورده و عفونت کرده بود. با کمک چند رزمنده اسیر دیگر عفونت را از کمرش خارج کردم و هرچه باند بود در زخمش گذاشتم و با تزریق چند آمپول دردش کمی آرام شد آن روز باند‌های تازه داده بودند، اما دارو به اندازه کافی در اختیارم نبود. بعد آن روز، هر چه از افسران عراقی خواستم مرا به دیدنش ببرند موافقت نکردند و چندی بعد شنیدم که این نوجوان به دلیل شدت جراحت مظلومانه به شهادت رسیده است.

دکتر وحیدیان در توصیف جنگ می‌گوید: جنگ همیشه با تصاویر و صحنه‌های تلخ و ناگوار همراه است، دیدن مجروحان و زخمی‌های تشنه لب، تن و جان تکه پاره رزمنده‌ها، چشمان مظلوم شهدا در لحظه‌های پایانی زندگی و در کنارش ایستادگی و استقامت بچه‌های رزمنده، ما را برای ماندن و جنگیدن تشویق می‌کرد. در یک کلام، پایی برای برگشتن نداشتیم و مسیرمان فقط به سمت جلو باز بود برای همین نمی‌توانستم به مرخصی برویم و آن‌ها را در وضعیت کمبود پزشک تنها بگذاریم.

به گفته این پزشک، آزاده و جانباز دفاع مقدس، پزشکانی که در اسارت بودند با دیدن درد مجروحان هموطن و به دلیل نداشتن داروی کافی درد‌های روحی بیشتری را تحمل کردند، بیماری‌های عفونی در اردوگاه بیداد می‌کرد و اگر کمک و خواست خدا نبود در آن شرایط سخت و بدون امکانات درمانی موفق به درمان نمی‌شدم تنها معجزه و امداد الهی بود که با دست خالی و نبود وسایل پزشکی و دارو‌های مورد نیاز برخی از مجروحان و زخمی‌ها بهبود پیدا می‌کردند وگرنه در شرایط عادی مرگشان حتمی بود.

دکتر وحیدیان بیان کرد: ارتش بعث عراق چهار روز پس از پذیرش قطعنامه توسط ایران دوباره به کشور حمله کرد و آغازگر تهاجم وسیعی در جنوب شد. نیرو‌های عراقی در دشت‌های جنوب و غرب اهواز خود را به جاده اهواز - خرمشهر رساندند و خرمشهر را مورد تهدید دوباره قرار دادند. حمله مجدد عراق که از روز ۳۱ تیر آغاز شد و تا دوم مرداد به طول انجامید، منجر به پیشروی ۳۰ کیلومتری ارتش عراق در خاک ایران شد. معدود نیرو‌های ایرانی که در جبهه جنوب باقی مانده بودند، بلافاصله به اجرای عملیات‌های دفاع سراسری الغدیر پرداختند که طی این ۲ عملیات ضمن متوقف ساختن پیشروی دشمن پس از سه روز تجاوز، نیرو‌های ارتش بعث عراق را به پشت مرز‌های بین‌المللی بازگرداندند. به گفته فرماندهان عملیات دفاع سراسری این عملیات مجموعه‌ای از چند عملیات بود که بدون طراحی و برنامه قبلی اجرا شد.

مجید فصیحی

وی افزود: با اجرای عملیات مرصاد در پنجم مرداد ماه۱۳۶۷نیرو‌های ارتش بعث عراق که تا گردنه پاتاق پیش آمده و از شهر سرپل ذهاب گذشته بودند پیش از عقب‌نشینی منافقان به مواضع قبلی خود بازگشتند. حمله بعثی‌ها بعد از نقض قطعنامه۵۹۸ گسترده بود. بچه‌ها غافلگیر شدند. نیرو‌های عراقی از زمین و آسمان حمله کردند و رزمنده‌های بسیاری شهید و من و بسیاری از همرزمانم مجروح شده بودیم و بعد به محاصره افتادیم و به اسارت درآمدیم. به یاد می‌آوریم که ارتش بعث عراق سوم مرداد ۶۷ هم با نقض مجدد قطعنامه به مرز‌های غربی کشور حمله کرد؛ اما این بار با هدف همراهی مجاهدین خلق (منافقین) به خاک ایران تجاوز کرد. نیرو‌های ارتش بعث عراق تا گردنه پاتاق (پس از شهر سرپل ذهاب) منافقین را همراهی کردند که البته منافقین پس از چند کیلومتر پیشروی به دلیل ازدیاد خودرو‌های مردم در جاده اسلام‌آباد غرب، در تنگه چهارزبر به سد نیرو‌های نظامی برخورد کردند که با اجرای عملیات مرصاد از سوی نیرو‌های نظامی ایران، منافقین مجبور به فرار و عقب‌نشینی شدند.

وحیدیان می‌گوید: وضعیت سخت و عجیبی بود، در آن شرایط بحرانی که باید هرکس فکر نجات خود از آن موقعیت بود باز ایثارگری و از خودگذشتگی نمایان‌تر می‌شد یادم هست به ۲ سرباز کمک‌بهیار گفتیم تا دیر نشده به عقب برگردند و جان خود را نجات دهند تا اسیر عراقی‌ها نشوند، اما گوش آن‌ها به این این حرف‌ها بدهکار نبود و کنار من و سر تیم پزشکی و اورژانس خط مقدم ماندند و مجروحیت و اسارت را به جان خریدند. وقتی بیشتر زخمی‌ها با کمک رزمندگان به بیمارستان‌های پشت خط منتقل شدند و ما سوار بر خودرو جیپ به سمت بیمارستان راه افتادیم، موقعی بود که دشمن از زمین و هوا روی سرمان گلوله می‌ریخت و در نهایت با وجود ایستادگی و مقاومت به همراه تعدادی از رزمندگان سالم و مجروح به اسارت نیرو‌های بعثی درآمدیم.

منبع:‌ایرنا

برچسب ها: دفاع مقدس ، مجروحان
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۳
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۱:۱۱ ۲۵ بهمن ۱۴۰۱
اونوقت اسیرا شون توی ایران اینقدر سرحال بودن که خانواده هاشون اونا رو درست نمیشناختن
واقعا متاسفم
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۹:۳۰ ۲۵ بهمن ۱۴۰۱
صدام لعنتی فقط ب جنگ فکر میکردن نه پیشرفت واقعی کشورش فقط بغداد وضع ش خوب بود تو دوره خودش بقیه شهرها خرابه بودن
Iran (Islamic Republic of)
حمید
۰۰:۲۴ ۲۵ بهمن ۱۴۰۱
اونا عراقی نبودن . بعثی بودن. بعثی... ما با عراق و عراقی در جنگ نبودیم با بعث در جنگ بودیم .
آخرین اخبار