حجتالاسلام مسعود عالی سخنران مذهبی اظهار داشت: استاد ما حرفی میزد که درسی ترسناک بود. میگفت: آدمهای خوب وقتی سقوط میکنند، مانند افراد عادی نیست، آنها بد سقوط میکنند. خدا نکند فرد دینداری پوک شود و سقوط کند.
بیشتربخوانید
وی با اشاره به اینکه چنین افرادی بد معمولی نمیشوند، بلکه دوآتیشه بد میشوند، گفت: یک آیه درباره جهنم به او بگویی تکان نمیخورد، زیرا این موارد را شنیده است. او گویی میخواهد عقبماندگی خود را در بد بودن جبران کند؛ زیرا مدتی در میان خوبها بوده و از قافله بدها عقب افتاده است! حالا که این سمت آمده است میخواهد دوآتیشه بدی کند.
عالی گفت: استاد ما میگفت آدمها ۴ دستهاند و این تصور که دو دسته خوبها و بدها داریم، اشتباه است. بعضی آدمها خوب هستند، اما بد خوبی میکنند، یعنی بلد نیستند. این دسته مانند افرادی هستند که پول از او قرض میگیری، اما منت میگذارد تا در دلت بگویی من اگر بمیرم هم دیگر پیش تو برنمیگردم. او خوبی میکند، اما بلد نیست چگونه باید خوبی کند.
این سخنران مذهبی با اشاره به اینکه دسته دوم افراد خوبی هستند که بلد هم هستند خوبی کنند، گفت: افراد در هر دینی جذب این آدمهای خوب میشوند. حدود ۵۰ سال پیش در تهران، مرحوم شیخ مرتضی زاهد زندگی میکرد که امروز فرزندانش با نام «جاودان» شناخته میشوند. بسیاری از پیرمردهای تهران از او خاطرات بسیاری دارند و حضرت امام (ره) نیز با او دوست بودند. شیخ زاهد میگفت: روزی دزدی به خانه ما آمده بود. دزد ناشی بود و به کاهدان زده بود؛ زیرا در خانه شیخ چیزی نبود. قالیچهای دید، آن را غنیمت شمرد و برداشت. از در خانه که خواست خارج شود، با شیخ که میخواست وارد خانه شود، مواجه شد. دزد به محض مواجهه جا خورد، اما شیخ بلافاصله گفت: سلام علیکم، خیلی خوش آمدید. مهمان ما هستید. به داخل برویم.
وی ادامه داد: به داخل خانه رفتند و آقا گفت: چرا زودتر اطلاع ندادی که تدارکی ببینم. بنشین تا برای تو چای آماده کنم. مدام هم به من خوشآمد میگفت. بعد رو به من کرد و گفت: اگر ظهر میمانی برای شما آبگوشت تدارک ببینم؟ من گفتم اگر اجازه بدهید بروم. قالیچه را روی زمین گذاشته بودم و راه افتادم، اما شیخ قالیچه را برداشت و دنبال من آمد و گفت: این قالیچه، هدیه است. به روی من هیچ نیاورد و تنها موقع خداحافظی گفت: جوان! پاک زندگی کن.
عالی با بیان اینکه این جوان از فردا شاگرد شیخ مرتضی زاهد شد و همواره پشت سر او نماز میخواند، تصریح کرد: قشنگی عمل آدم اینگونه است. وقتی فردی خوب، خوبی کند اینگونه اثرگذار است.
این سخنران مذهبی گفت: روزی شخصی وارد مدینه شد و گفت: کریم و سخاوتمند این شهر کیست؟ مردم نشانی خانه امام حسین (ع) را به او دادند. او به خانه حضرت آمد و در زد تا چشمش به امام حسین (ع) خورد، شروع کرد اشعاری را خواندن. مضمون اشعار این بود که کسی در خانه شما بیاید، ناامید برنمیگردد. تو جواد هستی و پدرت هم اینگونه بود، من نیازمند هستم. امام حسین (ع) داخل خانه رفت و دستمالی پهن کرد و به اهل خانه فرمود اگر میخواهید کمکی به این برادر کنید، داخل دستمال بگذارید. خود ایشان هرچه پول نقد داشت، داخل دستمال ریخت و خانواده هم طلایی داشتند و قرار دادند. حضرت چهارگوشه دستمال را جمع کرد و جلوی در آمد. کسی که خوبی کردن بلد باشد، اینگونه است. در را به اندازهای باز کرد که تنها دستش بیرون رود. بیشتر باز نکرد تا آن عرب خجالتزده نشود. وقتی دستمال را داد، همزمان اشعاری بر وزن اشعار آن عرب خواند.
ایشان فرمودند: برادر عرب! این را بگیر، اما من از تو معذرت میخواهم، زیرا کم است، اما بدان که دوستت دارم. یک مرتبه آن عرب بلند بلند گریه کرد. امام فرمود: گفتم کم است، عذرخواهی میکنم. او گفت: به خاطر کم بودنش گریه نمیکنم؛ چون بیش از مقداری است که تصور میکردم. گریهام از این است که این دست کریم چگونه میخواهد زیر خاک رود.
عالی افزود: دسته سوم افراد بد معمولی هستند یعنی خانه مردم برای دزدی میروند، اما دسته چهارم افراد بدی هستند که در بد بودن خود خیلی بد هستند. یعنی به تعبیر قرآن بد، بدی میکنند. اگر کسی عمل اینها را ببیند از آنها متنفر میشود. عصر عاشورا فردی در زمان غارت خیمهها به کربلا آمده است. انگشتری در دستان امام حسین (ع) میبیند و پیش خود میگوید تا انگشتر را از دست دربیاورم از غارتگری عقب میمانم. برای همین انگشت را قطع میکند. پَست فطرت اگر میخواهی بدی کنی چرا اینقدر بد، بدی میکنی؟
این سخنران مذهبی در پایان خاطرنشان کرد: این تقسیمبندی را گفتم تا بدانید افرادی مانند زبیر که روزی افراد خوبی بودند، اگر خدایی نکرده بد شوند، به این دسته چهارم میافتند و هیچچیز جلودار آنها نخواهد بود.
شیخ مرتضی زاهد از شخصیتهای برجسته عصر رضاخان، در سال ۱۲۴۷ شمسی در محله حمام گلشن تهران به دنیا آمد. پدرش آخوند ملاآقا بزرگ، مردی روحانی و یکی از واعظان و روضهخوانهای توانا و بلند آوازه تهران بود؛ تا آنجا که به او «مجدالذاکرین» لقب داده بودند. او در دوم خرداد سال ۱۳۳۱ مطابق با ۲۸ شعبان المعظم رحلت کرد و در کربلای معلی به خاک سپرده شد.
منبع: فارس