کتاب «سربههوا» نوشته اکرم الفخانی در ۲۷۷ صفحه با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و قیمت ۹۵ هزار تومان در انتشارات کتاب جمکران منتشر شده است.
در پشت جلد کتاب نوشته شده است:
نشانگر هواپیمای عباس، بنزین را کمتر از حد لازم نشان میداد. ارتفاع زیاد کردند تا سوخت کمتری مصرف کنند، اما با این کار، دسترسی رادار دشمن به آنها زیاد میشد. بریک کردند به راست و به هواپیمای بویینگ که اطرافشان گشت میزد علامت دادند. سوختگیری هوایی کار پراضطراب و سختی بود و نیاز به زمان زیاد و متمرکز داشت. ارتفاع را تا کنار بویینگ کم کردند. سعی کردند دهانه سوختگیری هواپیما را با نازل تانکر سوخت که از بویینگ آویزان بود، تراز کنند. هنوز دریچهها کنار یکدیگر تنظیم نشده بودند که پدافند زمینی شروع به شلیک کرد. مهدی از کابین عقب فریاد زد: «بریک کن به چپ!»
همچنین کتاب «مهمان کارون» نوشته محمد محمودی نورآبادی در ۳۰۰ صفحه با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و بهای ۱۰۵ هزار تومان در نشر یادشده عرضه شده است.
در نوشته پشت جلد کتاب میخوانیم: تیمم کردیم و قامت بستیم به نماز، شلمچه غرق در آتش بود. صدای انفجارها و گردوغبار بهقدری زیاد بود که گاهی بودن علیرضا را در نیمقدمیام حس نمیکردم. از سجده رکعت اول که بلند شدم، تندتند رکعت دوم را شروع کردم. دستهایم را به حالت قنوت بالا گرفته بودم. همان لحظه بود که قنوت خواندن علیرضا را هم متوجه شدم.
جالب بود که هر دو آیه ۲۵۰ سوره بقره را میخواندیم. موج انفجارهای پیدرپی، زمین را زیر پایمان میلرزاند. انگار یکی با پتک کوبید توی کلهام. برای چند لحظه گیج و منگ روی خاکهای رطوبتی دست میکشیدیم. خیلی زود داغی خون را از روی گونه طرف چپم حس کردم. پهلویم میسوخت. یادم به علیرضا افتاد.
دیگر کتاب منتشر شده در انتشارات کتاب جمکران، «عکسهای گمشده» نوشته مریم زمانی است که در ۱۱۰ صفحه با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و بهای ۴۰ هزار تومان در بازار عرضه شده است.
در نوشته پشت جلد کتاب میخوانیم: از اینکه راه افتادهام دنبال اینها و از خودم هیچ اختیاری ندارم، حرصم میگیرد. انگار طلسم شدهام. طلسمم کردهاند. مفت و مجانی اجازه دادهام سیاوش بیاید بیرون. شاید هم تازه حالا طلسم فکرکردن و تصمیمگرفتنم باز شده، تازه دارم درست میروم.
دلم میخواست حرفهای سیاوش را باور کنم. به حرمت پرچمها و نانونمکی که چندین سال با شعرهای روی کتیبهها داشتیم. دلم میخواست به وصله ناجور اعتماد کنم. دلم میخواست اصلاً تصمیم نگیرم. برای یکبار توی زندگیام بگذارم تصمیمها خودشان گرفته شوند. البته همیشه یک کسی هست که تصمیم میگیرد. من دیگر خستهام. این جسم بیشتر از این همکاری نمیکند. مغزم بیشتر از این نمیتواند هی فکر کند و فکر کند، خودش تنهایی تصمیم بگیرد. برنامه بچیند، مدیریت کند، بعد منتظر بنشینم تا همه چیز طبق برنامه من جلو برود و نتیجه همانی بشود که من میگویم. دیر فهمیدم. باید آن موقعی که بدنم قدرت داشت و مغزم خوب کار میکرد میفهمیدم که به این روز نیفتم. حالا عوضش حسابی ناتوان شدهام؛ اندازه یک زن شصتساله و تنها. چقدر تنهایی کاری ازم بر نمیآید! اصلاً مگر من تنهایی این سالها روضه را میچرخاندم که حالا تنهایی این قدر طلبکار شدهام؟ طلبکار بودم یا بدهکار؟ پدر و مادر و عزیزانم را بدهکار بودم. خودم میگفتم هر روز و هی تأکید هم میکردم رویش؛ همانکه هر بار میخواندم و نمیدانم چرا بیشتر از چیزهای دیگر گریهام میانداخت. آن موقع نمیفهمیدم درستوحسابی. نمیفهمیدم که از همه بیشتر حسین را بدهکار هستم.
همچنین «تویی که عاشقترینی» نوشته مریم بصیری در ۱۵۷ صفحه با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و قیمت ۶۹ هزار تومان در نشر یادشده منتشر شده است.
در نوشته پشت جلد کتاب عنوان شده است: سوم شعبان، سال چهارم هجرت میآیی. تو میآیی، از بهشت برین به خاک زمین؛ تویی که نامت از پروردگار آمده است. نامت از آسمانها بر زبان جبرائیل به زمین آمده است.
اسماء چون برادرت، تو را هم در قنداقه سپیدی به دست پیامبر اکرم (ص) میدهد و او در گوشهای تو نیز چون حسن، اذان و اقامه عشق میخواند.