نشست «چگونگی و چرایی انتخاب رضاخان برای کودتا» از سلسله نشستهای علمی و تخصصی تاریخ معاصر ایران در حاشیه «دومین نمایشگاه تخصصی کتب تاریخ معاصر» با حضور علی شجاعیصائین پژوهشگر و تحلیلگر تاریخ معاصر در سرای اهل قلم خانه کتاب و ادبیات ایران برگزار شد.
دوره قاجار و تلاش برای حضور دولت ضعیف در ایران
در ابتدای این نشست علی شجاعیصائین با اشاره به اینکه قاجاریان ایران را پس از یک دوره آشوب و جنگهای داخلی و خارجی، به تعبیر خود به طعمه گرفتند، بیان کرد: پس از دوران شاه عباس صفوی ایران دچار افول و تضعیف قدرت داخلی و خارجی شد. با سلطه گروهی افغانها بر اصفهان و ایران به فروپاشی قدرت صفویه منجر شد و بهرغم تلاشی که نادرشاه افشار برای اخراج اشغالگران داشت و جنگهای مکرری که در داخل و خارج از کشور انجام داد، ایران و سامانه حکومتگری ایران به سامان نرسید.
وی افزود: نادرشاه سرزمین ایران را گسترش داد، اما دولت او یک دولت نظامی بود نه یک دولت به معنای فراگیر که بتواند با مردم تعامل داشته باشد و اقتصاد، فرهنگ و دانش کشور را سروسامان دهد. همین وضعیت را با شدت بیشتر در دوره جانشینان نادرشاه هم شاهد هستیم. در دوره زمامداری کریم خان زند اندکی آرامش پدید میآید، ولی تنها نیمه غربی ایران در اختیار قدرت کریمخان است. پس از مرگ کریمخان زند اختلافات داخلی و پس از آن جنگهای آقامحمدخان قاجار برای تصرف کامل قدرت را شاهد هستیم؛ وقتی او به قدرت میرسد ایران خسته و شکسته و آماده فروپاشی است.
شجاعی صائین در ادامه حکومت قاجاریان را قبیلهای خواند و گفت: آنها نتوانستند دولت مدرن برپا کنند. ضمن اینکه از همان نخستین روزهای تشکیل دولت قاجار، ایران صحنه حضور و رقابت سه قدرت بزرگ آن زمان یعنی روسیه، انگلستان و تا حدودی فرانسه بود. در این دوره سیاست روسیه و انگلستان حضور یک قدرت ضعیف در ایران است و بنا نداشتهاند تا ایران را به طور کامل تحت سلطه استعماری خود درآورند. به این دلیل که هرکدام از این کشورها اگر میخواست ایران را به طور کامل تحت سلطه خود بگیرد، باید با دو قدرت بزرگ دیگر درگیری نظامی پیدا میکرد تا رقیب را از میدان بهدر کند. از سویی نیز به رغم رقابت محدود روسیه و انگلیس در ایران، در سطح بینالملل با یکدیگر روابط راهبردی داشتند.
این تاریخنگار ادامه داد: با توجه به تحولات اروپا و سربرآوردن قدرت جدیدی به نام آلمان که سهم خود را از جریان استعمار در سایر جهان میخواست، روسیه و انگلیس و در مقطعی فرانسه با یکدیگر در سطح بینالملل اتحاد راهبردی داشتند و حاضر نبودند به خاطر ایران موازنه قوای راهبردی خود را برهم بزنند. به همین دلیل رقابت محدودی در ایران با یکدیگر داشتند و تلاش میکردند هرکدام به نوبه خود امتیاز بگیرند. بدین معنا که اگر در قرارداد ترکمانچای روسیه حق کاپیتولاسیون را گرفت انگلستان نیز این حق را دریافت کرد و محلی برای نزاع باقی نماند.
این پژوهشگر همچنین با اشاره به تقسیم ایران به سه قسمت منطقه انگلیس، منطقه روسیه و منطقه بیطرف عنوان کرد: پس از آن نیز در سال ۱۹۱۵ ایران را به دو قسمتِ سهم روسیه و سهم انگلیس تقسیم میکنند. در این شرایط سیاست این کشورها حضور دولت ضعیف در ایران است که مزاحم برنامه استعماری آنها نباشد و در عین حال این دولت باید باشد که دو قدرت (روسیه و انگلیس) با یکدیگر درگیر نشوند.
خروج موقت روسیه از ایران و ظهور دولت مرکزی قوی
شجاعی صائین در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به تحولات سیاسی پس از جنگ جهانی اول و تغییر در جغرافیای سیاسی جهان، گفت: موازنه برآمده از جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراتوری روسیه وضعیت حضور استعمار در ایران را تغییر داد. با سربرآوردن حکومت کمونیستی اتحاد جماهیر شوروی، روسها مجبور به خروج موقت از ایران شدند. از این زمان با توجه به تغییر شرایط، سیاست قبلی انگلستان مبنی بر حضور دولت ضعیف در ایران نیز عوض میشود. پیشتر انگلستان درپی دولت ضعیف در ایران بود و با افرادی همچون شیخ خزعل در خوزستان و سران بختیاریها کار میکرد و با تقویت قدرتهای محلی اجازه نمیداد دولت مرکزی بر آنها فائق شود.
وی افزود: با پدیدار شدن علائم فروپاشی روسیه و سرگرمی دولت شوروی به جنگهای داخلی، مقدمات قرارداد ۱۹۱۹ با دولت وثوقالدوله فراهم شد تا یک دولت مقتدر با دو بازوی قوی نظامی و مالی در ایران شکل بگیرد. منتها در پشت صحنه این مستشاران انگلیسی بودند که به مدیریت تحولات داخلی ایران میپرداختند.
شجاعی صائین همچنین به وجود مشکلات اقتصادی در انگلستان و هزینه نگهداری سربازان آنها در ایران اشاره کرد و ادامه داد: در منابع تاریخی مختلف به ویژه منابع انگلیسی به این موارد اشاره شده است. به ویژه پس از پایان جنگ و هزینههای هنگفت جنگ جهانی اول برای دولت انگلستان، بسیاری معتقد بودند دیگر نیازی به حضور سربازان انگلیس در ایران نیست. البته انگلستان هیچوقت حضور ثابت و گسترده نظامی در ایران نداشت؛ درواقع این دولت هیچگاه بنای حضور نظامی در ایران را نداشت و حتی برای حفاظت از تاسیسات نفتی در جنوب با بختیاریها قرارداد میبست.
وی در ادامه با طرح این نکته که در منابع به «دستِ پنهان انگلستان» در انعقاد قرارداد ۱۹۲۱ بین ایران و شوروی کمتر توجه شده است، گفت: انگلستان به رغم مخالفتهای ظاهری، به دولت ایران اجازه داد با شوروی قراردادی منعقد کند. این قرارداد درواقع خطر بالفعل تسلط روسیه بر ایران را منتفی کرد. همزمان با این امر انگلیسیها یک قرارداد تجاری با شوروی منعقد کردند و مطمئن شدند ایران با خطر نظامی از سوی شوروی تهدید نخواهد شد. به واقع اگرچه مسائل اقتصادی اهمیت داشت، ولی از نظر بنده تحولاتی که در روابط بین ایران با شوروی و انگلستان با شوروی رخ داد زمینه را فراهم کرد که انگلستان نیروی نظامی خود را از ایران خارج کند.
نویسنده کتاب «ما شما را آدم کردیم: خاطراتی از خودبزرگ بینیهای محمدرضا پهلوی و اهانتهای او به ملت ایران» ادامه داد: وقتی شوروی از ایران خارج میشود و قراردادهای مذکور منعقد میشوند انگلستان احساس میکند که میتواند ایران را بهطور کامل در اختیار بگیرد. در نتیجه دیگر جایی برای شیخ خزعل و بختیاریها نیست. منتها قرارداد ۱۹۱۹ به دلیل مخالفت گسترده ایرانیان و در راس آنها شهید مدرس، منجر به شکست شد و انگلستان نتوانست آن را اجرا کند. در کمتر موردی در تاریخ معاصر اینگونه از انسجام را در مخالفت با دخالت خارجی شاهد هستیم. علاوهبر این، دولت آمریکا، فرانسه و شوروی نیز نمیخواستند انگلستان یکتنه همه ایران را ببلعد! آنها نیز مخالفتهای بینالمللی خود را انجام دادند. مهمتر از همه این است که دولت انگلستان نمیتواند این قرارداد را در مجلس ایران به تصویب برساند. در همین حین در انگلستان دولت کارگری روی کار میآید که نگاه جدیدی به روابط استعماری دارد.
شجاعی صائین همچنین به تفاوت نگاههای سیاستمداران بریتانیایی به مسئله ایران اشاره کرد و گفت: لرد کرزن، وزیر خارجه وقت دنبال اجرای قرارداد ۱۹۱۹ بود و تلاش داشت سرنخ اداره ایران در اختیار وزارت خارجه انگلستان باشد. ولی عناصر اطلاعاتی و دولت استعماری انگلستان در هند به جمعبندی دیگری رسیدند؛ اینها واقعبینتر از کرزن بودند، چون به صحنه نزدیکتر بوده و اطلاعات بهروزتری داشتند. به نوعی آنها کرزن را از صحنه حذف کردند.
این تحلیلگر تاریخ معاصر درباره علل شکست قرارداد ۱۹۱۹ نیز چنین توضیح داد: علاوهبر مخالفت مردم ایران و مخالفتهای بینالمللی در به ثمر نشستن این قرارداد، جهتگیریهای دولت انگلستان نیز تعیین کننده بود. یعنی دیدگاههای متفاوتی که وزارت خارجه، نیروهای نظامی و اطلاعاتی انگلستان و همچنین دولت هندوستان با یکدیگر داشتند با دور زدن کرزن همه عوامل را پای این کار آوردند.
نقش اردشیر ریپورتر در به قدرت رسیدن رضاخان
نویسنده کتاب «چکمههای پدرم: خاطراتی از باورها و رفتار مستبدانه محمدرضا پهلوی» در بخش دیگری از نشست در پاسخ به این سوال که «برای تشکیل دولت مقتدر چگونه رضاخان را انتخاب میکنند؟» گفت: دولت مقتدر میتواند یک دولت قانونی هم باشد؛ دولتی که برآمده از یک مجلس منتخب مردم است و شکل دموکراتیک دارد. ولی افرادی که دنبال کودتا رفتند دولت مقتدری میخواستند که با مشخصاتی که ذکر آنها رفت بهطور کامل فاصله داشته باشد. در راس چنین دولتی وجود یک نیروی دیکتاتور و خودکامه ضروری است. وقتی این دیدگاه عوض شد و دولت مقتدر جای خود را به یک دولت متمرکز داد بستر کودتا فراهم آمد. این کودتا ابتدا دو بال سیاسی و نظامی داشت. سیدضیاءالدین طباطبایی به عنوان بال سیاسی توسط سفارت انگلستان در تهران انتخاب شده بود و بال نظامی آن را عناصر اطلاعاتی، نظامی انگلیس و همچنین دولت هندوستان انتخاب کرد. سید ضیاءالدین از گذشته رابطهای با دولت انگلستان داشت و حتی رابط سفارت انگلستان با ایران و مروج قرارداد ۱۹۱۹ بود.
وی با اشاره به نقش کلیدی اردشیر ریپورتر در انتخاب رضاخان به عنوان بال نظامی درباره این شخصیت چنین توضیح داد: ریپورتر از خانواده زرتشتی پارسیان هند بود که از ایران به هندوستان مهاجرت کرد و با حضور استعماری بریتانیا در هندوستان به انگلیسیها وصل شد. خانواده اردشیر جی با سیستم اطلاعاتی انگلستان ارتباط قوی داشتند و خودش نفر اول اطلاعاتی انگلستان در ایران است. وقتی وارد کشور ما میشود در پوشش حمایت از زرتشتیان ایران، رفع تبعیض از آنها و درخواست از دولت ایران برای مراقبت از زرتشتیان، فعالیت خود را شروع میکند، ولی به سرعت با عناصری از زرتشتیان، ناسیونالیستها و روشنفکران ایرانی ارتباط میگیرد. او در ماجراهای مشروطه ذینفوذ بود.
شجاعی صائین اضافه کرد: اردشیر جی از جمله کسانی است که به مسئولان سفارت انگلستان در تهران توصیه کرد به ایرانیانی که علیه مظفرالدین شاه قیام کردند و به دنبال عدالتخانه هستند اجازه تحصن در سفارت را بدهند. او رابط بین متحصنین و سفارتخانه بود تا مطالبات آنها را به دربار قاجاری بقبولاند. این فرد در امورات داخلی ایران نفوذ زیادی داشت و علاوهبر آن در گسترش اندیشههای غربگرایانه در ایران بسیار موثر بود.
نویسنده کتاب «کورش قرن بیستم: خاطراتی از رواج تملق و چاپلوسی در عصر پهلوی دوم» درباره دیگر ماموریتهای اردشیر جی در ایران گفت: چنین شخصیت با نفوذی با رضاخان ارتباط میگیرد و وقتی او را برای اهداف خود آماده میبیند به ژنرال آیرونساید، فرمانده نیروی شمال انگلستان در ایران معرفی میکند. ماموریت اصلی این ژنرال را بسترسازی برای خروج این نیروها از ایران گفته بودند، اما به نظرم ماموریت اصلی او تصمیمگیری برای ایران جدید است. ارتباط رضاخان و آیرونساید چندماه به درازا میکشد. رضاخان و نیروهای نظامی تحت امر او بر اثر جنگهای پی در پی و شکست در گیلان، با شرایط روحی و لجستیک نامناسب در اطراف قزوین بودند. رضاخان در قزوین با نیروهای انگلیسی که از شمال آمده و آماده حرکت به سمت عراق بودند، وصل میشود. عنصر نظامی سفارت در اینجا حضور پیدا میکند و در این هنگام به لحاظ لجستیک، تسلیحات و روانی کاملا آماده حرکت به سمت تهران میشوند.
وی ادامه داد: سیدضیاءالدین طباطبایی در خاطرات خود میگوید که به صورت مستمر از بانک شاهنشاهی پول گرفته و در قزوین میان این نیروها پخش میکند. او و رضاخان هرکدام خود را نفر اول این کودتا میدانند. به نظر من در زمان حرکت کودتاچیان به سمت تهران، رضاخان هنوز به لحاظ روحی و روانی متکیبهنفس نبود؛ البته در هر کودتایی نیروهای نظامی کار اصلی را انجام میدهند، ولی این سید ضیاءالدین است که رضاخان را به لحاظ روحی و روانی تقویت میکند. در ابتدای برنامهریزی برای کودتا و حرکت به سمت تهران تا چند روز اول کودتا، رضاخان زیردست سیدضیا است و به محض اینکه احساس میکند او به همراه نیروهای نظامی خود قدرت را جابهجا کرده است زیر پای سید ضیاءالدین را خالی میکند. معلوم است که عنصر نظامی و اطلاعاتی بر عنصر سیاسی غلبه میکند؛ به خصوص که این عنصر سیاسی بدون هماهنگی با وزارت خارجه انگلستان و به رغم میل وزیر خارجه وارد این ماجرا شد.
او با اشاره به اینکه منابعی وجود دارد که مطرح میکند اردشیر ریپورتر رضاخان را کشف و به آیرونساید معرفی کرد، گفت: خاندان اردشیر جی و پسر او در وصیتنامهها و کتابهای خاطرات خود به این موضوع پرداختند.
عناصر پنهان انگلستان و گفتمانسازی دولت مقتدر
این پژوهشگر تاریخ یکی از مشخصات دولتهای استعماری را داشتن برنامههای مختلف برای یک فعالیت خواند و بیان کرد: با برخی از چهرههای نظامی دیگر برای کودتا صحبت میشود، اما آنها اعلام آمادگی نمیکنند و تنها رضاخان میپذیرد. او یک یگان به نسبت آمادهای برای این کار داشت و در پی شکستهایشان در گیلان به دنبال اثبات خود بود.
وی ادامه داد: میان روشنفکران ایرانی این دیدگاه وجود داشت که باید دولت مقتدری سرکار بیاید تا ایران از بحرانهای پسامشروطه نجات پیدا کند؛ اما من معتقدم گفتمان سازی دولت مقتدر به دست عناصر پنهان دولت انگلستان رخ داده است و اردشیر جی سرنخ آن را در دست داشت؛ این نیروها به نوعی در زمینی بازی کردند که انگلستان فراهم کرده بود. این امر الزاما به این معنی نیست که این افراد مزدور، جیرهخوار و وابسته انگلستان بودند بلکه برخیشان ناخواسته و نادانسته در زمینی بازی کردند که محیط آن را انگلستان فراهم کرده بود. آنها به این طریق خواستند به نوعی انقلاب مشروطه را نجات دهند تا حداقلی از مشروطه عاید مردم ایران شود، ولی کسانی که واقعا ملیگرا بودند بر اثر اشتباه محاسباتی به این سمت رفتند. این روشنفکران در انتخاب رضاخان نقش چندانی ندارند و نقش اصلی را اردشیر جی برعهده داشت و تایید آیرونساید تاثیر زیادی در آن داشت. ولی برخی از روشنفکران در هدایتِ از رضاخان تا رضا شاه (یعنی تبدیل شدن رضاخان به رضا شاه) نقش بسیار مهمی دارند.
شجاعیصائین در پایان گفت: با این گزاره موافق نیستم که رضا شاه با انگلستان مخالف و از سلطه انگلستان خارج شد. برخی به این استناد میکنند که به عنوان نمونه این رضاخان بود که خزعل، دستنشانده انگلستان را کنار گذاشت که پیشتر به تشریح آن پرداختیم. یا برخی میگویند قرارداد ۱۹۱۹ را در آتش انداخت که البته پس از آن قرارداد ۱۹۳۳ را منعقد کرد و نتیجه خوبی هم نداشت. در عالم سیاست نباید به این نمایشها توجه کنیم و باید به آنچه در میدان رخ داد توجه کنیم.