از نظر حقوقی طبق تعریف سازمان جهانی بهداشت، کودک به فردی اطلاق میشود که زیر ۱۸ سال باشد، اما در روان شناسی تعریف کودک عبارت است از فردی که هنوز هوشهیجانی کافی را در زندگی به دست نیاورده است. برای این که مفهوم این دو تعریف را بهتر درک کنیم، ضروری است با ویژگیهای دوران کودکی بیشتر آشنا شویم و اطلاعاتمان درباره کودکان را بالا ببریم تا رفتارهای اصولیتری با آنها داشته باشیم. در تقویم کشورمان، ۱۶ مهر به نام روز ملی کودک نامگذاری شده که فرصتی برای یادآوری جایگاه حقوق کودکان و نوجوانان است. در سال ۱۳۷۲ جلسهای با حضور نمایندگان وزارت آموزشوپرورش، سازمان بهزیستی، کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان و برخی دیگر از نهادها در ایران تشکیل شد که در نهایت به انتخاب روز ۱۶ مهر بهعنوان روز ملی کودک منجر شد. به همین بهانه و در پرونده امروز از کودکان، نیازهایشان، موانع بچگیکردنشان و ... برای شناخت بهتر آنها و ساختن دنیایی شیرینتر برایشان خواهیم گفت.
اساسیترین و بحرانیترین دوران رشد برای ساختهشدن الگوی شخصیتی و سازگاری اجتماعی، کودکی است. عمولا در بیشتر فرهنگها دوره نوزادی نقطه شروع زندگی هر فرد محسوب میشود که عموماً دو هفته اول زندگی را شامل شده و دوران وابستگی در همه ابعاد زندگی نوزاد است. مهمترین نیازهای کودک در این دوره، نیاز به اکسیژن، خواب، غذا و دفع است، اما بعد از دوره نوزادی، طفولیت آغاز میشود و دو سال اول زندگی ما را در بر میگیرد. در واقع اساسیترین دوران رشد به خاطر برقراری الگوی شخصیتی و سازگاری اجتماعی و از بحرانیترین دورانها، همین کودکی است.
در این دوره از زندگی، سرعت رشد تغییر قابل ملاحظهای را ایجاد میکند و تواناییهای انسان افزایش مییابد و میتواند برای بیان خواستهها و نیازهایش با دیگران ارتباط برقرار کند. همچنین دوره کاهش وابستگی و آغاز اجتماعی شدن است. تکلم یک وسیله ارتباطی مهم در این دوره از زندگی، رشد میکند و کودک مفهوم فضا، زمان، وزن، خود و زیبایی را میآموزد.
سپس کودکی اولیه که از ۳ تا ۶ سالگی است، آغاز میشود. برخی این دوره را دوره بازیهای خلاق مینامند. کودک خردسال، کنجکاو و مقلد است. از نظر حرکتی بسیار فعال، پر جنبوجوش، ماجراجو و علاقهمند به بازی و فعالیت است. میتواند بسیاری از کارهای شخصی خود را انجام دهد. به تنهایی حمام کند، لباس بپوشد، از ابزارهای ساده مثل قیچی استفاده کند، با گل چیزی درست کند، با مداد شکل یک آدم قابل تشخیص را ترسیم و تصاویر را رنگآمیزی کند. ذهن پرسشگری دارد، مدام سوال میکند، مفهوم چپ و راست را یاد میگیرد و مفهوم عدد را تا ۵ درک میکند.
بیشتربخوانید
خشم، ترس، حسادت، کنجکاوی، لذت، غم و اندوه، محبت و امنیت، احساساتی است که کودک با آن مواجه میشود و اینها، مهمترین ویژگیهای عاطفی این دوره است. قواعد اخلاقی در این دوره در وی شکل گرفته و او آنها را بیان میکند. از نظر اجتماعی هم تقلید، رقابت، همکاری، همدردی، پذیرش اجتماعی، بخشندگی و سخاوت را میآموزد. ویژگی منفیگرایی، پرخاشگری، رفتارهای آمرانه و خودپسندی در ابتدای این دوره به اوج میرسد و به مرور که به پایان این دوران نزدیک میشود، کمرنگتر میشود و پس از این دوره، کودکی ثانویه که از ۷ سالگی شروع و تا پایان ۱۲ سالگی ادامه دارد، آغاز میشود.
انعطاف پذیری، تعادل، چالاکی و ... از مهمترین ویژگیهای رشد حرکتی در دوره کودکی ثانویه است. در کودکی ثانویه رشد کلامی نسبت به دوره قبل ۴ برابر افزایش پیدا کرده، یعنی یک کودک ۱۲ ساله بیش از ۴۰ هزار واژه را فرا گرفته است. از نظر عاطفی کودک در این دوره میآموزد که چگونه واکنشهای عاطفی و هیجانی خود را کنترل کند و ترس و ضعیف بودن خود را از دیگران پنهان سازد. واکنشهای او بیشتر جنبه انسانی میگیرد و از نظر اجتماعی به تدریج دوستیها و رفاقتها با گروه همسال که بیشتر بر پایه همبازی بودن است، آغاز میشود. دیگر یک یا دو دوست برای کودک کافی نیست و از بازیهای گروهی و دسته جمعی لذت میبرد. روابط خانوادگی او گسترش مییابد و کیفیت ارتباطات خانوادگی را تحت تاثیر قرار میدهد. از نظر اخلاقی مفهوم عدالت توزیعی در او شکل میگیرد. کودک به حقوق فردی خودآگاهی مییابد و خواستار رعایت آن میشود. آخرین مرحله دوره کودکی، نوجوانی است که حد فاصل کودکی و بزرگ سالی است.
شاید مهمترین نیاز در تمامی سالهای کودکی، وجود یک والد یا پرستار مهربان، صبور و شایسته است؛ چراکه کودک به کمک تقلید میآموزد و رفتار مناسب در دایره بزرگ سالان اطراف کودک در ابعاد مختلف رشد جسمانی شناختی ارتباطی و اجتماعی و اخلاقی او تاثیر مستقیم دارد. حرف زدن با کودک، بیان شعر و داستانهای مناسب با سن او، مراقبت از وی با ایجاد محیطی امن برای ارضای کنجکاویهای کودک و کشف محیط زندگی از مهمترین نیازهای دوره طفولیت است، اما در دوره اولیه کودکی نیازهای کودک افزایش مییابد و در کنار نیازهای پیشین نیاز به شنونده خوب داشتن برای وی ضروری به نظر میرسد.
باتوجه به پرگویی و پرصحبتی کودک در این دوره، والدین باید با حوصله و آرامش پاسخگوی ذهن پرسشگر کودک خود باشند تا در کنار افزایش تواناییهای کلامی به رشد شناختی او هم کمک کنند. از سوالات کودک خسته نشوند و تا حد امکان پاسخهای عینی و قابل مشاهده به کودک ارائه کنند. ممانعت از انجام فعالیت و بازی و انتظار بیش از حد به شکلگیری اختلالات عاطفی در کودک منجر میشود.
ایجاد حس امنیت برای وی بهترین و مهمترین عامل رشد روانی کودک خواهد بود که به کمک محبت و تایید او به دست میآید. کودکان در این دوره به راحتی با بزرگ سالان همانندسازی میکنند، پس همچنان والدین باید بهترین الگوی رفتاری برای وی باقی بمانند. همچنین با ایجاد شبکه گستردهای از روابط اجتماعی میتوان ویژگی خودپسند بودن کودک را به تدریج محدودتر کرد. آن چه در این دوره مهم است یادگیری اعمال خوب است، پس به جای آن که رفتار مناسب را به کودک توصیه کنیم، بهتر است خود، اقدام به رفتار و عمل مناسب کنیم.
دوره کودکی ثانویه شاید پر دردسرترین و پر زحمتترین دوره برای والدین باشد، چون عادات کودک شکل میگیرد، پس با ایجاد عادات مناسب در وی باید از مشکلات دوران بعدی پیشگیری کرد. با توجه به افزایش همانندسازی کودک با گروه همسال، ضروری است دایرهای از دوستان مناسب را در مسیر او قرار دهیم و شرایط لازم را برای پرورش خلاقیتهای وی فراهم کنیم و در لذت بردن از آخرین فرصتهای بازی کردن کودک، با او همراه شویم و با مشارکت دادن او در گفتگوهای خانوادگی نه تنها منجر به افزایش رشد کلامی وی شویم که اعتماد به نفس و عزت نفس وی را هم بالا ببریم و روابط اجتماعی او را تسهیل کنیم. کتابها و فیلمهای مناسب میتوانند الگوهای خوبی برای یادگیریهای اخلاقی، اجتماعی و شناختی کودک در این دوره باشند.
برای مایی که مربوط به نسلهای قبل هستیم، کودکی به معنی صبح تا شب بازی در کوچه و خیابان، دویدن، خاله بازی کردن، گل کوچیک و لیلی بازی کردن است. فارغ از هر چیزی فقط به بازی فکر کردن و سرخوش بودن از وقت گذرانی با دوستان. اما در دنیای امروز وقت خالی و بازی فیزیکی برای بچهها معنی ندارد. بچهها به محض این که بیکار میشوند، والدین استرس و عذابوجدان میگیرند که نکند بچههای دیگران مشغول آموزش هستند و فرزند آنها از قافله عقب مانده است. این دیدگاه باعث میشود تا مانع بچگیکردن فرزندشان شوند، اما چرا این دیدگاه اشتباه است؟
بازی حلقه گمشده زنجیر کودکان ماست، به طوری که بازی را وقت تلف کردن و فرصتسوزی میدانیم و ترجیح میدهیم فرزندمان در معرض آموزشهای مستقیم قرار بگیرد. در حالی که بازی و کودکی دو عنصر جدا نشدنی از یکدیگر هستند و کودک بسیاری از مهارتهای ضروری برای زندگی خویش را از آن یاد میگیرد. خلاقیت و کنجکاوی دو مهارتی است که کودک از طریق بازی به آن مجهز میشود و جالب این جاست که هیچ کلاس آموزشی قادر به افزایش این دو مهارت در کودکان نیست. کودکان از طریق بازی میتوانند استرس خود را کم کنند و رابطه خود با والدین را بهبود ببخشند. در قالب بازی، کودکان قادر به شناسایی احساسات خود میشوند و تعامل سازنده با کودکان دیگر را یاد میگیرند، حتی تحقیقات نشان داده که به وسیله بازی پیشرفت تحصیلی کودکان افزایش پیدا میکند و سطح همکاری و قانونمندی آنها بیشتر میشود، پس زمین بازی بهترین جا برای کودکان است تا هم یاد بگیرند و هم لذت ببرند.
سوالکردن از کودکان علاوه بر این که شما را با دنیای ذهنی آنها اشاره میکند، به کودکان هم فرصت تفکر و خلاقیت میدهد. وقتی میخواهید مکالمهای با فرزندتان شروع کنید، زیاد درگیر درست یا غلط بودن پاسخهایش نشوید. قصد شما باید این باشد که به بهترین حالت ممکن با فرزندتان ارتباط برقرار کنید. بیشتر درباره موضوعات موردعلاقهاش از او سوال کنید. بچهها صحبتکردن درباره چیزهای موردعلاقهشان را دوست دارند. ممکن است این گفتگوهای صمیمی بهسرعت به بخش موردعلاقه روزتان تبدیل و باعث شود ارتباط نزدیکتری با فرزندتان برقرار کنید.
مطرح کردن سوالاتی از کودکان که نیاز به پاسخهای بیش از «بله» یا «نه» دارد، مزایای فوقالعادهای دارد. انجام این کار به رشد زبان، ارتباط، تفکر انتقادی و مهارتهای اجتماعی آنها کمک میکند. همچنین مکالمههای باکیفیت و مفید باعث تقویت خلاقیت، عزتنفس و اعتمادبهنفس او میشود و شاید مهمتر از همه، گوشدادن به جوابهای بچههایتان به شما کمک میکند آنها را بشناسید و پیوند شما عمیقتر شود. بهترین بخش این مکالمهها این است که فعالیتی بدون ساختار است و برای هر جایی مناسب است؛ مانند زمان ماشینسواری، انتظار در مطب پزشک یا سر میز شام. این رویکرد فضای امنی را برای فرزندان ایجاد میکند تا ایدهها و احساسات خود را بیان کنند. همچنین طبق پژوهشها، ارتباط سالم والدین و فرزندان، از اختلالات سلامت روان و مشکلات رفتاری در آینده پیشگیری میکند.
مطابق با دیدگاههای نوین روان شناسی، سن ایجاد اعتماد در کودک تا دو سال اول زندگی است. یعنی طی دو سال اول، باید بدون هیچ تردیدی تمام نیازهای کودک برآورده شود و پدر و مادر تمام نیازهای کودک را اجابت کنند. به این ترتیب کودک به این نتیجه میرسد که جهان، مکان امنی است و نیازی به احساس خطر نمیکند، بنابراین به اطرافیان بیاعتماد نمیشود و به دیده شک و تردید نمینگرد. همین موضوع زیربنای یک رابطه سالم در آینده در ارتباط با دیگر انسانها را فراهم میکند.
بعد از دو سالگی لزوم گذاشتن قوانین و چارچوب برای کودک ضروری است، زیرا کودک مانند موجودی افسار گسیخته است که اگر مهار نشود، دردسرساز میشود و تربیت را در ادامه راه سخت میکند، ولی این به معنی این نیست که به کودک محبت نکنیم تا بچه لوس نشود. برای ابراز محبت به کودک فقط لازم نیست که قربان صدقهاش بروید، بلکه همین که با کودک بازی میکنید، یعنی محبت میکنید، وقتی با هم نقاشی میکشید، از او تعریف میکنید، با هم شعر میخوانید و ... به نوعی در حال محبت به کودک هستید، ولی همزمان باید این را بدانید که در همین فعالیتها هم قوانین را باید رعایت کنید. مثلا اگر با او به پارک میروید، فقط میتواند یک ساعت بازی کند و بیشتر از آن نمیتواند در پارک بماند یا در هنگام نقاشی نباید آبرنگ را روی میز بریزد یا هنگام کشتی گرفتن نباید شما را کتک بزند. این کار به بچه یاد میدهد که من میتوانم در چارچوب قوانین خاصی با پدر و مادرم کاملا صمیمی باشم.
متاسفانه بعضی والدین در قالب ابراز محبت، کودک را لوس و نازپرورده بار میآورند و تمام نیازهای کودک را اجابت میکنند. این دسته از والدین از تمام خواستههای غیرمنطقی فرزند اطاعت میکنند و به نوعی قدرت در رابطهآنها جابه جا شده است. والدین با این کار باعث میشوند کودک به نوعی اشباع برسد و هیچ چیزی او را راضی و خوشحال نگه ندارد و این مسئله در بزرگ سالی برای او دردسرساز خواهد شد.
منبع: روزنامه خراسان