سجاد بهرامی روانشناس در گفتگو با خبرنگار باشگاه خبرنگاران جوان گفت: مدرسه جایی است که نوجوانان بیشتر وقت خود را آنجا میگذرانند. این مکان جایی است که آنها بیشتر درسهایشان را در گروههای اجتماعی میآموزند. همچنین مدرسه جایی است که مشکلات زیادی بروز میکند.
وی گفت: بسیاری از نوجوانان، در حالی به دبیرستان میآیند که آمادگی کافی برای محیط جدید اجتماعی را ندارند. سیستمهای دبیرستانهای بزرگ میتوانند احساس ناامنی و پریشانی ایجاد کنند. بسیاری از نوجوانان موردظلم، نادیده گرفتن یا حتی بدرفتاری قرار میگیرند. آنها اغلب حس میکنند باید انتخاب کنند که یا خشن باشند و از پرخاشگریها جان سالم بدر ببرند، یا دچار انزوا و گوشهگیری شوند.
وی ادامه داد: آنها از مدرسه اجتناب میکنند و والدین با راهنماییهایی غیر موثر بدون درک کردن و شنیدن آگاهانه فرزندان صرفا مطالبی طوطی وار بیان میکنند که در بهترین شرایط به مفهوم تحمل کردن و یا جنگیدن را به آنها میآموزد.
بهرامی تصریح کرد: تغییر رفتار اجتماعیِ چشمگیر امکانپذیر است و ما مجبور به تحمل کردن و یا جنگیدن با آنها نیستیم. برای مثال، قرن اخیر پیشرفتهای زیادی در حقوق گروههای اقلیت، زنان و بچهها به خود دیده است. این حقوق آمار قتل، تجاوز، همجنسگرایی، بدرفتاری با همسر و ضرب وشتم کودکان را کاهش داده است. نمیتوانیم بپذیریم که یکی از مهمترین محیطها برای نوجوانان – مدرسه – پرخطر یا ناسالم باشد.
این روانشناس گفت: فرزندان ما می توانند بیاموزند که رفتار همیارانه در تنگناهای اجتماعی میتواند موثر باشد. روانشناختی ما میتواند در این DNA شاید برای شما سوال ایجاد شود که تنگنای اجتماعی چیست و چگونه شرایط برای ما کارساز باشد.
بهرامی افزود: تنگنای اجتماعی شرایطی است که در آن فرد ملزم است از میان رفتاری که باعث افزایش منفعت شخصی در کوتاه مدت و کاهش منفعت عمومی در بلند مدت میشود یکی را انتخاب کند در واقع میان نفع فردی (رفتار غیر همیارانه) و نفع گروهی (رفتار مشارکتی یا همیارانه) دچار تعارض میشود.
وی ادامه داد: ما بنا به انسان بودنمان و بر اساس قانون بقا و محافظت از خود ترجیح میدهیم در لحظه به نفع شخصی فکر کنیم و شاید سادهترین و درستترین کار در زمان تنگنا رفتاری غیر همیارانه باشد (شاید اصلاح مامور هستم و معذور به ذهنتان بیاید). حال در نظر بگیرید که لحظهای زمان متوقف شود و شما بتوانید از بدنتان خارج شده و به اکنون نگاه کنید – تصور کنید میتوانستید آگاهی خود را در بدن سایر افرادی که در آن لحظه هستند جاری کنید و از دیدگاه آنان به ماجرا بنگرید – تصور کنید میتوانستید در زمان حرکت کنید وتاثر حمایتگری را در آینده ببینید – تصور کنید دنیا چگونه بود وقتی که مهربانی و دادن حال خوب را در شخصی که زمانی فرصت داشتید تا کاری برایش انجام دهید حتی به قیمت از دست رفتن منفعت شخصی شما در کوتاه مدت. آنگاه جهان برای شما چگونه بود؟
بهرامی گفت: روانشناختی شما اگر بر اساس رفتار همیارانه شکل میگرفت و یکی از ارزشهای اساسی DNA هسته سلول شما احساس تعلق داشتن باشد آنوقت ذهن زورگو که به بقای شما میاندیشد میتواند ببیند که بقای شما در بقای جامعه و بقای جهانی که در آن نفس میکشید است. امید که هر کدام از ما در نقشهای ذهنی خود گیر نکنیم و در زندان ذهن خود مانند زندان معروف آزمایش استنفورد (در اینترنت جستجو کنید آزمایش زندان استنفورد) اسیر نقشها و رفتار غیر همیارانه نشویم.