دومین سالمرگ مهسا امینی دیروز در حالی پشتسر گذاشته شد که تنها صدای شنیدهشده از اپوزیسیون و ضدانقلاب خارجنشین، اعتراف آنها به شکستشان در پروژه «زن، زندگی، آزادی» بود. ۲ سال پیش که خبر مرگ مهسا امینی بهانه آشوبهای چند ماهه را در ایران فراهم آورد، گروهها و رسانههای معاند درصدد القای توهم شکست سریع نظام اسلامی بودند، اما حالا متوهمان براندازی خود در منجلاب فروپاشی از درون قرار گرفتهاند!
حسین باستانی، تحلیلگر بیبیسی فارسی ضمن اعتراف به شکست پروژه براندازی اپوزیسیون، در این باره میگوید: «سال ۱۴۰۱ ظاهرا بخشهای مختلفی از اپوزیسیون گرد هم جمع شده بودند، اما رفتهرفته که مشخص شد هدف براندازی دیگر پیش نمیرود، در ادامه دیدیم که چطور برخی از همین گروههای اپوزیسیون به مقابله با یکدیگر پرداختند و به جای مقابله با نظام اسلامی کار سادهتر یعنی مبارزه با هم را در پیش گرفتند. این مبارزه رفتهرفته پررنگتر هم شد. خطر این بخش از اپوزیسیون آنقدر زیاد است که حتی از خطر خود حکومت هم بالاتر است. پس اگر ما روی مبارزات داخلی اپوزیسیون متمرکز بشویم انگار حتی از مبارزه با خود حکومت هم اهمیت بیشتری دارد».
در روزهای منتهی به دومین سالمرگ مهسا امینی، رسانههای معاند سعی کردند با تبلیغات و جوسازی، فضای داخل کشور بویژه مناطق کردنشین را متشنج جلوه دهند. بیبیسی فارسی در این باره روز ۲۴ شهریورماه نوشت: «در آستانه دومین سالگرد مهسا (ژینا) امینی، رسانههای حقوق بشری و فعالان از تشدید فشارهای امنیتی، بویژه در کردستان و در سقز، زادگاه مهسا امینی خبر میدهند. مسیرهای اطراف گورستان آیچی تحت کنترل شدید است و یکی از مسیرها هم با باز کردن آب از دسترسی خارج شده است. یک فایل صوتی به بیبیسی فارسی رسیده است که حاکی از تجمع اعتراضی در بند زنان زندان اوین است...».
در حالی که بیبیسی به دنبال کشف وقایع رخداده و احتمالا بروز اعتراض در داخل زندان اوین بود، بیرون از دیوارهای این زندان و در خیابانهای تهران، کردستان و دیگر شهرهای کشورمان خبری از هیچ تجمعی نبود. در واقع همین جریان عادی زندگی روزمره مردم بود که بیبیسی را بر آن داشت تا به دنبال کشف اعتراضات در داخل محیط حفاظتشدهای، چون یک زندان باشد.
آنچه از تجمعات بیرون از مرزهای جغرافیایی کشورمان مخابره شد نیز چیزی نبود که بتواند حتی خوشبینترین اعضای گروهکهای اپوزیسیون را دلخوش کند. در برخی از شهرهای کشورهای غربی نظیر لندن، بروکسل و تورنتو که معمولا پاتوق ضدانقلاب و گروههای اپوزیسیون است، تجمعهای کمرمقی برگزار شد که تعداد معترضان اجارهای حاضر در آنها به قدری کم بود که حتی دوربین شبکه معاندی، چون اینترنشنال نیز نتوانست با دستکاری در زاویه لنز دوربینهایش، سرپوشی بر تعداد اندک تجمعکنندگان بگذارد.
جالب آنکه همین رسانه اینترنشنال که معمولا تندترین حملات را به نظام اسلامی دارد، در میزگرد تلویزیونی با جمعی از فعالان اپوزیسیون خارجنشین، به جمعبندی رسیده بود که پروژه «زن، زندگی، آزادی» توان خود را از دست داده و موضوع براندازی اگر همچنان در کار باشد، از این پروژه دیگر در این باره کاری ساخته نیست.
اما مروری به روندی که پروژه «زن، زندگی، آزادی» طی کرد تا به نقطه فروپاشی برسد، نشان میدهد این پروژه حتی در نخستین ماههای تولد خود نیز علائم متعددی از شکست را بروز داده بود. پس از گذشت چند ماه از آغاز ماجرا، ائتلاف اپوزیسیون علیه جمهوری اسلامی به رونمایی از منشور همبستگی منجر شد. ائتلافی که خیلی زود با بروز اختلافات گسترده در میان اعضای آن از هم پاشید.
در عرصه بینالمللی نیز کشورهای اروپایی و آمریکا که در زمان وقوع فتنه نیمه دوم سال ۱۴۰۱ به پشتیبانی از اغتشاشاگران پرداخته بودند، با مشاهده وضعیت عادی در ایران، مجددا برقراری ارتباط با جمهوری اسلامی را از سر گرفتند و با تماسهای مکرر و مذاکرات فراوان به امضای تفاهمنامههای متعددی با ایران رسیدند که از جمله این تفاهمنامهها میتوان به ازسرگیری ارتباط عربستان با ایران و آزادسازی آمریکاییهای زندانی اشاره کرد.
عضویت ایران در سازمان شانگهای و بریکس و سفر چند باره رئیسجمهور شهید سیدابراهیم رئیسی به کشورهای آمریکای لاتین، آفریقا و آسیا نیز رویای اپوزیسیون برای منزوی شدن ایران را نقش بر آب کرد و هیچ چارهای برای این جماعت جز وعده دادن به شروع دوباره خیزش به اصطلاح انقلابی در سالمرگ مهسا امینی باقی نگذاشت.
در پایان سال ۱۴۰۱ مشخص شده بود پروژه «زن، زندگی، آزادی» در عرصه عمل از بین رفته و وعده شروع مجدد اعتراضات در سالمرگ مهسا امینی، حربهای است که رسانههای معاند فارسیزبان از آن برای دمیدن روح به کالبد مرده این پروژه شکستخورده از آن بهره میبردند، اما بهرغم تبلیغات وسیعی که در این باره انجام شده بود، نخستین سالمرگ مهسا امینی نیز هیچ دستاوردی برای آنها نداشت.
شهریور سال گذشته (۱۴۰۲) اپوزیسیون سعی کرد تا با فراخوانهای متعدد، فضای داخلی کشور را متشنج کند، اما وقتی روزهای گرم تابستان ۱۴۰۲ جای خود را به خنکای پاییز آن سال داد، حسین باستانی که پیشتر نقل قولی از او آوردیم، در همین باره اعتراف کرد اپوزیسیون حالا در نقطهای عقبتر از آشوبهای سال گذشته قرار دارد.
به هر روی پشتسر گذاشتن آرام و بیسر و صدای دومین سالمرگ مهسا امینی به خوبی نشان میدهد اسم رمز «زن، زندگی، آزادی» دیگر وجود خارجی ندارد و همانطور که چهرههای متعدد اپوزیسیون نیز اقرار کردهاند، گویی باید وقایع سال ۱۴۰۱ رخ میداد تا میزان توهم برخی گروههای اپوزیسیون و همینطور عیار و توان آنها در مواجهه با نظام اسلامی مشخص شود.
بهترین تعریف از حال و اوضاع این روزهای اپوزیسیونی که آخرین امیدهای خود به پروژه براندازانه «زن، زندگی، آزادی» را بر باد میبینند اعترافهای ایرج مصداقی عضو گروهک تروریستی منافقین و از فعالان سیاسی اپوزیسیون خارج از کشور است که اخیرا در این رابطه گفته است: عدهای میخواستند از این نمد برای خودشان کلاهی بدوزند ولی اساسا به هیچ وجه این جنبش «زن، زندگی، آزادی» به اندازهای نیست که بخواهد رژیم را سرنگون یا با بحران سرنگونی مواجه کند. یا کسی مثل گلشیفته فراهانی که هیچ موقع مسالهاش ایران نبود، حامد اسماعیلیون و مسیح علینژاد در جامعه ایران جایی ندارند. شما فکر کنید این وسط یکهو آقای عبدالله مهتدی از کجا پیدا میشود؟ اصلا سازمانی که او آن را نمایندگی میکرد محلی در جامعه ایران دارد؟ اصلا در جامعه کرد دارد لزوما؟ او به دنبال اهداف تجزیهطلبی خود بود. آدمهای بیریشهای آمده بودند... من به هیچ وجه شانسی برای این جنبش قائل نبودم...».
منبع: وطن امروز