بعد از کارها و ملاقاتهای دستبوسی، دوباره خدمت مشرف شدم و به عرض رساندم:«بسیاری از مسلمانان کشورهای دیگر، از من به عنوان ایرانی مصرانه خواستهاند دست شما را از طرف آنان ببوسم.» و بوسیدم. صحنه کشتار حجاج و سلاحهایی که به کار گرفتند را به عرض رساندم.
در تاریخ 66/3/19 بعد از کارهای روزانه به عرض حضرت امام(ره) رساندم:«سالانه حساب وجوهاتم را کرده و پرداخت نمودهام ولی از شما تقاضا میکنم احتیاطا بنده را برئ الذّمه فرمایید.» فرمودند: برئ الذّمه کردم.
جالب بود که در تمام مواردی که دشمن پیرامون بیماری حضرت امام(ره) شایعه پراکنی میکرد دروغ محض بود، لیکن در یک مورد که امام(ره) دچار سکته شدید قلبی شد و حدود یک ماه در بیمارستان بستری بودند، دشمنان بویی از این حادثه بزرگ نبردند و به لطف خدا، با توجه به شرایط فوقالعاده حساس آن ایام هیچ گونه اطلاعی به بیرون از بیت امام درز نکرد!
آن روزی را که آمریکا از ما تعریف کند باید عزا گرفت. آن روز که «کارتر» و «ریگان» از ما تعریف کنند معلوم میشود در ما اشکالی پیدا شدهاست. آنها باید فحش دهند و ما هم باید محکم کارمان را انجام دهیم. (62/9/20)
فقط رای دو نفر – در حدی که من شاهد بودم – غیر از بلند شدن تمام قامت در هنگام مراجعت و مرخص شدن نیز تا آستانه در آنها را بدرقه میفرمودند، یکی مرحوم «آیتالله سید محمدتقی بحرالعلوم» و دیگری مرحوم «آیتالله شیخ محمد حسین دهاقانی» که هر دو از علمای معمّر و محترم نجف اشرف بودند.
بر اساس حکم امام(ره)، آقای هاشمی رفسنجانی - در آن زمان - جانشینی فرماندهی کل قوا را بر عهده داشتند. مثال دیگر اینکه در یک مقطع، بعضی از دانشجویان و طلاب از چگونگی رفتنشان به جبهه و جمع بین درس و جبهه و تعیین اولویت هریک سوال کرده بودند که به عرض رساندم. حضرت امام(ره) فرمودند .....
فردی از رهبران یکی از گروهکهای سیاسی طی تلگرافی از حضرت امام(ره)، درخواست آزادی چند نفر از همفکرانش را کرده بود که به دلیلی دستگیر شده بودند. متن آن به عرض رسید. فرمودند: به من چه ربطی دارد؟ مگر من آنها را دستگیر کردهام؟
طرح استدلالی حکومت اسلامی و ضرورت قیام برای تحقق آن زلزله ای در افکار حوزویان پدید آورد و یکی از مهمترین و اساسیترین مسائل فقه اسلامی و شیعی را که درغبار ناباوری نسبت به تحقق آن، مورد غفلت قرار گرفته بود، در مرحله نظری به روشنی روز اثبات کرد و در مقام عمل نیز آنچه را در طول قرنها برای مومنان یک آرزوی دست نایافتنی بود محقق ساخت و آنچه را در تصور نمیگنجید به تصدیق آورد.
حضرت امام(ره) برایآنکه هم رادیو محفوظ باشد و هم مجبور نباشند که مجال تحرک کودکانه علی را که هنوز معنای امر و نهی را درک نمیکند، محدود و سلب نمایند و او را آزردن خاطر کنند و به تعبیر دیگر، به منظور پیشگیری از رنجاندن طفل، به جای محدود کردن و دعوا نمودن او، امر فرمودند که رادیو دور از دسترس او باشد.
برخوردهای ویژه و ارجاعات موارد حساس به علاوه تعبیرات استثنائی حضرت امام(ره) نسبت به آیت الله خامنهای بیانگر جایگاه بلند ایشان در نزد امام(ره) بود تا جایی که به محرم رازش، از برازندگی وی برای رهبری سخن گفته بود.
دوستان امام (ره) از دور و نزدیک انواع عطرهای خارجی و داخلی را به محضرشان اهدا میکردند و امام (ره) تنها در این زمینه بود که با ذوق سرشار و زیباپسند خود، بهترینها را انتخاب میفرمودند تا آنجا که بعضی از اصحاب دفتر نیز مقید بودند که به هنگام تشرف از همان عطرهایی استفاده کنند که برای امام (ره) خوشایند بود.
...... خنده بی صدای حاضران در ازای هر اشاره انفرادی به موج خندهای با صدا تبدیل شد و امام(ره) نیز خندیدند و یکی از صحنههای نادر خنده امام(ره) در جمع را مشاهده کردیم.
لطف فرموده عبای کهنهای از خویش را که سالها با آن نماز گذاردهاید، مرحمت فرمایید تا ان شا الله حقیر نیز با آن سالها نماز بگذارم، شاید به حرمت آن عباس مقدس، نماز ما هم مقبول درگاه ذات اقدس احدیت قرار گیرد، ان شاءالله.
امضای عکس شهدا هنگامی متوقف شد که حضرت امام(ره) دچار یک سکته قلبی مجدد شدند. پزشکان توصیه کردند که چون دیدن عکس شهدا امام(ره) را متاثر میکند و ممکن است روی قلب مبارکشان اثر بگذارد، از آوردن آنها برای امضاء خودداری شود.
روزی یک خانم ایتالیایی که شغل او معلمی و دینش مسیحیت بود، نامهای آکنده از ابراز محبت و علاقه نسبت به امام(ره) و راه او! همراه با یک گردنبند برای ایشان فرستاده بود. وی متذکر شده بود که "این گردنبند را که یاد گار آغاز ازدواجم است و به همین جهت آن را بسیار دوست دارم، به نشان علاقه و اشتیاقم نسبت به شما و راهتان تقدیم میکنم."
امام عزیز! این هدیه ناقابل را بنده حقیر به شما تقدیم مینمایم امیدوارم که قبول بفرمایید خداوند انشاءالله عمر با برکت شما را تا ظهور حضرت مهدی(عج) ارواحنا له فداه طولانی بفرماید.
فرزندان عزیزم! نامه محبت آمیز شما را قرائت کردم. کاش شما عزیزان مرا نصیحت میکردید که محتاج آنم. امید است با نشاط و خرمی درسهایتان را خوب بخوانید و در همان حال، به وظایف اسلامی که انسانها را میسازد، عمل کنید.
.....دلم برای تک تک شما تنگ شده است اما دلم برای یکی دیگر خیلی تنگ شده. نمیدونی چه قدر دلم برایش تنگ شده. اونم پدربزرگ عزیزم حاج آقا موسوی است و یکی دیگه هم که سفارش میکنم برای شرکت در مراسم هفتگی دانشگاه..........