من پس از شهادت پدرم؛ پدری را بالای سر خودم دیدم که اسمش خدا بود. شاید اگر پدرم بالای سرم بود، این همه موفقیت نداشتم که خدا نقش پدری را برای من ایفا کرد.
سردار بوعلی گفت: در فرآیند مستندسازی آثار مربوط به شهدای دفاع مقدس باید خاطرات پدران و مادران شهداء بهعنوان یک گنجینه ارزشمند ملی و حماسی در نظر گرفته شوند.
مرور خاطرات زیور شکراللهی مادر شهیدان علیاکبر و حسن حسنان از شهدای دوران دفاعمقدس برایم جالب بود. روایت مادرانهاش بعد از این همه سال شنیدنی است. مادرانههایی که هیچگاه گرد فراموشی نخواهد گرفت.
۱۶ ساله بود که برای دفاع از وطن راهی جبهه و در همان سن به مقام شهادت نائل شد. بدن محمدرضا همان زمان به خانوادهاش برای خاکسپاری تحویل داده میشود، اما بدون سر.
رفته بود بازار، پول بگذاره بانک. گرفته بودنش. اعلامیه داشت. اعلامیه رو خورده بود. خودش اینها را به ما نمیگفت. دوستاش بعد از شهادت گفتن. خیلی مَرد بود؛ خیلی مرد.
مدیر کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان اردبیل گفت: همزمان با سالروز تاسیس سازمان ادبیات و تاریخ دفاع مقدس از ۱۰ عنوان کتاب این حوزه فرهنگی در اردبیل رونمایی شد.
«پسر بزرگم تازه وارد دانشگاه شده بود که از طریق جهاد دانشگاهی وارد جبهه شد. سلمان از ناحیه فک مجروح شده بود، او که برگشت محمد که در رشته مهندسی دانشگاه علم صنعت قبول شده بود، در جبهه حاضر شد.»
شهید رادمهر تعریف کرد: دوستانم میگویند اگر تو شهید شوی باید بیل بیاوریم جنازه ات را جمع کنیم. چون تکه تکه میشوی از بس این ور و اون ور میروی. به آنها گفتم: حتی بیل هم نیازی نیست.
به زندگی شهدا که سری میزنی و قدم به قدم با خاطراتشان راه میروی، با نگاهشان به زندگی نگاه که میکنی، زوایای پنهان انسانیت و انسان بودن برایت به نمایش در میآید، تلالو زیباییهای اخلاقی و عرفانی یک شهید امید را در دلت زنده میکند.
عباس سال ۶۵ بر اساس آموزشهایی که دیده بود یک سال در گروه تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهدا بود و بعد به لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص)، کنار برادرش داوود رفت. همان زمان که در لشکر ۱۰ سیدالشهدا بود به سعادت دیدار با امام نائل شد.