کتاب حاضر در زمینه مصائب وارده بر مولی الکونین حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و اهل بیت گرامی ایشان از هنگام خروج از مدینه تا بازگشت آن بزرگوران به شهر پیامبر می باشد که توسط مرحوم آیة الله محمد جواد ذهنی تهرانی رحمه الله در 1010 صفحه به رشته تحریر درآمده است.
کد خبر: ۴۶۵۲۲۸۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۱۰
قم/ به منظور ارائه پژوهشی در قلمرو تاریخ قیام عاشورا؛
جناب ابوالفضل العباس وقتى برادران خود را به میدان فرستاد و به شهادت رسیدند و امـام عـلیه السلام دیگـر یار و یاورى نداشت بخدمت برادر آمد و اجازه میدان خواست ، امام عـلیه السلام فرمود: انت حامل لوائى ...
همزمان با روز عاشورا، آیین مقتل خوانی در سوگ شهادت سرور و سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) و یاران باوفایش در آستان مقدس حضرت رضا(ع) برگزار ميشود.
آری چوبههای محمل شاهد این بودند که روزی اشکهای زینب (س) را قطع شده ندیدند. سکوت بود در میان لحظه هایی که چشمان زینب(س) بر نیزهای بود که تمام آرزوهایش را بر سر نیزه کرده بودند. رأس حسین(ع) بر نیزه چراغ راه بشریت است.
جهل همان چیزی است که در کربلا ولی خدا را از قفا سر بریدند و بر این اقدام از هم سبقت میگرفتند و خود را با خون حسین(ع) به بهشت وعده میدادند. جهل همان است که اکنون زنجیر بر دستان ولی خدا امام سجاد(ع) بستهاند و خاندان پاک پیامبر(ص) را چون اسیران در شهرها میگرداندند و امروز... درس بگیریم که مبادا روزی از جهل ما علی تنها شود...
خاندان پیامبر(ص) را به صورت اسیران از دروازه ساعات وارد کردند، آسمان کمر خم میکند از این غم زیرا سر فرزند پیامبر(ص) را بر نیزهای افراشته به سوی یزید میبرند گویا خاطره یحیی پیامبر(ع) دوباره زنده میشود و سری مطهر به سوی حاکمی ظالم میبردند.
در آن سجده آخر چه ديدي که اينگونه لبخند ميزني؟ نوشيدن جام شوکران و لبخند؟ اين تضاد چيست در لحظه آخر... اي مولاي من اي زينت تمام بندگان خدا کدامين مژده را در سجده آخر شنيدي که اينگونه مشتاقانه با لبخند جام زهر را مينوشي... آري ملکوت خدا چه نزديک است تنها به فاصله يک سجده است که ملکوت ديده ميشود.
ريسماني كه نور را در كنار هم بسته بود شايد اين مظلوميتي بود كه بر جامعه بشري تحميل ميشد و اين مظلوميت نشان ميداد که ظلمت هرگز تحمل ديدار خورشيد را ندارد. زماني که حسين(ع) از آسمان بر زمين نظر ميکرد نور بود که ظلمت را رسوا ميکرد. ظلمت تاب تحمل خورشيد را ندارد زيرا آنگاه که خورشيد حتي بر ريسمان بسته شده است نيز ظلمتِ بر تخت نشسته را رسوا ميکند.
آه... ای شام، خدای، تو را از شر شیاطین حفظ کند، شیاطینی که دین مردمان را میدزدند و جهل آنان را میافزاید آری خورشيد میدانست که در شام چه گذشته است. امان از جهل، امان از جهل، امان از جهل...
خورشيد چون از ميان آسمان نظاره گر لحظه اي بود كه حقيقت را بر نيزهها به سوي واقعيت در آنسوي تاريخ ميبردند، حاملان سر به سوي قنسّرين در راهند كه راهبي از دور نوري را در صندوقي محبوس مينگرد، او رأس مسيحي(ع) را در صندوق ميديد كه در ميان سربازان ظلمت به سوي دمشق در راه بود.
مظلومیت در منتها درجه خویش خود را به رخ میکشاند و او تنها کودکی است که در زیر سایه نخلی بر سنگی که آرامش بخشش به نظر میرسید به استراحت میپرداخت. حقیقت کاروانی است که به حرکت در آمده و کودکی که با تمام سختی مسیر و با پای پیاده و با تنی رنجور ساعتی را آرام در کنار نخلی چشمان خویش را بر واقعیت بست.