به گزارش وب گردی باشگاه خبرنگاران، وبلاگ foreign-policy در آخرین مطلب خود نوشت:
نامش گلشیفته بود.
نمی دانم که شیفته ی گل بود و یا اینکه بسیاری از گل های کشورم شیفته اش بودند.
نمی دانم می دانست یا نه!!
نمی دانم فهمید و یا روزی اصلا می فهمد که سینمای این کشور به آینده هنری اش شیفته بود.
آن روزی که رفت و به آرمان ها پشت کرد.
همان روزی را می گویم که نام دی کاپریو، نه اشتباه گفتم!! شهرت دی کاپریو برق چشمانش را ربود.
در "میم مثل مادر" چشمانش برقی داشت که به یاد دارم و اشک های مرحوم ملاقلی پور در سکانس آخر.
به یاد دارم هنگامی که رضا رشید پور به شب شیشه ای دعوتش کرد، صرفا برای زنده نگاه داشتن یاد رسول ملاقلی پور مصاحبه را پذیرفته بود.
اما نمی دانم چه شد؟
چرا خوبی و خوشی ها ی روزگار زودگذر است.
آن روزی که می رفت که به قول خودش" در عرصه جهانی" فعالیت کند.
همان فیلم کذای دی کاپریو را می گویم. همان فیلمی که هدفش سیاه نمایی چهره شیعه بود. فیلمی را می گویم که تروریست هایش مسلمانان شیعه بودند و آدم های خوب قصه اش یانکیها تفنگدار.
آن روز گلشیفته هم بازی دی کاپریو شد و وارد عرصه جهانی شد!!!!
حجاب نصفه نیمه داشت و به قول خودش خطوط قرمز را حفظ نموده بود.
و بعد رفت که رفت.
در فیلم های بعدی حجابش را برداشت و حتی پا فراتر نهاد.
در فیلمی صحنه هم خوابگی را شبیه سازی کرد.
خوب به یاد دارم. صحبت های آن کارگردان زن را که می گفت " سینمایی که در آن نشود فرآیند اطاق خواب را نشان داد سینما نیست". و گلشیفته رفت که واقعا هنر مند شود!!!!
از کجا به کجا.
حسین علایی.
می گوید سردارم و جنگ و جبهه را دیده ام.
و محمد نوری زاد، می گوید یار غار سید مرتضی آوینی بوده است و سال ها با اصلاح طلبان مبارزه کرده است!!!!
آری به یاد دارم.
آقای نوری زاد به یاد دارم که از هر راهی برای مبارزه استفاده می کردی!!!!
خودت نیز به یاد داری.
به یاد داری که گفتم تفکر ماکیاولیستی داشتن چه عوارض و عواقبی دارد.
به یاد داری که گفتم علوم سیاسی غرب و تمدن کذایی اش علم می خواهد و بصیرت تا در چاه نیفتی.
و این روزها نامه هایت که نه فحش نامه هایت را می خوانم.
افسوس نمی خورم بر روزهای رفته.
افسوس می خورم بر روزهای باز مانده و روزهایی که می خواهی در جبهه ی عناد با نظام اسلامی قدم برداری.
افسوس می خورم بر روزهایی که اربابان غربی ات در دل مسخره ات می کنند که چگونه خر دجال شده ای.
در نامه ی آخرت از علایی خواسته بودی به تو بپیوندند.
که پیوست.
با خودم فکر می کردم، و خدا خدا می کردم روزنامه اطلاعات و دعایی اتفاقی مطلبت را چاپ کرده اند.
یعنی به خودم دروغ می گفتم که دعایی از نوری زاد و نامه هایش خبر نداشت و اتفاقی چاپ کرده است.
آقای علایی در وبلاگی کامنت گذاشته بودید.
وبلاگ وحید یامین پور را می گویم.
گفته بودی که این روزها مظلومی و خودت را با حسین(ع) و خاندان مطهرش مقایسه کرده بودی؟؟؟!!!!
از روز اربعین امسال گفتی.
چرا از روزی نگفتی که برای خوش رقصی در مقابل اربابانت، آن مقاله کذا را نوشتی و امام سید علی عزیز و ولایت فقیه را آماج حملات ددمنشانه ات کردی.
چرا از روزی نگفتی که اربابان و همسنگر های جدیدت هلهله می کردند، گوگوش را می گویم، سروش را می گویم، هم پیاله ای های جدیدت را می گویم.
و هلهله یارانت مرا به یاد خوشحالی لشکر امر سعد انداخت می دانی از کدام خوشحالی و کدام روز می گویم؟؟؟
آری می دانی.
روزی که گلشیفته می رفت تا خودشیفته شود به او گفتم که کیت ویلسنت شدن آداب دارد.
آدابش برهنگی است و گلشیفته نیز آخر به آداب ویلسنت شدن تن داد.
حسین علایی یادت باشد سروش شدن آداب دارد. پله به پله خواهی رفت.
تا کجا؟؟؟؟؟؟
معلوم است تا انکار اسلام، وحی، پیامبر و خدا.
شک نکن که خواهی رفت./س