رضا و مریم كه به طور مادرزاد دچار معلولیت ذهنی‌اند پسري ده ساله‌ به نام سهیل دارند که از داشتن چنین پدر و مادری خجالت می کشد و خانه را ترك مي‌كند.

باشگاه خبرنگاران- رضا (شهاب حسینی ) و مریم (نگار جواهریان) زن و شوهر جوانی هستند که به طور مادر زاد دچار معلولیت ذهنی‌اند آنان پسر ده ساله‌ای به اسم سهیل دارند که از داشتن چنین پدر و مادری خجالت می کشد و برای همین به بهانه‌ای با آن ها قهر کرده و به خانه دوستش امیرعلی می‌رود که مادرش خانم جدیدی (فرشته صدرعرفائی) ناظم مدرسه آن هاست مریم و رضا در این مدت خیلی غمگین هستند و برای برگرداندن فرزندشان همه نوع تلاشی می‌کنند در ضمن طی همین مدت به دلیل معضلات اقتصادی، محل کار آنها اقدام به تعدیل نیرو می کند و یکی از این دو نفر (رضا) بیکار می شود...









در پایان فیلم سهیل دوباره دلتنگ پدر و مادرش شده و به خانه باز می‌گردد اما مشکل بیکاری رضا همچنان باقی است.
برخلاف عرف معمول نقد نویسی دوست دارم از فیلم برداری کار شروع کنم چون باید اعتراف کرد تصاویر حوض نقاشی کم نظیر بود، میزانسی ها هم قابل قبول بودند بیشتر میزانس ها عمقی بود نه چپ به راست یا بالعکس و نماهای حرکتی متعددی هم در کار وجود داشت که بیشتر به سمت سوژه ها می رفت یا برگشت تا اینکه موازی آنها حرکت کند.
این فیلم به لحاظ بصری چندان به تدوین متکی نبود و در همین دو تدوین کار خودش را انجام داد البته یکی دو بار که برای تاکید از (کات ای) استفاده شد مشکلاتی در تطابق دو نمای متصل به هم وجود داشت اما می رسیم به بازی ها؛شهاب حسینی خیلی شبیه تام هنکس در فارست گامپ ظاهر شد سهیل هم خیلی شبیه پسربچه فارست گامپ است اما فراموش نکنیم که فضای آن فیلم کاملا تیپیکال بود و حوض نقاشی رئال. بحث من هم بر سر  همین است که تا وقتی روند کار واقع گرایانه پیش می رفت بازی تمام بازیگران حتی ان ها که نقشی کوتاه داشتند بازی های قابل قبولی بود اصولا در چند سال اخیر سینمای ایران به شدت سمت بازی های رئال و طبیعی رفته و کسانی توانسته اند در این مدت مطرح شوند که در بازی های طبیعی و مستند گونه استعداد و توانائی دارند اما نقش مریم و رضا تیپیکال است تیپیکال در فضای قصه ای رئال همین باعث می شود که ما آن ها را با معلولین ذهنی واقعی مقایسه کنیم و بتوانیم کلی ایراد بگیریم شهاب حسینی و نگار جواهریان تا وقتی سعی می کردند ادای کم توان های ذهنی را در بیاورند پیرو کلیشه های همیشگی سینمای خودمان بودند اما وقتی بازی آن ها حسی می شد و سمت رئالیسم می رفت صحنه های نابی از ان ها می دیدیم.








در مورد تم داستان هم باید به سازندگان فیلم تبریگ گفت: انتخاب ایده ای به این جذابی و تحریک احساسات مخاطب تا حد پیش بردن او به آستانه فضای بغض آلود، در کنار لبخندها و زهرخندهایی که باید به شادی و غم شخصیت ها زد علاوه بر شریک ک ردن مان با کاراکترها در مشکلات همه گیر اجتماعی ما را به یاد عمق محبتی می اندازد که نسبت به دوست داشتنی چیزهای دنیا داریم.
رضا پشت پنجره کلاس با بغضی مخفی شده به پسر قهر کرده اش می گفت مامان و بابا خیلی خوب سهیل، به خاک آقام قسم...

يادداشت  از میلاد جلیل زاده


براي ديدن عكسها و اخبار جشنواره اينجا را كليك كنيد
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.