باشگاه خبرنگاران- مرتضی پورصمدی را بیشتر به عنوان فیلمبرداری نوجو و تجربهگرا میشناسند که علاقهی زیادی به تجربههای سینمایی نامتعارف و امتحان نشده دارد. نگاهی به کارنامهی حرفهای او نشان میدهد که در ده سال گذشته، هرگاه فرصتی پیدا کرده لابهلای فیلمهای جریان اصلی سینمای ایران سری هم به فیلمهای مستقل و تجربهگرا زده و در آنها روشها و تکنیکهای تازهای را آزموده است. حتی فیلمبرداری چند فیلم کوتاه و مستند هم در کارنامهی پورصمدی دیده میشود که برای یک مدیر فیلمبرداری مطرح و شناخته شده مثل او کمی عجیب است. معمولاً فیلمبردارهای شاخص سینمای ایران به قدری پرکار هستند و سرشان شلوغ است که فراغت و شاید انگیزهای برای همکاری در پروژههای مستقل و متفاوت ندارند، اما پورصمدی در این میان جزو معدود چهرههایی است که اگر از طرح و ایده خوشش بیاید حتی از همکاری با گروههای آماتور هم ابایی ندارد. به هر حال فیلمبرداری که دغدغهی آزمودن فضاها و شیوههای تازه را دارد، باید جایی بیرون از جریان اصلی سینمای حرفهای به دنبال امکانهایی برای تجربه کردن و کشف راههای تازه بگردد چون در جریان اصلی سینما ملاحظات اقتصادی و حرفهای زیادی وجود دارد که جایی برای آزمونوخطا باقی نمیگذارد.
پورصمدی سابقهی فیلمبرداری فیلمهای مطرحی چون گیلانه (رخشان بنیاعتماد)، دایره زنگی (پریسا بختآور)، طبقهی سوم (بیژن میرباقری) و... را دارد و با فیلمسازان نوگرا و متفاوتی مثل کیوان علیمحمدی و امید بنکدار هم در دو فیلم سینماییشان شبانه و شبانهروز همکاری داشته است. او کارگردانی را هم تجربه کرده و چندین فیلم مستند ساخته که بعضی از آنها جوایزی هم گرفتهاند و ضمناً به عنوان عکاس مردمنگار نمایشگاههای زیادی برپا کرده است. او در جشنوارهى فجر گذشته فیلمبرداری هیس! دخترها فریاد نمیزنند را بر عهده داشت؛ فیلمی با فضایی نمایشی و لحنی احساساتزده که از لحاظ ساختار بصری و نوع دکوپاژ درست در نقطهی مقابل سینمایی قرار میگیرد که پورصمدی به آن علاقه دارد. به بهانهی اکران این فیلم با او دربارهی همین تفاوتها و شیوهی کارش در هیس... گفتوگوکردیم.
به نظر میرسد هیس... با سبک و فضای تجربهگرایانهای که شما به آن علاقه دارید تفاوتهای زیادی دارد؛ نه از لحاظ بصری و فرمی چندان نامتعارف است و نه در اجرا از چارچوب معمول خارج میشود. چهطور شد که به گروه سازندهی این فیلم پیوستید؟
با پوران درخشنده از سالها پیش همکار تلویزیونی بودیم و همدیگر را میشناختیم. شاید اینکه ایشان من را برای فیلمبرداری هیس... انتخاب کردند به پیشینهى کاری من یا نوع خاصی از فیلمبرداری مربوط میشد که در ذهن کارگردان بود. اما مهمترین جذابیتی که این کار برایم داشت فیلمنامهی آن بود چون سراغ موضوعی رفته بود که تا پیش از این در سینمای بدنه به آن پرداخته نمیشد و به نوعی خارج از دایرهی موضوعهای مورد توجه فیلمسازان بود. این مضمون برایم خیلی جسورانه به نظر میرسید. در نهایت با گفتوگوهایی که با پوران درخشنده داشتیم از مضمون فیلمنامه به یک نگاه بصری رسیدیم و شیوهی فیلمبرداری را تعیین کردیم. سعی کردم به آن طرحی که کارگردان در نظر داشتم نزدیک شوم.
دکوپاژ و نوع فضاسازی تا چه اندازه به مضمون فیلم وابسته بود؟ اینکه میگویید شیوهی فیلمبرداری را از فیلمنامه الهام گرفتید به این معناست که جنس تصویرهای فیلم تحت تأثیر موضوع داستان و استراتژی فیلمنامه است؟
مورد هیس... یک مورد استثنایی است و دکوپاژ فیلم طوری طراحی شده که در خدمت مضمون آن باشد. مثل هیجانات ورود به دادگاه، فضای دادگاه و... صراحتاً میگویم که ساخته شدن این فیلم برای سینمای ما یک حرکت جسورانه محسوب میشود وگرنه سینمای جهان این ژانر را چندین بار تجربه کرده است. اما برای اولین بار است که در سینمای ایران از یک بحران اجتماعی حساس و «مگو» با نوعی تعمد برای تابوشکنی صحبت میشود. به نظرم این موضوعی جدید است که پیش از این به آن پرداخته نشده بود. استقبال خوبی هم که از این فیلم در سینماها شده نشان میدهد که جامعه از موضوعهای سادهانگارانه خسته شده و به ضرورت نمایش برخی مشکلات رسیده است. حرفهایی که گفتنش جسارت میخواهد و شنیدنش جرأت، اما ناچار باید این موضوعها مطرح شوند وگرنه تا ابد حلنشده باقی میمانند.
برای فیلمبرداری از پیش به یک طرح کلی با کارگردان رسیده بودید؟ جزییات فیلمبرداری از قبل مشخص بود؟
بله، مثلاً در مواردی کارگردان پیشنهاد میکرد که صحنه را دوربین روی دست بگیریم یا از طیف رنگی خاصی استفاده کنیم و من میدیدم که درست میگوید. اگر دقت کنید هیس... فیلمی خاکستری است و فضای خوشآبورنگ و لوکسی ندارد. بافت تصویری فیلم در خدمت فضای فیلمنامه است و با حالوهوای مکانهایی مثل دادگاه، زندان و کلانتری انطباق دارد. برای فیلمبرداری همهى این سکانسها به فضاهای واقعی رفتیم و به همین دلیل هم نمیتوانستیم مثلاً اتاق بازپرس را تغییر بدهیم. این مسأله برایمان محدودیتهایی ایجاد کرد اما در مجموع با وجود همهى این کاستیها فیلم دیده شد و استقبالی که مردم از محصول نهایی کردند درستی این انتخابها را تأیید میکند.
فیلم داستان تلخی را روایت میکند اما این تلخی در نمایش صحنههای حساس تا حدی تعدیل شده است. با توجه به مضمون میشد صحنههای تلختری را نمایش داد اما جلوههای تصویری این اتفاقهای ناراحتکننده، تا حدودی کنترل شده است.
خب این قصد وجود نداشت که صرفاً احساسات تماشاگر برانگیخته شود. مهم این بود که جا برای تفکر و تأمل هم باز باشد و تأثیری مثل یک هشدار اجتماعی بر جای بماند. به نظرم جذابترین چیزی که در مورد فیلم میتوان گفت این است که در آسیبشناسی یک موضوع همهی ما مسئول هستیم. نمیتوان همه چیز را به گردن خانواده، دولت یا فضای اجتماعی انداخت. منصفانه این است که همهى ما وقتی در ایجاد یک آسیب سهم داشتهایم این سهم را بپذیریم و اعتراف کنیم که مقصر هستیم و به همان اندازهی سهممان هم مسئولیم که آن شرایط را رفع کنیم به همین دلیل هم در مورد این فیلم سعی کردیم منصفانه به قصه نگاه کنیم. داوری نکردیم، فقط یک آیینه گذاشتیم و یک واقعهى اجتماعی را نمایش دادیم. پوران درخشنده حدود دو سال بر روی این پروژه تحقیق کرد. پروندههایی هم وجود داشت که شرایط بهمراتب بدتری داشتند اما از آنجا که در جامعه گرفتار ملاحظات اخلاقی خاصی هستیم و جرأت بروز خیلی از مسایل را نداریم بسیاری از این جنایتها پوشیده میماند.
برای نمایش بعضی صحنههای ممنوعه در فیلم چه تمهیدهایی در نظر گرفتید؟
به نظرم در مورد این فیلم جنبههای بصری فیلمبرداری چندان ویژه نبوده و مضمون فیلمنامه شیوهى فیلمبرداری را مشخص کرده است. من معتقدم که متجاوزان هم قربانیان یک حادثه هستند. اینگونه نیست که آدمی از ابتدا متجاوز بوده باشد بلکه بنا به شرایط است که این افراد تبدیل به متجاوز میشوند. این آدمها قربانیان یک شرایط بیمار هستند. هدف اصلی هیس... نشان دادن همین واقعیتها و واداشتن جامعه به تفکر دربارهی موضوع است و طبیعتاً در فیلمی که چنین هدفی دارد جایی برای جلوهگری تصویری و حتی مانور دادن بازیگران نمیماند؛ همه چیز باید در خدمت موضوع و محتوای فیلم باشد. البته میخواهم به این نکته اشاره کنم که متأسفانه در جشنواره بازیهای فوقالعادهى بازیگران این فیلم دیده نشد. البته این گلایهها به نتیجه نمیرسد اما واقعاً بازی بابک حمیدیان در نقش یک بیمار روانی و یا معصومیت کاراکتر طناز طباطبایی و بازیگران دیگر ارزش توجه و تحسین بیشتری داشت.
اینکه فیلمبرداری در خدمت مضمون بوده است باعث نمیشود که فیلمبردار نتواند بسیاری از سلایق خودش را در فیلم اعمال کند؟
بله. گاهی ممکن است فیلمبردار مجبور شود فیلمبرداریاش را به اقتضای مضمون خراب کند و تغییرهای عمده در فضای بصری فیلم بدهد. ممکن است صحنههای بدرنگی در فیلم داشته باشید، یا نمایی را به شیوهى خاصی فیلمبرداری کنید تا آن صحنه تأثیر بیشتری بر روی مخاطب بگذارد و کمک کند که مضمون در عمق ذهن تماشاگران نفوذ کند.
ولی به هر حال پیش از آغاز فیلمبرداری به الگوی بصری مشخصی رسیده بودید. اینطور نیست؟
ببینید برای ما که چندین سال است در این زمینه فعالیت میکنیم ماجرا به این شکل اتفاق نمیافتد. الان وقتی فیلمنامهای را میخوانیم خود داستان و مضمون اثر نشان میدهد که هر سکانس باید به چه صورت دکوپاژ شود، رنگها باید به چه صورت باشند، چهگونه فیلمبرداری را جلو ببریم و... دربارهی هیس... هم آنقدر فیلمنامه سلیس و راحت حرفش را بیان میکرد که نیازی به طرح خاص یا جدل بر سر فیلمبرداری نبود.
تجربههای شما در زمینهی مستندسازی چهقدر در انتخابتان برای فیلمبرداری هیس... تأثیرگذار بوده است؟ فکر میکنید انتخاب شما به این دلیل بوده که جنبهی واقعگرایانه و مستندوار داستان پررنگتر شود؟
بله، انکار نمیکنم که این دو به هم ارتباط دارند. شاید اصلاً کارگردان به همین دلیل من را انتخاب کرد که فضای لوکس و نمایشی قصه به سمت واقعگرایی مستند برود. چون از زاویهی مستند نگاه کردن به چنین موضوعی باعث میشود فضا قابلباورتر شود و واقعیتهای اجتماعی فیلم به طرز تکاندهندهتری مورد توجه مخاطب قرار بگیرد. اگر تماشاگران فیلم این تلقی را داشته باشند که با ماجرایی دراماتیک و غیرواقعی سر و کار دارند چندان تحت تأثیر قرار نمیگیرند و نفوذ فیلم از لحاظ اجتماعی پایین میآید. باید این احساس در مخاطب ایجاد میشد که آنچه برایش روایت میشود ریشه در واقعیت عینی و مستند دارد. چنان که واقعاً هم فیلم از یک واقعیت اجتماعی حرف میزند و یکی از معضلات مهم امروز جامعه را مطرح میکند.
از حاصل کار راضی هستید؟ نسخهی نهایی از لحاظ تصویری به آنچه در نظر داشتید نزدیک است؟
بله، اما گلایهی من این است که ما این کار را روی نگاتیو و با دوربین ۳۵ فیلمبرداری کردیم ولی ناگهان با بحران تحریم تجهیزات مواجه شدیم و به ما اطلاع دادند که قرار است امسال فیلمها به صورت دیجیتال پخش شوند. این تجربه به هر حال جدید بود و هیچکس در تبدیل به دیجیتال تجربهى کافی نداشت. البته فیلمهایی که به صورت ویدئو و اچدی فیلمبرداری شده بودند در این تبدیل موفق بودند اما تمام فیلمهایی که ۳۵ فیلمبرداری شده بودند قربانی این بیتجربگی، تعجیل و ناشناختگی ابزاری شدند که در واقع تازه وارد شده بود. به هر حال الان برخی سینماها این فیلم را با پزتیو نشان میدهند و برخی هم دیجیتال. من نسخهی دیجیتال را ندیدهام اما آنچه به صورت پزتیو پخش شده به دیدگاه ما نزدیکتر است.
بعد از هیس... همکاری با پروژهى دیگری را شروع کردهاید؟
بله. مسعود نوابی از من برای همکاری در یک فیلم سینمایی دعوت کرد و من هم قبول کردم. این کار یک فضای شیک دارد و داستانش هم فانتزی است. در واقع هیچ ارتباطی با هیس... ندارد و دو فضای کاملاً متفاوت هستند. به همین دلیل هم از این پیشنهاد استقبال کردم، چون به هر حال فرصتی است برای تجربههای تازه؛ چیزی که همیشه دنبالش بودهام./ي2
منبع:ماهنامه فيلم.