يكي دو سال پيش كه در جشنواره فيلم‌فجر و بعدش در سينماها فيلم "مرگ كسب و كار من است" به نمايش درآمد كه مورد توجه سينمادوستان قرار گرفت.

به گزارش باشگاه خبرنگاران، يكي دو سال پيش كه در جشنواره فيلم‌فجر و بعدش در سينماها فيلم "مرگ كسب و كار من است" به نمايش درآمد، جدا از بحث‌هاي كيفي، فضاي غم‌زده و خلوتش، همراه با پيرنگ كم‌تر ديده‌ شده‌اش، مورد توجه سينمادوستان قرار گرفت. داستان آدم‌هاي تنگ‌دستي كه براي امرار معاش دست به سرقت كابل‌هاي برق از روي دكل‌اي فشار قوي مي‌زنند و در اين راه جانشان را كف دست‌شان مي‌گذارند، براي شهرنشينان (از جمله نگارنده) واقعا غريب بود. براي آن‌هايي كه در زندگي روزمره مدام اتوموبيل و آپارتمان و مركز خريد مي‌بينند و فيلم‌هاي روز سينماهاي‌شان هم دقيقا از همان عناصر تغذيه مي‌كنند، فضاي دور از تمدن و محنت زده‌ي "مرگ كسب و كار من است" آن‌قدر دور از ذهن مي‌نمود كه واقع‌گرايي اثر زير سؤال مي‌رفت و انگاره‌هاي آييني و افسانه‌اي جاي آن را مي‌گرفت.




باور كردن مردماني كه در گوشه‌اي از اين سرزمين پهناور به حدي از فقر و فاقه رسيده باشند كه چنين بر طبل مرگ بكوبند و بر جان‌شان، تنها دارايي باقي‌مانده‌شان، چوب حراج بزنند، براي شهرنشين‌هايي كه با حداقل‌هايي از رفاه زندگي مي‌كنند، بسيار دشوار مي‌نمود. اما زيرنويسي كه حين يك مسابقه‌ي فوتبال پرتماشاگر در ماه گذشته بر تصوير تلويزيون نقش بست، بر تمام اين پيش‌فرض‌ها و ناباوري‌ها خط بطلان كشيد.



در اين زيرنويس به شكلي هشدارگونه از بينندگان عزيز تقاضا مي‌شد كه كابل‌هاي برق فشار قوي را ندزدند؛ چون اين كار تضييع اموال عمومي است و حق ديگر شهروندان را پايمال مي‌كند. اولين و مهم‌ترين معناي اين زيرنويس آن است كه قضيه‌ دزديدن اين كابل‌ها نه تنها اغراق يا نمادگرايي سينمايي نيست و ريشه در واقعيت دارد، بلكه آن‌قدر مشكل حاد و فراگيري است كه مسئولان مربوط مجبور شده‌اند در پرتماشاگرترين لحظه‌هاي تلويزيون درباره‌ي عواقب آن هشدار بدهند. ظاهرا كابل‌دزدي بر خلاف آنچه فكر مي‌كرديم نه تنها وجهه‌اي نمادين ندارد، بلكه از هر چه واقعيت كه مي‌شناسيم واقعي‌تر است. واقعا بايد از "اميرحسين ثقفي" تشكر كرد كه اين گرفت‌و‌گيرها و زندگي اين انسان‌هاي محنت‌زده را به پرده كشاند و فيلمي ساخته كه حداقل فايده‌اش آشنايي شهرنشين‌هاي از همه‌جا بي‌خبر با زندگي انسان‌هاي مهجور و تك‌افتاده‌ي ايران‌زمين است.



انگار بايد بپذيريم موج منفي و دافعه‌اي كه فيلم‌هاي نازل تقليدي از آثار "عباس كيارستمي" پديد آورد و سينماي‌ايران را از "آپارتمان" و "شهر" اشباع كرد، باعث شده بخش زيادي از پتانسيل‌هاي جذاب و دراماتيك سرزمين پهناور و گونه‌گون‌مان در سينماي وطني بازتابي نداشته باشد. اگر معضلي مرگ‌بار و دور از ذهن هم‌چون سرقت كابل‌هاي فشار قوي-كه در فضاي شلوغ شهر هيچ معنايي ندارد- آن‌قدر شديد و پررنگ است كه نمي‌شود به سادگي جلويش را گرفت، حتما داستان‌ها و فضاهاي بكر ديگري منتظرند تا سينماگران ما به سمت‌شان بروند و آنها را به تصوير بكشند. انصافا حيف است كه اين پتانسيل‌ها مغفول باقي بمانند؛ به ويژه آن كه در حال حاضر همه از تكراري بودن داستان‌ها و فضاهاي فيلم‌ها و فقر فيلم‌نامه‌ي خوب مي‌نالند.

هومن داوودي   
منبع: ماهنامه فيلم
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار