اکنون که چندین سال از فعالیت های «خدیجه مقدم» برای همجنسگرایان می گذرد، پرده ها به کنار می روند و بالاخره وی داستان تلخ زندگی اش را روایت می کند. داستان پسری که همجنسگرا است و مادری که اشک هایش را در خفا ریخته و فریادهایی که در نطفه آن را خفه کرده اما در تعارضی آشکار برای حقوق همجسنگرایان همچنان مبارزه می کند!!!
خدیجه مقدم در گفتگو با «تابلوی زنان» با اشاره به رابطه فرزندش با گروهی از کسانی که از لحاظ اجتماعی سطح پایینی داشتند گفت: « پسرم در این جامعه نمیتواند دوستی پیدا کند که از نظر فرهنگی مثل خودش باشد. آنها گروهی بودند که تنها معیار دوستیشان رفتار جنسی آنها بود. خب، برای من ناراحتکننده بود که دایرهی دوستان جدیدش مثل قبل نیستند. تعدادی از دوستانی که اطرافش بودند گرایش به مواد مخدر داشتند، و من از دیدنشان رنج میبردم.متأسفانه بیشترشان درسشان را هم نیمهکاره میگذاشتند. البته نمیخواهم ارزشگذاری کنم ولی به هر حال سطح زندگی و خانوادگی افراد با هم فرق دارد.
روزها برای این ماجرا اشک ریختم. حتی برای لباس پوشیدنش در داخل خانه مشکل داشتیم، چرا که به لباسهای رنگی تمایل داشت؛ من خودم سعی میکردم در سفرها برایش با توجه به علاقمندیهایش لباس بخرم ولی از طرف خانوادهی خودم مورد انتقاد و اعتراض قرار میگرفتم که یاور به اندازهی کافی لباس دخترانه میپوشد، چرا تو بیشتر ترغیبش میکنی؟».
خدیجه مقدم که در خارج از کشور به مانند دیگر فعالان حقوق بشر از موضوع آزادی زندانیان امنیتی-سیاسی ارتزاق می کند، آنچنان که خود می گوید مجبور است شریک جنسی [مرد] فرزندش را به خانه دعوت کند و به پسرش اجازه دهد که با یک مرد همخوابه شود!
معلوم نیست چه تعداد از کسانی که برای حقوق همجنسگرایان همچنان فعالیت می کنند در مواجه با این موضوع برای خانواده خود اقدامی مشابه خدیجه مقدم انجام دهند؟