این منطقه شامل گروههای فرهنگی و نژادی متنوعی همچون فارس، عرب، ترک و کرد بوده و همواره در تمامی مقاطع تاریخی از حساسیتهای سیاسی و نظامی خاص خود برخوردار است.
همچنین حضور قدرتمند پیروان سه دین بزرگ اسلام، مسیحیت و یهودیت در خاورمیانه، به حساسیتهای سیاسی و ژئوپلتیک آن افزوده است.
با توجه به قرار داشتن بخش اعظم ذخایر انرژی جهان در خاورمیانه و تاثیر آن بر اقتصاد جهانی، این منطقه همواره مورد توجه قدرتهای فرا منطقهای بوده است.
پس از شکلگیری استعمار و حضور قدرتهای نوظهور اروپایی و پس از آن آمریکایی، روند تحولات سیاسی ـ امنیتی این منطقه شکل دیگری به خود گرفته به طوری که امروزه دیگر خاورمیانه، یک واژه صرفا جغرافیایی نبوده و دارای محتوای سیاسی و راهبردی ویژهای است.
با نگاهی به صفکشی قدرتهای داخلی این منطقه در مقابل یکدیگر به سادگی میتوان دریافت که در ورای این رویاروییها که روز به روز نیز به دامنه آن افزوده میشود، یک رقابت سیاسی عادی از نوعی که در سایر مناطق جهان وجود دارد خبری نیست، بلکه جلوههایی از تضادهای بسیار بنیادی و ریشهای را میتوان در آنها مشاهده کرد.
پس از شکلگیری استعمار نو و ظهور آمریکا به عنوان قدرتی جهانی، نگاه این کشور به خاورمیانه به عنوان خواستگاه و صاحب یکی از غنیترین ذخایر انرژی جهان و موقعیت خاص ژئوپلتیکش معطوف شده، به طوری که امنیت خاورمیانه و به طور خاص خلیج فارس را در حوزه منافع امنیتی خود تعریف کرد.
این در حالی بود که این منطقه با توجه به خواستگاههای دینی و تمدنی خود به هیچ وجه زمینه و ظرفیتهای هماهنگی و همخوانی را با سیاستهای راهبردی آمریکا نداشت.
از این رو اولین سند راهبردی سیاسی ـ امنیتی آمریکا در قبال این منطقه که بعدها تحت عنوان "خاورمیانه بزرگ" (در زمان بوش پدر) شناخته شد، تعریف شد.
گفتنی است؛ شکلگیری این راهبرد امنیتی، پس از پایان جنگ سرد و از بین رفتن فضای دوقطبی در جهان بود.
طرح خاورمیانه بزرگ
این سند در سال 1992 توسط یک تیم از کارشناسان نظامی پنتاگون با مدیریت "پل ولفووتیز" نفر سوم پنتاگون و معاون امور سیاستگذاری در زمان وزارت "دیک چنی"، در دولت بوش پدر طراحی و تصویب شد.(Defense Planning Guidance, 1992)
پل ولفووتیز، نفر سوم پنتاگون و معاون امور سیاستگذاری در زمان وزارت دیک چنی
جالب آنکه این سند که راهنمای سیاست گذاری دفاعی نام داشت، به دلیل طرح زودهنگام در فضای رسانهای آمریکا موجب شکلگیری موجی عظیم از اظهار نگرانیها و انتقادات نسبت به سیاستهای راهبردی آمریکا شد. این مخالفت تا حدی بود که دولت بوش پدر در آستانه انتخابات ریاست جمهوری 1992 آن را منتفی اعلام کرد.
اما این سند دقیقا 8 سال بعد و در دولت بوش پسر و به دست پل ولفووتیز که در آن زمان قائم مقام وزیر دفاع بود، احیا و عملیاتی شد.
کارشناسان سیاست خارجی معتقدند این سند یکی از پنج سند مهم امنیتی آمریکا بوده که در دهه 90 طراحی و سپس به ترتیب اجرا شد.
این پنج سند عبارتند از؛ "راهنمای سیاستگذاری دفاعی"، "پروژه قرن جدید آمریکایی"، "بازسازی نیروی دفاعی آمریکا"، "سیاست ملی انرژی ایالات متحده" و نهایتا "استراتژی امنیت ملی ایالات متحده آمریکا".
در بخشی از این سند امنیتی که بر دو رکن "برتری مطلق" و "آسیبناپذیری مطلق" استوار است، اهداف اصلی راهبرد سیاسی آمریکا چنین تبیین شده است؛
"باید از ظهور یک قدرت چالشگر جدید در مناطقی که منابع آنها میتواند قدرت جهانی ایجاد کند، به هر شکل ممکن جلوگیری شود".
همچنین در بخشهایی از این سند برای اولین بار سخن از شکلگیری نظم نوین در جهان شده بود که مدیریت آن به طور کامل باید برعهده آمریکا باشد، به طوری که هر زمان که لازم باشد ایالات متحده بتواند خواست خودش را بر نظام بینالملل تحمیل نماید(Defense Planning Guidance,1992).
برخی از کارشناسان این تغییر لحن بیسابقه مقامات و استراتژیستهای آمریکایی را نشان از نگرانی آنها از شکلگیری آرام و خاموش یک قدرت پنهان در خاورمیانه میدانستند که در آینده به طور جدی منافع آمریکا را نه صرفا در خاورمیانه بلکه در سطح جهانی میتواند به چالش بکشد.
در همین زمینه، "توماس پی میلر" کارشناس سیاست خارجی میگوید "هر زمان ایالات متحده آمریکا امنیت خویش را در مخاطره یافته و احساس کرده است که دیگر نمیتواند بر مطلق بودن و بیبدیل بودن آن اعتماد و اتکا نماید، رویکرد آفندی و تهاجمی، یکجانبهگرایی، عملیات پیشدستانه و طرح تغییر رژیمها و سیطره مطلق و بیمانند نظامی را اساس سیاستهای خویش قرار داده است".(Miller, 2006-7, p. 18)
بنابراین آمریکا از ابزار دیکتاتورهای دستنشانده در منطقه استفاده کرده و سعی در کنترل قدرتهای پنهان خاورمیانه داشت.
این در حالی بود که طی سالهای 2003 تا 2006 خاورمیانه شاهد افزایش تحرکات و گستره نفوذ ژئوپلتیک ایران بود، این افزایش تحرکات تا حدی بود که حتی در داخل منطقه نیز برخی از کشورهای عربی و همچنین رژیم صهیونیستی احساس خطر کردند.
افزایش تحرکات ایران نشان از تغییر آرام موازنه قوا در منطقه داشت، اتفاقی که به هیچ وجه برای سیاستگذاران آمریکایی مطلوب نبود.
به عقیده کارشناسان سیاست خارجی "هرگاه در منطقه موازنه قدرت در حال تغییر باشد، آن منطقه به شکل اجتنابناپذیری شاهد منازعات و درگیریهای سیاسی و در سطح بحرانیتر، جنگ خواهد بود".
شاید بتوان اصلیترین انعکاس تغییر موازنه قوا در خاورمیانه را در جنگ 33 روزه لبنان و رژیم صهیونیستی مشاهده کرد.
از آن زمان بود که برای اولین بار سخن از ظهور بازیگران جدید در خاورمیانه به میان آمد، بازیگرانی که که محور مقاومت را تشکیل میدادند.
شکلگیری این محور و حرکت رو به جلوی آن، اولین رخدادی بود که پس از انقلاب اسلامی ایران در خاورمیانه در جهت مخالف اهداف آمریکا شکل گرفت.
با ظهور جریان مقاومت و ناگزیری آمریکا، حتی در سطح رسانههای این کشور، از پذیرش این جریان جدید، مرگ زودرس تئوری خاورمیانه بزرگ فرا رسید.
به این ترتیب؛ از سال 2006 گفتمان امنیت ملی آمریکا شاهد حضور اصطلاحی جدید در دستور کار خود، تحت عنوان "موازنه تهدید" بود.
تغییر موازنه قوا و برنامه مهار مثلث شیعی
در این چارچوب، منظور از تهدید، جمهوری اسلامی ایران و متحدان منطقهای این کشور، اعم از نیروهای دولتی یا غیر دولتی بودند.
با نگاهی به این رویکرد میتوان یک مثلث دولتی را متشکل از "ایران"، "عراق" و "سوریه" مشاهده کرد که صحنه سیاسی خاورمیانه را به هم زده است.
کارشناسان امنیتی و سیاسی آمریکا معتقد بودند این "مثلث شیعی"، قدرت اعمال نفوذ کامل در "خلیج فارس" به طور خاص و خاورمیانه به طور عام را دارد.
انعکاس تلاش آمریکا برای مهار مثلث شیعی در استراتژی "دیوید پترائوس"، "فرمانده نظامی ارتش آمریکا" در کتاب "جنگهای ضد شورش" مطرح شد.
"دیوید هاول پترائوس"، افسر بازنشسته آمریکایی
سخن اصلی پترائوس این بود که برای مهار ایران راهی جز "افزایش تضادهای گفتمانی در خاورمیانه" وجود ندارد،
به عبارتی دیگر موضع آمریکا با این استراتژی از موضع مهاجمی که سعی در جلوگیری از ظهور قدرت ناشناخته دارد، به موضع مدافعی در مقابل یک قدرت انکارناپذیر تغییر کرده است. در همین زمینه و برای افزایش تضادهای سیاسی، نظامی و امنیتی در داخل خاورمیانه، آمریکا دست به ایجاد یک لوزی ضد شیعی ـ ایرانی زد تا بتواند با استفاده از ظرفیتهای داخل منطقه با این مثلث روبرو شود.
این لوزی متشکل از 4 کشور "عربستان سعودی"، "امارات متحده عربی"، "مصر" و "اردن" بود.هر یک از اضلاع این لوزی وظیفه رویارویی با محور مقاومت را در جبههای خاص داشتند.
مصر در زمینه نظامی، عربستان در زمینه سیاسی و گفتمان مبتنی بر تکفیر و تروریسم، امارات در زمینه اقتصادی و اردن در زمینه سیاسی و امنیتی با پشتیبانی آمریکا به مقابله با ایران و دو کشور دیگر مثلث شیعی پرداختند.
در همین راستا و از سال 2006 به بعد موج قراردادهای تسلیحاتی با کشورهای دشمن جبهه ایران شدت گرفت، در حالی که روز به روز بر محدودیتهای نظامی و اقتصادی علیه ایران افزوده میشد.اما آغاز روند "موج بیداری اسلامی"، بازیگران سرسپرده "خاورمیانه" را به شدت تحت تاثیر قرار داد، به طوری که به تدریج ثبات و موقعیت خود را از دست دادند.
مصر شاهد انقلابی بود که منجر به سرنگونی نظام "حسنی مبارک" شد، عربستان سعودی از یک سو درگیر اعتراضات ملت "بحرین" و از سوی دیگر درگیر ناآرامیهای شرقی در داخل مرزهایش شده و همه اینها در حالی است که سیاستهای نفتی عربستان این کشور را در آستانه یک
فروپاشی خاموش اقتصادی قرار داده است.
"پادشاه اردن" نیز در مقابل افزایش قدرت سیاسی "اخوان المسلمین" ناچار به عقبنشینی و برگزاری زود هنگام انتخابات مجلس شده و نگرانیهای وی تا حدی پیش رفته که دیگر حتی حاضر به دخالت مستقیم در سوریه و کمک به تروریستهای حاضر در این کشور نیست.
تمام اینها در حالی است که جبهه متحد عربی، اروپایی، اسرائیلی و آمریکایی در صحنه عملیاتی سوریه با شکست روبرو شده و تنها امید این جریان برای ضربه زدن به سوریه در کنفرانس ژنو 2 و تصویب قطعنامهای علیه این کشور خلاصه شده است.
برخی از کارشناسان معقتدند علیرغم تلاشهای آمریکا برای صحنهآراییهای گوناگون و متنوع، فضای ایجاد شده در خاورمیانه بیشباهت به خاورمیانه 1980 نیست.
هرچند زمانه عوض شده و بازیگران تغییر کردهاند، اما بازی که آمریکا و قدرتهای غربی در آن زمان با عراق تحت حاکمیت صدام انجام دادند، اکنون با عربستان در حال تکرار است.
آن روز نگرانی آمریکا پیام انقلاب ایران به کشورهای منطقه بود اما امروز سیاستمداران کاخ سفید دغدغه از دست دادن تمامی منطقه و واگذاری آن به بازیگران جدیدتر را دارد.
حال باید دید آیندهای که سرسپردگان آمریکا و غرب با اقدامات خود در خلاف جهت منافع حقیقی ملتهای منطقه، برای کشورهایشان رقم زدهاند چه خواهد بود؟
انتهای پیام/
الله اكبر،،،،،، الله اكبر،،،،،،،، الله اكبر
این حرف مایه غرور من است.
مــــــــــــــــــــــــــــــــــرگ بــــــــــــــــــــر اسرائیل
درود بر محمد وال محمد
درود بر شیعه، مرگ بر دشمنان اسلام و مسلمانان، مرگ بر آنهایی که علیه دین می جنگند