ماجرای "همه چیز برای فروش" ماجرای احتیاج فوری به پول است. مسأله ای که کم و بیش برای همه اتفاق می افتد.

به گزارش خبرنگار حوزه سینما باشگاه خبرنگاران؛ ماجرای "همه چیز برای فروش" ماجرای احتیاج فوری به پول است. مسأله ای که کم و بیش برای همه اتفاق می افتد. نیاز اکبر ( با بازی صابر ابر) به پول برای عمل چشم برادرش او را از یک انسان آرام به یک آدم دیگر بدل می کند...

مشکلات اقتصادی و به تبع آن بی پولی موضوعی است که درک آن عمومیت دارد منتها شدت فقر تصویر شده در بیغوله و ناکجا آبادی که محل فیلمبرداری این فیلم است و پرهیز از نمایش شهر و جمعیت و در مقابل آن تاکید بر چند نفر حاشیه نشین، خواسته یا ناخواسته دایره را تنگ می کند.

البته فیلم می کوشد که با استفاده از تکرار و تعدد کسانی که از بدبختی، چک بی محل کشیده اند دوباره به موضوعش عمومیت ببخشد که متاسفانه تلاش کم ثمری است و بیشتر لقمه را دور سر چرخاندن است. این تعدد مجهول را بگونه ای دیگر در لوکیشن های فیلمبرداری هم می توان دید. یکی از دلایل این دوگانگی در بافت فیلم این است که واقع‌نمایی فیلم در فضای بصری و ذهنی فیلم حبس شده است. به این معنا که فضای انتزاعی اثر، برای بسیاری از مخاطبین، به باورپذیری شخصیت و موقعیت ها کمک که نمی کند، آسیب هم می رساند.

اما درباره ی "همه چیز برای فروش" آنچه بیشتر از همه جلب توجه می کند مؤلفه های ساختاری و زیبایی شناسی فکر فیلمساز است. 

از نظر سبک، فیلم رویه ای واقع نما دارد؛ منتها در اینجا واقع نمایی آن بیشتر منحصر به شکل روایی فیلم است و نه شکل بصری آن. روایت فیلم همراه با پرش های زمانی و به صورت خطی انجام می‌شود و این خود عاملی است برای حذف زوائد خسته کننده اما گهگاهی صحنه ها از تکاپوی لازم برخوردار نیستند. 

در آنسوی ماجرا ما شاهد صحنه هایی هم هستیم که ریتم بسیار بالایی دارد و فیلمساز سعی کرده است که به اینگونه اصطلاحا جنسش را جور کند. ایرادی که می توان بر این شیوه گرفت تضاد بالا و عدم هماهنگی ست. 

در این فیلم، افکار نمایشی امیرحسین ثقفی با افکار محتوایی خودش هم خوانایی تام و تمام ندارد؛ هر ازگاهی این دو از هم جدا می ایستند و به اثر آسیب می زنند. البته واقفیم که ایجاد هماهنگی مناسب در بستر یک فیلم بلند، بدون اینکه فیلم دچار یکنواختی شود کار مشکلی ست ولی بالاخره مشکل را باید گفت.

نکته ی مهم قابل رؤیت، کما اینکه بنظر می رسد همه ی مخاطبان متوجه آن شوند، صحنه های کتک کاری و گریه های رقت انگیز در این فیلم است. شاید گفته شود که همه ی اینها در جامعه وجود دارد که گفته ی صحیحی است؛ منتها هم به خاطر رویکرد فیلم که بیشتر گزارشی است تا تحلیلی و هم به خاطر خاصیت بزرگنمایی در رسانه ی سینما، همه چیز غلو شده تر ارائه شده است. حال آنکه ظرافت و درگیر کردن ذهن مخاطب (و نه صرفا احساس او) می‌توانست به کار قوام بیشتری ببخشد. 

گزارش، سرعت و حجم کم می طلبد و مخاطب، تنها با تحلیل است که صبوری و مدارا می کند؛ اینجا منظور ما از تحلیل، الزاما ارائه کردن راهکار نیست ولی پرورش سوژه و تعمیق آن لازم است.

خواه این کار با شگردی موجز اتفاق بیفتد و خواه زمان بیشتری را به خود اختصاص دهد.

یک چیز دیگر هم هست که برای بیانش مرددم. شاید هم اشتباه از من است، اما تا آنجایی که می دانم، سربازها بیمه هستند و اگر حین خدمت صدمه ای به آنها برسد، هزینه ی درمان را بیمه‌ی نیروهای مسلح پرداخت می کند. اگر از این مورد چشم پوشی نکنیم، توجیه اعمال صابر ابر در فیلم چیست؟

فیلم را دیده اید؟ درست نمی گویم؟
 
سید حسن برهانی


انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.