سرمقاله روزنامه های کیهان،خراسان،رسالت و ...را میتوانید در این قسمت بخوانید.

مچله شبانه باشگاه خبرنگاران؛

در ابتدا مطلبی را با عنوان«دلواپسی‌های پدر»در ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان میخوانید که توسط محمد ایمای به چاپ رسید:


هاشم مرقال که بر زمین افتاد، در لشکر امیرمؤمنان(ع) غوغا شد. هاشم از فرماندهان شجاع لشکر امام در نبرد صفین بود و شهادت او می‌توانست روحیه لشکریان را تضعیف کند. اما پسر این فرمانده شجاع بی‌درنگ از جا برخاست و سخنانی گفت سخت نافذ. بی‌تردید بهتر از این نمی‌شد از پدر تجلیل کرد. «اگر هرگز ثواب و عقاب و بهشت و جهنمی نبود، همانا جهاد در کنار علی برتر از جنگ در کنار معاویه پسر جگرخوار بود». یعنی که «بابی انت و امی یا امیرالمؤمنین». پدر و مادرم به فدای تو ای پدر خوب همه امت! اما تنها او نبود که به فضیلت و شرافت علی‌بن ابیطالب شهادت می‌داد.مردم، بسیار از خلیفه دوم شنیده بودند «عجزت النساء انَ یلدن مثل علی بن ابی‌طالب. زنان ناتوانند که مانند علی را به دنیا آورند»، «خدایا مرا در برابر مشکلی قرار نده که پسر ابوطالب نباشد» و «لولا علی لهلک عمر»؛ همچنان که از خلیفه سوم شنیده بودند «لولا علی لهلک عثمان». تاریخ در سینه خویش گفت‌وگوی دو تن از سران جریان بنی «سهم» را ثبت کرده، آنجا که عمروعاص به معاویه گفت «عرب هرگز تو را همسان و هم‌سنگ علی نمی‌داند. علی به رموز نبرد آشناست و در قریش نظیری برای او نیست. او به حق، صاحب حکومتی است که در دست دارد مگر اینکه بر او ستم کنی و حق را از او سلب کنی... به خدا سوگند تو و علی هرگز در شرف و فضیلت یکسان نیستید. برای نبرد با چنین فرد با فضیلتی چه بهایی می‌پردازی تا با تو همگام شوم؟ من امارت مصر را می‌خواهم»! و هم او بود که در صفین به یاران امیرمؤمنان اشاره کرد و گفت «این گروه با هدفی آسمانی به میدان آمده‌اند و باکی از مرگ (شهادت) ندارند». پس چاره چه بود؟ اختلاف افکندن و فشل کردن این سپاه قدرتمند.
محبتی که مولای متقیان در میان مردم روشن‌ضمیر برانگیخت، دو سویه بود.

 چه اینان در شروع بیعت با حضرت دیدند که وقتی سیاستمداران حرفه‌ای برای پیروزی و استقرار حکومت، دعوت به مماشات با دریافت‌کنندگان امتیازات ویژه از قدرت و ثروت بیت‌المال کردند، پاسخ سرزنش‌آمیز امام را ‌شنیدند «آیا مرا امر می‌کنید که پیروزی را با ستم بر مردم تحت ولایت خود بجویم؟» (خطبه 126 نهج‌البلاغه). تاریخ بر سینه دارد که پدر امت چگونه با محرومان و پابرهنگان همدردی کرد و از شنیدن  هم‌سفرگی حاکم بصره با اشراف چنان به هم ریخت که دست به قلم برد و نوشت «همانا امام شما به دو جامه فرسوده و دو قرص نان بسنده کرده است... هوا و هوس هرگز بر من چیره نخواهد شد و حرص و آز مرا به انتخاب خوراک نیکو وادار نخواهد ساخت در حالی که شاید در حجاز یا یمامه کسی حسرت گرده نانی ببرد و هرگز سیر نخورد. یا من سیر بخوابم و پیرامون من شکم‌هایی گرسنه یا جگرهایی سوخته باشند؟!... آیا به این بسنده کنم که گویند امیرمؤمنان است و در ناگواری‌های روزگار شریک آنان نشوم یا در سختی‌های زندگی اسوه‌ای برای آنان نباشم؟» (نامه 45 نهج‌البلاغه)

این‌گونه پدرانه و غمگسارانه زیستن، اگر جاذبه‌های نیرومندی با خود دارد، دافعه‌ها و دشمنی‌های قدرتمندی نیز با خود می‌آورد. اشعث‌بن قیس والی آذربایجان وقتی نامه حضرت را دریافت کرد که مرقوم فرموده بود «این منصب طعمه نیست بلکه امانتی آویخته به گردن توست»، گفت این نامه مرا به وحشت انداخته، او ثروت و قدرت آذربایجان را از من خواهد گرفت، پس چه بهتر که به معاویه بپیوندم!آری شرافت و عدالت و فضیلتی که امیرمؤمنان پای آن ایستاده بود، هزینه داشت و هرکس پای آن نمی‌ایستاد. امام این را می‌دانست که فرمود «انّ امرنا صعبُ، مستصعب... همانا کار ما دشوار است و دشوار می‌آید و سنگینی آن را نمی‌تواند تحمل کند مگر بنده‌ای که خداوند قلب او را برای ایمان آزموده است و نمی‌توانند پذیرنده گفتار ما باشند مگر سینه‌های امانتدار و خردهای استوار». (خطبه 189 نهج‌البلاغه)امام در تفسیر آیه شریفه «ما جعل‌الله لرجل من قلبین فی‌جوفه» می‌فرمود «محبت ما و محبت دشمنان ما در یک سینه جمع نمی‌شود». آنان که پای فلسفه حیات و سیاست امام ماندند، مانند خود حضرت مصداق آیه شریفه 207 سوره بقره بودند. «و من‌الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله».

همین بی‌همتایی در بندگی پروردگار بود که سبب می‌شد پیامبر(ص) در کارزار رعب‌انگیز خندق و در محاصره سخت دشمن شهادت دهد «برز الایمان کله الی‌الشرک کله. ایمان با تمامیت خویش در برابر تمامیت شرک به میدان آمده» و پس از به زمین زدن پهلوان سپاه احزاب توسط علی علیه‌السلام اعلام کند «ضربهًْ علیٍ یوم‌الخندق افضل من عبادهًْ الثقلین».چند گروه بی‌طاقت و ناشکیب، امت را از مهربانی‌های سرشار چنین پدر دلسوزی محروم کردند. 1-جریان معارضی که حق را می‌شناختند و به خاطر دنیاطلبی از همان آغاز در مقابل جبهه عدالت ایستادند و جبهه باطل و ظلم را تشکیل دادند 2-جریانی که حق و باطل را می‌شناختند و با جبهه حق همراه بودند ولی در میانه راه به درد بی‌درمان زیاده‌طلبی و امتیازخواهی گرفتار آمدند و با چاشنی تکبر و استکبار که مرض اصلی گروه اول بود، دچار ارتجاع و انقلاب به عقب شدند و جبهه اول آنان را سپر بلا و آلت دست خود قرار داد. 3-جریانی که شناخت عمیقی از حق و باطل نداشتند و به اعتبار خیانت برخی سران خود، در زمین دشمن بازی کردند. ضعف در امام‌شناسی و دشمن‌شناسی و بصیرت، آنها را در بحبوحه جنگ صفین به حربه برنده در دست دشمن تبدیل کرد. این 3 فرقه، دشواری‌های همیشگی برپایی حق و مزاحمان اصلی در نوشاندن جرعه عدالت به توده‌های مردمند.

یکی از نامه‌های تکان‌دهنده حضرت، خطاب به یار باوفای خویش، کمیل بن زیاد نخعی است که همواره در خدمت امام ماند اما در امارت هیت به‌جا عمل نکرد. امیرمومنان در نامه 61 خطاب به کمیل عباراتی درس‌آموز برای همه دوستداران مسئولیت‌شناس می‌نویسد. «تضییع و تباه کردن انسان کاری را که به او سپرده‌اند و برعهده گرفتن کاری که برعهده دیگران می‌باشد، ناتوانی وی و اندیشه‌ای ناقص است. تاخت و تاز به اهل قرقیسیا و رها کردن مرزهایی که تو را به حفظ آن گمارده‌ایم، و کسی نیست آن را پاسداری کند و سپاه دشمن را باز دارد، نشانه نارسایی اندیشه و تدبیر است. تو پلی شده‌ای برای هر دشمنی که بخواهد به دوستانت بتازد و غارت کند، نه شانه‌ای استوار داری و نه هیبتی و نه مرزی را توانی بست و نه شوکت دشمن را توانی شکست و نه مردم ملک خویش را توانی که بی‌نیاز کرد». کمیل که از یاران شریف و کم نظیر امیرمومنان است. اما پل شدن دوستان در خدمت دشمن و عدم شناخت و اهتمام کافی نسبت به مسئولیت، رنج دیرین اولیای حق در طول تاریخ بوده است.

نامه‌های پدر مهربان امت، هر کدام باب تازه‌ای در فلسفه حیات سیاسی می‌گشاید. چه آنجا که خطاب به اسود بن قُطبه فرمانده لشکر جلوان یادآور شد «بدان که دنیا خانه ابتلا و آزمایش است و هم‌نشین آن به اندازه ساعتی فراغت پیشه نمی‌کند مگر آن که همان فراغت- و مشغول امر مهمی نشدن- تبدیل به حسرتی برای وی در روز قیامت می‌شود» (نامه 59)، چه هنگامی که از طلحه و زبیر خواست «شما دو پیرمرد! برگردید از تصمیم خویش که امروز بزرگ‌ترین کار شما، عار و شرمندگی است قبل از این که عار و آتش با هم جمع شود» (نامه 54) و چه آن روز که به معاویه یادآور شد «خداوند سبحان دنیا را برای بعد از آن قرارداد و اهل دنیا را در آن مبتلا کرد تا معلوم کند کدام نیکو عمل‌ترند. و ما برای دنیا آفریده نشده‌ایم. ما را فرمان نداده‌اند که برای دنیا بکوشیم و جز این نیست که ما را در دنیا قرار داده‌اند تا با آن بیازمایند. و همانا خداوند مرا با تو و تو را با من مبتلا و آزمایش کرد و یکی از ما را حجتی بر دیگری قرارداد» (نامه 55) و «ما و شما بر همان الفت و جماعتی بودیم که یادآور شدی اما دیروز بین ما و شما جدایی انداخت اینکه ما ایمان آوردیم و شما کافر شدید. و امروز فاصله می‌اندازد اینکه ما استقامت ورزیدیم و شما- بعد  از ایمان ظاهری- دچار فتنه شدید و از حق انحراف پیدا کردید» (نامه 66 نهج‌البلاغه).

اگر به خاطر خیانت منذربن جارود در امانت نهیب زد «دنیای خود را با ویران کردن آخرت خویش آباد می‌کنی و با گسیختن از دین، به عشیره خویش می‌پیوندی. اگر گزارشی که درباره تو درست باشد، شتر خانواده و بند کفشت از تو بهتر است. و هر کس به صفت تو باشد، اهلیت این را ندارد که با او بتوان مرزی را پاسداری کرد یا امری را جاری ساخت یا جایگاهی برای او قائل شد یا در امانتی شریک گردانید» (نامه 71)، به همان سیاق به ابن‌عباس آموخت که چگونه در گستره زندگی، رفتار شایسته و ناشایست را دسته‌بندی کند. «نباید نزد تو بهترین چیزی که از دنیا به آن نایل می‌شوی، رسیدن به لذتی یا فرو نشاندن آتش غیط و خشم باشد بلکه باید فرو نشاندن آتش باطل یا زنده کردن حق سرلوحه همت تو قرار گیرد و باید که شادمانی تو به آن چیزی باشد که پیش فرستاده‌ای و غم و تاسف تو به آنچه باقی می‌گذاری» (نامه 66 نهج‌البلاغه). و از همان آموزش‌های ناب بصیرتی که می‌تواند شاخص تشخیص‌های بزرگ باشد، نامه 69 به حارث همدانی است. «بپرهیز از هر عملی که انسان را در نفس خویش راضی کند اما برای عموم مسلمانان ناخوشایند باشد. و بپرهیز از هر عملی که در پنهان انجام شود اما در علن و آشکار از آن عمل شرمنده شوند. و برحذر باش از هر کاری که چون از آن پرسش کنند، صاحب آن انکار یا عذرخواهی کند...»

اگر پیامبر(ص) فرمود من و علی پدران این امتیم، تمام دلواپسی و نگرانی امیرمؤمنان این بود که در منازعه و اختلاف میان مسلمین، سفیهان و فاجران دست به یکی کنند. حضرت هنگامی که مالک را به امارت مصر می‌فرستاد، خطاب به مردم آن دیار نوشت «هنگامی که پیامبر(ص) درگذشت، مسلمانان در امر حکومت دچار اختلاف شدند. به خدا سوگند هرگز در خاطرم نمی‌گنجید که عرب، خلافت را از اهل بیت پیامبر دریغ کنند... به خدا سوگند اگر با اهل باطل روبرو شوم و من تنها باشم و آنها روی زمین را پر کنند، هیچ هراسی ندارم... اما دلواپسی و اندوه من از این است که سفیهان و فاجران (بی‌خردان و تبهکاران) زمامدار امور شوند؛ بیت‌المال را دست به دست کنند، بندگان خدا را به بردگی بگیرند، با صالحان بجنگند و با فاسقان و مجرمان حزب تشکیل دهند... که اگر این گونه نبود فراوان شما را برنمی‌انگیختم و توبیخ نمی‌کردم و فرا نمی‌خواندم و تشویق (به جهاد) نمی‌کردم و اگر سرپیچی می‌کردید، رهایتان می‌کردم. آیا نمی‌بینید سرزمین‌های تحت تصرف شما رو به نقصان می‌رود؟... برای جهاد با دشمنانتان بسیج شوید- خدا شما را رحمت کند- و روی زمین سنگینی نکنید که در اثر این کار، در ذلت و ستم غوطه‌ور شوید و نصیب شما نقصان پذیرد. انّ اخا الحرب الأرق و من نام لم ینم عنه. همانا مرد جنگی بیدار است و هر کس بخواب رود، دشمن به خواب نمی‌رود و از او غافل نمی‌شود». (نامه 62 نهج‌البلاغه)

... فردا، روز امیرمؤمنان، روز پدر است. این روز بر همه پدران غمگسار فرزند، بر پدر مهربان و دلسوز امت حضرت اباصالح المهدی مبارک! حق است که به محضر مولای متقیان(ع) و امام زمان(عج) از صمیم دل و با مشتاقی تمام عرض کنیم بابی انتم و امی... یا ابانا استغفرلنا ذنوبنا انّا کنّا خاطئین... پدر! روزت مبارک.

دکتر مهدی مطهر نیا ستون یادداشت روز،روزنامه خراسان را به مطلبی با عنوان«مثلث همگرايي فرهنگي، اقتصادي و امنيتي ايران و پاکستان»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:

سفر نواز شريف به تهران در فضاي فعلي مهم ارزيابي مي شود .ايران و پاکستان دوحوزه تعريف شده اسلامي در جغرافياي خاورميانه هستند که زيست بوم مذهبي با گرايش هاي فرهنگي ناشي از سوگيري هاي ديني در هر دو کشور قوي است بنابراين اگرچه پاکستان در چارچوب حوزه هاي تمدني مطرح در جهان قرار نمي گيرد اما وابسته به همين جهت گيري هاي موجود در فرهنگ عمومي پاکستان و بافت جمعيتي اين کشور مي توان همگرايي بين ايران و پاکستان را بيش از هر نکته اي در همگرايي هاي فرهنگي و مذهبي بازيافت. اما آن چه که دربافت موقعيت کنوني در جهان تجربه هاي موفقي را به خود ديده الگوهاي همگرايي براساس جهت گيري هاي اقتصادي و سياسي است لذا با وجود برخي از نقاط اختلاف در جهت گيري هاي مذهبي و سياسي بين دولت ايران و پاکستان زمينه سازي در همگرايي هاي اقتصادي مي تواند تحکيم بخش همگرايي هاي فرهنگي و مذهبي نيز باشد.

در اين ميان به سفر نواز شريف به تهران مي توان از زواياي مختلفي نگريست .اين سوال پيش مي آيد که آيا تلطيف شدن روابط ايران و عربستان در رويکرد نوازشريف نسبت به ايران نيز موثر بوده است؟ پاکستان را با دولت نوازشريف مي توان بازوي عملياتي عربستان در منطقه دانست؟ نوازشريف در سال ۲۰۰۷ ميلادي پس از متهم شدن به فساد مالي و گريز از پاکستان به عنوان تبعيد شده به عربستان در يک بافت موقعيتي ويژه قرار گرفت و عربستان حمايت خود را از وي نشان داد و امروز نوازشريف که بخشي از زندگي خود را با حمايت هاي عربستان مديريت کرده را بايد يکي از عناصر پيوسته به دولت عربستان دانست و به همين جهت نزديکي هايي که پاکستان به عربستان دارد از منظر بازيگري به نام نوازشريف افزايش مي يابد. البته دولتمردان پاکستان تلاش دارند که با وجود پيوستگي هاي متفاوت عناصر بازيگر منطقه اي و فرامنطقه اي همواره منافع مردم پاکستان را در نظر داشته باشند و اين دريچه اي است که نوازشريف نيز بايد به آن توجه داشته و اميدواريم دولت نوازشريف در عين نزديکي به عربستان بتواند يک توازن معنادار قدرت در ارتباط خود با اين کشورها فراهم کرده و پلي براي ايجاد ارتباطي صلح آميزتر و مسالمت آميزتر با همکاري هاي بيشتر منطقه اي بين کشورهاي مختلف باشد نه مانعي بر تحرکات موجود در اين زمينه باشد.

سفر نوازشريف به تهران علي رغم وجود فشارها و موانع مختلف در برابر آن انجام شده تا زمينه هاي همکاري هاي دوطرف را افزايش دهد. بي ترديد بافت فرهنگي ملت ايران و پاکستان بسيار نزديک بوده و ملت هاي دو کشور بسيار به هم علاقمند هستند و دولت ها به عنوان نماينده ملت ها بايد اين علاقه را به گونه‌اي کاربردي مديريت کنند و توقع مي رود نوازشريف در اين مسير حرکت کند. هرچند چه دولت نوازشريف و چه زرداري و چه هر دولت ديگر از منظر واقع گرايي سياسي تحت فشار کشورهاي درون منطقه اي و برون منطقه اي قرار دارند به همين دليل ديديم که قبل از سفر نوازشريف «برنز» با وي ديدار و گفت وگو داشت و به طور حتم يکي از مسائل مورد بحث اين سفر ايران بوده است. با توجه به جايگاه برنز در ساختار قدرت آمريکا اهميت اين ديدار را نبايد از نظر دور داشت. در اين منظر تا حدي چشم انداز روابط ايران و پاکستان را بيش از آن که وابسته به اراده دو کشور باشد بايد وابسته به گفتمان حاکم بر منطقه دانست .از اين نظر چشم انداز روابط ايران با کشورهاي منطقه اي و فرامنطقه اي تحت تاثير يک گفتمان يا پادگفتماني قرار دارد که با عنوان «تعامل ايران با نظام بين الملل که در مرکز آن حل و فصل پرونده هسته اي» مطرح است. بنابراين از اين جهت بايد يک چشم انداز نيمه روشن را در روابط دو کشور مورد بررسي قرار داد و دنبال کرد .

د راين ميان خط لوله صلح که طي سال هاي اخير در روابط تهران و پاکستان موضوعي مورد بحث بوده است تحت تاثير اين فضا قرار گرفته است . پاکستان تعهداتي در قبال اين قرارداد نسبت به ايران دارد که بايد به آنها توجه کند و اگر تحريم ها بر اين قرارداد تاثير گذاشته جمهوري اسلامي ايران در آن نقشي نداشته بلکه اين تحريم ها از سوي کشورهايي به ايران تحميل شده که پاکستان اتفاقاً با آنها رابطه خوبي دارد. ضمن اين که در زمان انعقاد اين قرارد اد نيز شرايط فعلي برقرار بوده و پاکستان با شرايط جديدي مواجه نشده که بخواهد به آن استناد کند .بنابراين بايد به اين موضوع از منظر اراده سياسي پاکستان نگاه کرد بي ترديد پاکستان به دنبال گريز از پرداخت خسارت ناشي از عدم اجراي تعهداتش نسبت به ايران است و ايران بايد روي حقوقش در اين ارتباط پافشاري کند.اين قرارداد اقتصادي در صورت اجرا شدن مي تواند جداي از تاثيرات اقتصادي تبعات سياسي و امنيتي زيادي در جهت منافع ايران و پاکستان و منطقه داشته باشد . البته همکاري ايران و پاکستان در مقوله امنيت به ويژه در مرزهاي شرقي و جنوب شرقي نيز مي تواند زمينه هاي همکاري را در مسائل امنيتي بين ايران و پاکستان افزايش دهد بنابراين بايد گفت مجموع اين مقولات فرهنگي، اقتصادي، سياسي و امنيتي مي تواند منجر به همگرايي سياسي دو کشور شود. اگر جمهوري اسلامي ايران و پاکستان بتوانند در چارچوب اين معنا در راستاي تشکيل مثلث همگرايي فرهنگي، اقتصادي و امنيتي حرکت کنند بالطبع مي توانند سوگيري هاي مبتني در حوزه هاي سياسي نيز داشته باشند.

سید مسعود علوی در مطلبی با عنوان«ذوالفقار تو آيه عدالت بود»چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه رسالت اینگونه نوشت:

ياران! به شکرانه نزول عشق از سحاب رحمت، سر به آستان دوست ساييد و اجلال امير حماسه به محفل خاکيان، خوشامد گوييد.شکرا که آفتاب فتوّت از افق کعبه دميد و شبنم شرافت بر گلبرگ هستي نشست.همراز نبوت، آغوش احمد مي کاود و محراب مسجد کوفه را.از کعبه تا بيت المعمور را با قلب شيعيان آذين بسته اند. ولايت کل آمد و کل ولايت ظهور کرد.مولاي ما با ولادت خويش کربلا را به ارمغان آورد و سمند حماسه را راهي ميدان خلوص و مجاهدت نمود. شعف را به شيعه بخشيد و گل تبسم را به رسول يار و فخر آفرينش اهدا کرد.بدر سخاوت تابيد. هستي، دوباره بهار را تجربه کرد و بر شانه هاي خسته زمين، هماي سعادت نشست و سايه سبز عدالت بر کوير تفتيده تاريخ، گسترده شد.جغرافياي مودت و محبت، ترسيم گرديد. صدف بيت الله الحرام، رخشان ترين گوهر کائنات را به خلقت عطا نمود. نکهت گل از مکه وزيد و صاحب ذوالفقار، با وقار آمد. ساقي عطشناکان قسط با ساغر طهور معدلت، پاي در حلقه دلخستگان نهاد و نويد سپيده وصل، انتشار يافت.ديده بگشاييد که خورشيد از خانه يار برآمد و بر آسمان و اهل زمين تابيد. دل به شکوفه هاي اميد بياراييد که امير عدل و عاطفه، خرامان به مسند احسان و عنايت دلدار آمد.
ياور رسول، جان مصطفي، بشارت بهشت و نسيم احسان عرش و ولايت مطلق و آيت کرامت نازل شد.

گرده روزگار، بار اندوه بر زمين نهاد و باغ بليغ احساس، سرشار از عطر نرگس و ياس به تماشاي دست افشاني گل ها و غزلخواني عندليبان نشست. شبنم شوق بر رخسار نسترن چکيد و باران ستاره، ساحت صبح را مصفا نمود و کرانه نور را امواج درياي سُرور، سرشار از نمناکي طراوت کرد. حُسن يوسف و اعجاز مسيح و بيضاي کليم و سطوت خليل و رحمت احمد، جلوه مکرر يافت.اي عاشقان و مستغفران در اسحار و معتکفان درگاه يار! سجاده سپاس بگسترانيد و نماز نياز ادا کنيد و يا علي گويان به استقبال بهار ايمان بياييد و بذر رجاء در مزرع سبز رجب بيفشانيد و با مقيمان مقام قدس، همنوا شويد و دل در دست مهرآگين مولا به وديعت سپاريد، که آنک صلاي سرخوشان باده پرست است فناي در فتوت حيدر و بقا بر ولاي ساقي کوثر.چه خجسته صباحي است زادروز رادمرد ميدان عباد؛ آنگاه که از آسمان، فلق مي بارد و از هور، سپيده مي تراود. امروز در پياله لاله به ناز، نور ناب مي ريزند. غنچه دل به عشوه با شبنم شوق، رخسار مي آرايد. امير غدير و مولاي خداجويان، چونان آيات عشق بر کعبه نازل شد. توحيد و ولايت و نور در خانه يار به هم برآمدند و به زيارت علي نايل شدند. کعبه، گلدان زيباترين ياس هستي گرديد. بهار در گستره زمين و آيينه در عرصه آسمان گسترد. سپاه سپيده، طلوع طلعت مهر را به نظاره نشست.

يا علي! به رواق ديدگان ما خوش آمدي! ذوالفقار تو آيه عدالت بود و عدالتت سوره سعادت. جهاد و عزت و قسط ، آستان بوس سراي پاکت بودند. شهادت، مشتاق تو بود و شجاعت، خاضع درگاهت. بهشت شيعه، خال گونه توست يا ابوتراب! تمامي شب هاي قدر عاشقان، فداي ليله المبيت تو باد. چشمان سياه تو ليله القدر است و ابرويت محراب مستغفرين. دل هاي ما در سُرور ميلادت از شوق، بسان کعبه شکافت و شکوفه اميدمان شکفت.يا علي! انقلاب ما از تو نور مي گيرد و بيش از  سه دهه است در ايران، منطقه و جهان، اين نور به نبرد با ظلمت کفر و الحاد و نفاق، برخاسته است.يا علي! ما پس از رحلت پيامبر انقلاب اسلامي، امام خميني (ره)، وصي او سيد علي را برگزيديم و از سيل دسيسه ها و توطئه ها و نيرنگ هاي مارقين و ناکثين و قاسطين زمان، با حضور نيرومند ولايتمداران اين مرز و بوم، به سلامت، گذشتيم، و امروز بيش از هر زمان به خروش و هشدارهاي تو محتاجيم.يا اباالحسن! سوگند به خاک قدومت که تا قيام قائم آل طه، خاکسار آستان ولايتيم و بر پيمان الهي خويش، پايدار. سلام ساکنان مسکن صدق و ارادت پاک دلدادگان، نثار مقدم قدسي تو باد.سلام شيعه بر قسيم نار و نور، سالار حماسه و حضور، امام شکيبا و شکور. سلام بر مولد و ميلادت، سلام بر مشهد و معراجت. اي مولاي موحدان و امير ايمانيان و مقتداي مجاهدان! اين کلام عرشي شيعه است که با ولادت با جلالت تو مي گويد: « فزت و رب الکعبه».


روزنامه وطن امروز مطلبی را با عنوان«به عمل کار برآید...»به قلم مهدی محمدی در ستون سرمقاله روزنامه وطن امروز به چاپ رساند که در زیر میخوانید:

سخنان آقای دکتر روحانی در سازمان انرژی اتمی بیش از آنکه فرحبخش باشد، ناامیدکننده بود؛ نه به این دلیل که آنچه ایشان گفت سخنان نادرستی است بلکه از این رو که نخستین کسی که نیازمند لحاظ کردن این سخنان در عملکرد خویش است، خود حسن روحانی است.درست این بود که آقای روحانی قبل از 3 آذر 92 یعنی قبل از انعقاد توافق ژنو، آقای ظریف را صدا می‌کرد و همین منبر را برای او می‌رفت. مخاطب بسیاری از آنچه روحانی گفت، قبل از هرکس محمدجواد ظریف و تیم مذاکره‌کننده او است و میزانی که باید با آن میزان راستی این سخنان را سنجید، توافق‌ ژنو است. دیروز که سخنان آقای روحانی را می‌شنیدم، ناخودآگاه، آنچه از پیش چشمم می‌گذشت سطور توافق‌ ژنو بود و سؤالی که از خود می‌پرسیدم این بود که اگر واقعا آقای روحانی به این چیزهایی که می‌گوید معتقد است، پس توافق ژنو را در چه چارچوبی باید تحلیل کرد؟اجازه بدهید چند مورد شاخص را با هم مرور کنیم.

1ـ رئیس‌جمهور گفته است دولت در زمینه فناوری هسته‌ای یک قدم عقب نخواهد نشست. با توجه به اینکه ایشان در سازمان انرژی اتمی و حین افتتاح دستاوردهایی که بیشتر پزشکی محسوب می‌شود تا هسته‌ای، سخن می‌گفته، احتمالا مقصودش این است که تا آنجایی که فناوری هسته‌ای یک دانش محسوب می‌شود، دولت روحانی قصد ندارد از آن کوتاه بیاید. مهم‌ترین سؤال در اینجا این است که اولا پس چرا در توافق‌ژنو پذیرفته شد که عملا برنامه تحقیق و توسعه ایران در زمینه غنی‌سازی متوقف شود؟ چرا پس از توافق ژنو، آمریکایی‌ها زیر بار اینکه حتی یک ماشین IR-8 در بخش تحقیق و توسعه نطنز نصب شود، نرفتند؟ و چرا فعالیت تحقیق و توسعه ایران که دقیقا به معنای مدیریت روند پیشرفت دانش هسته‌ای در ایران است، عملا متوقف شده است؟ و چرا عملا آنچه در توافق نهایی در حال رخ دادن است، این است که «توسعه» از فرآیند «تحقیق و توسعه» حذف شده یا در حال حذف شدن است؟ از همه اینها مهم‌تر، چرا دولت اصرار دارد دائما درباره فناوری هسته‌ای به مثابه یک «دانش» حرف بزند نه فناوری هسته‌ای به مثابه یک «صنعت»؟ آنچه حسن روحانی و دولت وی متولی حراست از آن است، فقط دانش هسته‌ای نیست بلکه «صنعت هسته‌ای» است که بر اساس این دانش شکل گرفته و اکنون در حال برچیده شدن است.

2- آقای رئیس‌جمهور گفته است عمده نگرانی‌هایی که غربی‌ها درباره برنامه هسته‌ای ایران در سال‌های گذشته مطرح کرده‌اند، دروغ بوده است. بسیار خب! اگر واقعا آقای روحانی به این موضوع اعتقاد دارد ـ که باید پذیرفت همینطور است ـ پس چرا مذاکراتی که اکنون با گروه 1+5 در حال انجام است، براساس به رسمیت شناختن نگرانی‌های غرب بنا شده است. بسیاری از نگرانی‌های کاملا ساختگی و بسیار خبیثانه‌ای که غربی‌ها درباره برنامه هسته‌ای ایران مطرح می‌کردند و ایران تاکنون هرگز آنها را به رسمیت نشناخته بود، اکنون به رسمیت شناخته شده و هدف مذاکرات در واقع چیزی جز «رفع نگرانی‌های غرب» نیست. مهم‌ترین این نگرانی‌ها که چیزی جز یک عملیات روانی صهیونیستی علیه برنامه هسته‌ای ایران نیست و متاسفانه تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای بدون اینکه نامی از آن بیاورد، عملا پذیرفته است این نگرانی مبنای فنی مذاکرات باشد، مساله محدود کردن آن چیزی است که غربی‌ها نام آن را توان گریز هسته‌ای ایران گذاشته‌اند. در ظاهر غربی‌ها می‌گویند هدفشان این است که اگر ایران روزی خواست مواد لازم برای ساخت یک سلاح هسته‌ای را تولید کند، اولا این کار به سرعت کشف شود و ثانیا در زمانی بیشتر از 12 تا 18 ماه انجام شود تا آمریکایی‌ها به قول خودشان بتوانند یک «واکنش‌مؤثر» به آن نشان بدهند. اما این فقط ظاهر قضیه است. در اصل، غربی‌ها این نگرانی را علم کرده‌اند تا زیرساخت غنی‌سازی صنعتی را در ایران جمع کرده و یک برنامه محدود سمبلیک به جای آن بگذارند چرا که تا زمانی که ایران تصمیم داشته باشد در ابعاد صنعتی غنی‌سازی کند، توان گریز هم وجود خواهد داشت. آقای روحانی بفرمایند چرا تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای بر اساس فرمول Break Out مذاکره می‌کند و آیا این به معنای به رسمیت شناختن دروغ‌های غرب علیه برنامه هسته‌ای ایران نیست؟

3- جالب‌تر از همه آن بود که آقای دکتر روحانی گفت، ایران زیر بار آپارتاید هسته‌ای نمی‌رود. آپارتاید هسته‌ای یعنی چه؟ بیایید به جای آقای روحانی این اصطلاح را تعریف کنیم.آپارتاید هسته‌ای یعنی اینکه ایران در جامعه بین‌المللی از حیث حقوق هسته‌ای که از آن برخوردار است و تکالیف هسته‌ای که موظف به اجرای آنهاست با بقیه اعضای معاهده ان‌پی‌تی مشابهت نداشته باشد و به عنوان یک «استثنا» و «یک مورد ویژه» تعریف شود. آپارتاید هسته‌ای یعنی اینکه برای بقیه معاهده ان‌پی‌تی معلوم کند حق و تکلیفشان چیست ولی برای ایران یک توافق سیاسی با گروه 1+5 جانشین ان‌پی‌تی شود. توافق‌ژنو دقیقا چنین کاری می‌کند و توافق ‌نهایی هم دقیقا چنین کارکردی خواهد داشت. توافق ‌ژنو می‌پذیرد ایران در طول اجرای گام‌نهایی یک استثناست و از حقوقی که دیگران از آن بهره‌مند هستند، محروم خواهد بود. توافق‌نهایی هم در اصل کاری نمی‌کند جز اینکه میزان این محدودیت را تعریف کند. این دقیقا همان آپارتاید هسته‌ای است که روحانی می‌گوید دولتش هرگز زیر بار آن نخواهد رفت.  نکات دیگری هم البته وجود دارد. مثلا آقای رئیس‌جمهور گفته است تهدید و تحریم علیه ملت ایران کارگر نخواهد بود. حال این پرسش مطرح می‌شود که پس چرا از ترس تحریم‌ها به یک توافق ‌بد در ژنو رضایت داده شد؟ و چرا دولت مهم‌ترین اولویت خود را رفع‌ تحریم از طریق مذاکره قرار داده که می‌دانیم امکانپذیر نیست؟ پیشنهاد من این است که آقای رئیس‌جمهور در این حوزه کمتر سخن بگویند و بیشتر عمل کنند و هر وقت هم اراده سخن گفتن کردند، آقای ظریف را صدا کنند و اصولی را که به آنها اعتقاد دارند برای ایشان مرور کنند. در واقع پیشنهاد این است: آقای روحانی، برای محمدجواد ظریف بیشتر وقت بگذارید!

«ظلم به شيعيان عربستان و وظيفه دولتمردان سعودي»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی به ستون سرمقاله اش اختصاص داد:


نشريات عربستان سعودي از تشكيل گردان‌هائي تحت عنوان "گردان‌هاي زرقاوي در بلاد حرمين" خبر مي‌دهند كه اخراج شيعيان از شبه جزيره عربستان را در دستور كار خود دارند. براساس اين اخبار، گروه تروريستي القاعده با صدور فرماني به تروريست‌هاي تحت امر خود دستور داده است هر شيعه‌اي را در هر نقطه عربستان ديدند به قتل برسانند و به آنها اجازه حضور در عربستان را ندهند. دستور برخورد با شيعيان ابتدا به شيعيان مدينه محدود بود ولي اكنون تمام شيعيان عربستان را در بر مي‌گيرد. خبرگزاري فرانسه در خبري كه روز شنبه منتشر شد اعلام كرد: سازمان جديدي با عنوان "گردان‌هاي زرقاوي در بلاد حرمين" با هدف قرار دادن اقليت شيعيان در عربستان سعودي تشكيل شده است. براساس همين گزارش، در بيانيه اين سازمان جديد كه بر روي توئيتر منتشر شده آنان خواستار اخراج شيعيان از عربستان شده‌اند و عناوين "مشركان" و "رافضي‌هاي مجوس" را درباره آنان بكار برده‌اند. اين سازمان در اين بيانيه به تروريست‌هاي تحت امر خود دستور داده: "عمليات‌هاي جهادي عليه "رافضان مجوس" را آغاز كنند و هر كس كه از آنها دفاع و حمايت كرده، هتل‌هايي كه در آنها ساكن هستند و اتومبيل‌هاي آنان را مورد هدف قرار دهند." سركرده اين گروه كه فردي ناشناخته به نام "عزام القحطاني" است، در توئيتر خود نوشته است "هدف قرار دادن حسينيه‌ها مرحله اول عمليات گردان‌هاي زرقاوي است."

كاملاً روشن است كه القاعده بعد از ناكامي در سوريه و عراق، اكنون درصدد است انتقام اين شكست را در عربستان از شيعيان بگيرد. كلمه "زرقاوي" در نام و عنوان گروه جديد نشان مي‌دهد اين گروه، شاخه‌اي از گروه "داعش" به رهبري "ابومصعب الزرقاوي" است. همين واقعيت و خطري كه از ناحيه "داعش" عربستان را تهديد مي‌كند موجب واكنش فعالان سياسي و نويسندگان عربستان شده بطوري كه يكي از نويسندگان به نام دكتر عبدالرحمان الوائلي در مقاله‌اي تحت عنوان "طائفه گراها با كشور ما چه كار دارند" نسبت به پيدايش اين گروه اعلام خطر كرده و آن را به يكي از روزنامه‌هاي عربستان داده ولي فقط بخشي از آن به چاپ رسيده است. وي با انتقاد از دست اندركاران اين روزنامه گفت: آنان در برابر كساني كه به دنبال طائفه گرائي و ترويج تفكر تروريستي هستند سكوت مي‌كنند و اينگونه به آنها امنيت مي‌دهند.نكته قابل توجه در اين مقوله اينست كه تاكنون مقامات عربستان سعودي واكنشي در قبال اعلام موجوديت گروه موسوم به "گردان‌هاي زرقاوي در بلاد حرمين" و بيانيه‌هاي صادره توسط اين گروه و دستورالعمل‌هاي خلاف قانون و خلاف شرع گردانندگان آن نشان نداده‌اند.

سران دولت عربستان قطعاً از قوانين و مقررات وضع شده در كشور خود در زمينه حقوق پيروان مذاهب اسلامي مطلع هستند و مي‌دانند كه در سال 1384 سازمان همكاري‌هاي اسلامي در يك اجلاس فوق‌العاده تصويب كرد "مذاهب حنفي، مالكي، شافعي، جنبلي، جعفري، زيدي، اباضي و ظاهري، همگي مسلمان هستند و كسي حق تكفير آنها و تجاوز به مال و ناموس آنها را ندارد." علاوه بر اين، حتي ارتكاب تهمت و افترا و تبليغ عليه اتباع عربستان نيز طي قوانين اين كشور ممنوع است و مجازات دارد. در سال 1387 قانون "نظام جرائم كامپيوتري" در عربستان تصويب شد كه به موجب آن هيچكس حق ندارد از طريق وسائل ارتباط جمعي به ديگران تهمت يا افترا بزند و يا موجب هتك حرمت و حيثيت افراد شود. به موجب اين قانون، دولت عربستان موظف است گردانندگان گروه تروريستي "گردان‌هاي زرقاوي در بلاد حرمين" را كه از طريق شبكه‌هاي اجتماعي اقدامات وسيعي عليه شيعيان اين كشور به راه انداخته و آنها را مشرك و مجوس دانسته‌اند و جان و مال و ناموسشان را مباح اعلام كرده و فرمان حمله به آنها را صادر كرده‌اند، تحت تعقيب قرار دهد و مجازات كند.

تعدادي از نويسندگان عربستان كه فراتر از قوميت‌ها و تعصبات كور گروه‌ها مي‌انديشند، به دولت عربستان هشدار داده و خواستار تصويب قانوني عليه اقدامات طايفه گرايانه در اين كشور شده‌اند تا از ضربه زدن به وحدت ملي عربستان جلوگيري شود. نگراني اين نويسندگان واقع بين از اينست كه فعاليت‌هاي تبليغي القاعده و دستورالعمل‌هاي صادره توسط آنان موجب كشيده شدن دامنه اقدامات تروريستي به عربستان شود و همانطور كه آنها خواستار نابودي حسينيه العمري در مدينه شده اند، تعرض به حسينيه‌هاي شيعيان، آتش جنگ مذهبي را در عربستان شعله ور سازد و امنيت را از اين كشور سلب نمايد.حضور شيعيان در مدينه، از نظر زمان و تاريخ، مساوي با عمر اسلام است و شيعيان ساير نقاط عربستان نيز از چنين سابقه تاريخي طولاني و روشني برخوردارند. دولت عربستان،‌ نمي‌تواند در برابر ظلمي كه اكنون توسط تروريست‌هاي القاعده به شيعيان مي‌شود بي‌تفاوت بماند. اين سكوت و بي‌تفاوتي نه شرعاً و نه قانوناً قابل پذيرش نيست كما اينكه افكار عمومي جهان نيز آن را محكوم مي‌كند و دولت عربستان را به انجام وظيفه قانوني خود در حمايت از شيعيان و جلوگيري از تجاوز به حقوق آنان موظف مي‌داند.

واقعيت مهمي كه سران دولت عربستان بايد به آن توجه كنند اينست كه بي‌تفاوتي آنان در برابر اقدامات القاعده و داعش عليه شيعيان در نهايت به ضرر آل سعود خواهد بود. زيرا اولاً شيعيان جهان در برابر اين ظلم ساكت نخواهند ماند، ثانياً شرايط شكننده خاندان آل سعود درحال حاضر ايجاب نمي‌كند تروريسم به كشورشان راه يابد و ثالثاً شيعيان عربستان نيز حق خود مي‌دانند به مقابله با تروريست‌ها برخيزند و طبيعي است كه اين جنگ داخلي به زيان حاكميت تمام خواهد شد. بنابر اين، به نفع دولتمردان سعودي است كه هرچه زودتر به وظيفه خود عمل كنند و آتش اين فتنه را تا شعله‌هاي آن فراگير نشده خاموش نمايند.

مطلبی که دکتر محمد مروتی به ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد با عنوان«معمای معوقات بانکی»و در رابطه با سخنان معاون اول رئیس جمهوری اختصاص داد به شرح زیر است:

چندی پیش معاون اول رئیس‌جمهور اعلام کرد که میزان مطالبات معوق از 80 هزار میلیارد تومان فراتر رفته است. طبق برخی محاسبات مطالبات معوق هم اکنون حدود یک ششم از کل تسهیلات پرداختی بانک‌ها را دربرمی‌گیرد. چرا سطح مطالبات معوق تا به این حد بالا رفته است و برای رفع آن چه باید کرد؟ برخی رکود اقتصادی را مقصر می‌دانند و برخی دیگر فساد بانکی را. در این نوشتار به دلایل دیگری پرداخته می‌شود که نشان می‌دهد وضعیت موجود ناشی از دخالت دولت در نظام بانکی از سویی و واکنش عقلایی تصمیم‌گیران اقتصادی از سوی دیگر است. نهایتا راهکارهایی برای کوتاه‌مدت و بلندمدت ارائه می‌شود.اقتصاد کشور در چند سال اخیر دچار رکود بوده است و رشد منفی اقتصادی بسیاری از بنگاه‌ها را از بازپرداخت بدهی خود به بانک‌ها ناتوان کرده است. اگرچه این توضیح بهره‌ای از حقیقت دارد؛ ولی بی‌تردید همه ماجرا این نیست؛ چراکه بسیاری از بنگاه‌های بزرگ کشور و افراد متمول که وضع اقتصادی چندان نابسامانی ندارند، همچنان جزو بدهکاران بزرگ بانکی قرار دارند.

سیگنال معکوس از نرخ بهره حقیقی «منفی»

مهم‌ترین عاملی که باعث گسترش مطالبات معوق می‌شود بالاتر بودن نرخ تورم از نرخ بهره بانکی است. (به نرخ بهره وام منهای نرخ تورم اصطلاحا «نرخ بهره حقیقی» گفته می‌شود.) هر چه این فاصله بیشتر باشد بدهکاران بانکی انگیزه بیشتری دارند که بدهی‌های خود را به موقع پرداخت نکنند. فرض کنید تورم نقطه‌به‌نقطه (به‌طور‌کلی در این مقاله هر جا از کلمه «تورم» استفاده شده است منظور تورم نقطه‌به‌نقطه؛ یعنی نرخ رشد متوسط قیمت‌ها در طول یک سال است) در کشور 30 درصد و نرخ بهره 20 درصد باشد. این نرخ تورم به آن معنا است که به‌طور متوسط قیمت کالاها و خدمات در اقتصاد در طول یک سال 30 درصد زیاد می‌شود. در چنین شرایطی اگر فرد یا بنگاهی بتواند مبلغی وام از نظام بانکی دریافت کند و آن را صرف خریدن مجموعه متنوعی از کالاها بنماید به احتمال زیاد در پایان سال می‌تواند این مجموعه را با 30 درصد افزایش قیمت به فروش برساند. اگر این فرد بدهی خود را به همراه بهره بانکی 18 درصد به بانک برگرداند، بدون آنکه فعالیت اقتصادی مفیدی انجام داده باشد حدود 12 درصد سود خالص به‌دست آورده است.

در چنین شرایطی است که بازپرداخت اقساط وام بانکی برای کسانی که توانسته‌اند به‌نحوی وام دریافت کنند، مستلزم چشم‌پوشی از این سود بادآورده است. فردی که 100 میلیون تومان وام با بهره 18 درصد گرفته باشد در شرایط تورم 30 درصدی عملا سالانه 12 میلیون تومان و به عبارتی هر ماه معادل یک میلیون تومان درآمد از به تعویق انداختن بازپرداخت بدهی خود به دست می‌آورد.می‌توان جریمه دیرکرد را هم به این تصویر وارد کرد؛ ولی تنها در صورتی جریمه دیرکرد موثر واقع می‌شود که نرخ بهره موثر؛ یعنی نرخ بهره اولیه به اضافه جریمه دیرکرد، از نرخ تورم بیشتر شود که در حال حاضر این طور نیست؛ بنابراین حتی با وجود جریمه دیرکرد، بدهکاران بانکی، حتی در‌صورتی‌که هیچ مشکل مالی‌ای برای بازپرداخت بدهی خود نداشته باشند، انگیزه‌ای برای این کار ندارند. به‌علاوه در گذشته بخشش گاه به گاه جریمه‌های دیرکرد از سوی مسوولان عالیرتبه، بدون بررسی کارشناسانه و مورد به مورد صورت می‌گرفت [1]. این خود انگیزه مضاعفی به بدهکاران بانکی می‌دهد که بازپرداخت بدهی خود را به تعویق انداخته و به بخشش جریمه دیرکرد خود امیدوار باشند.

 نگرانی از آینده: پایین‌تر بودن نرخ بهره از نرخ تورم مضرات دیگری نیز دارد که موجب تشدید میزان مطالبات معوق می‌شود. فرض کنید بانک برای آنکه بتواند به تولیدکنندگان وام بدهد باید پس‌اندازهای خرد آحاد مردم را به‌صورت سپرده دریافت کند. با در نظر گرفتن کارمزد بانک برای فعالیت‌های خود، نرخ سود پیشنهادی بانک برای سپرده‌ها طبیعتا کمتر از نرخ بهره وام‌های اعطایی خواهد بود. حال اگر نرخ بهره وام‌های اعطایی 18 درصد باشد، نرخ سود سپرده‌ها باید کمتر از آن، مثلا 16 درصد باشد. در‌صورتی‌که نرخ تورم 30 درصد باشد سپرده‌گذاران دائما در حال متضرر شدن هستند؛ چراکه قدرت خرید حقیقی پس اندازهای آنها متناسب با تورم؛ یعنی تقریبا سالی 30 درصد کاهش می‌یابد، ولی بانک به سپرده‌های آنها فقط 16 درصد بهره می‌دهد و این به معنای آن است که بانک تنها حدود نیمی از قدرت خرید از دست رفته سپرده‌گذاران را جبران می‌کند.

شرایط فوق‌الذکر علاوه‌بر آنکه مصداق اجحاف و ظلم در حق سپرده‌گذاران بانک‌هاست، از منظر اقتصادی نیز مضر است؛ چراکه از سویی انگیزه پس انداز را کاهش داده و مصرف‌گرایی را ترویج می‌کند و از سوی دیگر پس‌اندازهای خرد مردم را به سوی سرمایه‌گذاری‌های پرخطر و متلاطم از قبیل بازارهای ارز و سکه و… سوق می‌دهد. در نتیجه هر چه فاصله نرخ سود سپرده‌ها و نرخ تورم بیشتر باشد، انگیزه سپرده‌گذاری کم شده و منابع موجود بانک‌ها برای اعطای وام کاهش می‌یابد. از سوی دیگر دریافت وام با نرخ بهره کمتر از تورم منجر به سودآوری بی‌دردسری برای گیرندگان وام می‌شود و بنابراین تقاضا برای دریافت وام بیشتر می‌شود. وقتی مازاد تقاضا برای وام بانکی وجود داشته باشد لاجرم صف تشکیل شده و دسترسی به منابع بانکی دشوار و زمان برمی‌گردد. این امر خود موجب تشدید مطالبات معوق می‌شود.

تولید‌کننده‌ای را تصور کنید که به بانک بدهکار است و اتفاقا منابع لازم برای بازپرداخت وام در موعد مقرر را دارد. اگر این تولیدکننده در نظر داشته باشد که 6 ماه دیگر کارخانه خود را گسترش بدهد ممکن است با به جان خریدن جریمه تاخیر بازپرداخت وام، منابع مالی نایابی را که فعلا در دسترس دارد برای فعالیت آتی خود حفظ کند؛ چراکه ممکن است نتواند در زمانی که به وام نیاز دارد به آن دسترسی پیدا کند. به این ترتیب او نیز به خیل بدهکاران سیستم بانکی و افراد شامل مطالبات معوق می‌پیوندد؛ البته معمولا این فرایند با افزایش موجودی انبارهای مواد اولیه تولیدکنندگان همراه است تا خود را به‌نحوی در مقابل کاهش قدرت خرید ناشی از تورم بیمه کنند.  روی دیگر سکه؛ انگیزه‌های بانک: داستان مطالبات معوق سمت دیگری نیز دارد و آن تصمیمات عقلایی بانک‌ها است. اگرچه ممکن است فساد اداری در مطالبات معوق دخیل باشد ولی موارد دیگری نیز می‌توان برشمرد که مدیران سالم و مسوولیت‌پذیر بانک نیز انگیزه‌ای برای وصول مطالبات معوق نداشته باشند. این موارد از حوصله این مقاله خارج است؛ ولی اجمالا می‌توان به کاهش درآمد بانک از وام‌دهی مجدد به دلیل کاهش نرخ بهره وام‌های جدید و نیز کاهش نقدشوندگی وثایق بانکی به دلیل رکود اقتصادی اشاره کرد.

  خلاصه و نتیجه‌گیری: بحران مطالبات معوق، علاوه‌بر برخی فسادهای بانکی و رکود اقتصادی، عمدتا ناشی از پایین‌تر بودن نرخ بهره وام‌ها نسبت به نرخ تورم نقطه‌به‌نقطه است که باعث مازاد تقاضا برای دریافت وام از بانک‌ها می‌شود. در چنین شرایطی بدهکاران بانکی با به تعویق انداختن بازپرداخت وام خود در عمل درآمدی کم دردسر به دست می‌آورند و از سوی دیگر خود را از ریسک‌های عدم امکان دریافت وام در آینده مصون می‌دارند. یکی از راه‌‌هایی که در بلندمدت می‌تواند به حل این معضل کمک کند راه اندازی سیستم رتبه‌بندی اعتباری مشتریان بانک‌ها است که در واقع هزینه تعویق بازپرداخت بدهی‌ها را بالا می‌برد و در نتیجه مشتریان را به خوش‌قولی تشویق می‌کند؛ ولی این راه‌حل در کوتاه‌مدت کارساز نخواهد بود. کاهش دستوری نرخ بهره وام‌های بانکی در حال حاضر بی‌تردید معضل «مطالبات معوق» را وخیم‌تر می‌کند؛ بنابراین باید از آن اجتناب کرد.  [1]: البته در شرایط خاص می‌توان با در نظر گرفتن شرایط بنگاه‌های متاثر از شوک‌های اقتصادی، با درخواست استمهال آنها موافقت کرد ولی این امر مستلزم بررسی مورد به مورد و در یک فرایند شفاف صورت می‌گیرد. در نظام‌های حقوقی پیشرفته این فرایند با مراجعه به دادگاه و اثبات شرایط غیرمترقبه صورت می‌پذیرد که بحث تفصیلی آن خارج از این مجال است.

هادی وکیلی در مطلبی که با عنوان«فرصت سازي دلواپس ها!»در ستون سرمقاله روزنامه ابتکار به چاپ رساند اینچنین نوشت:

اين روزها تيتر و سرمقاله بيشتر روزنامه ها به فهرست اقدام هاي بدون مجوز گروه هاي دلواپسِ هميشه در صحنه اختصاص يافته است. بخش زيادي از اين تحليل ها، نقد و سرزنش اين نوع رفتارهاست. فاعلان اين رفتارها نشست ها و تجمع بدون مجوز برگزار ميکنند و بي انکه به کسي پاسخ گو باشند، با خودسري جلسات داراي مجوز را بر هم مي زنند و مانع نشست ها، همايش ها و کنسرت هاي قانوني شوند. برخي از منتقدان به دولت تدبير و اميد مي تازند که چرا برخوردش در برابر اين گروه ها منفعلانه است و چرا موضع نمي گيرد و با آن ها به سختي برخورد نمي کند؟ ولي نگارنده معتقد است که دولت نه تنها نبايد مانع چنين فعاليت هايي شود، بلکه بايد از رفتار اين گروه ها استقبال هم کند ( هرچند دولت اگر هم بخواهد، توان برخورد ندارد).اصل اين رفتارها براي ساحت سياست نه فقط تهديد نيست که خود فرصت ساز مي باشد؛ زيرا:

1-امکان مخالفين دولت در برگزاري تجمع و راهپيمايي و به چالش گرفتن سياست هاي دولت به صورت غير مستقيم دليل بر شرح صدر مسئولان مي باشد و سقف خطوط قرمز را ارتقاء مي دهد.

2-آزادي عمل مخالفين ترجمه عملي درود بر مخالف من مي باشد. اگر مخالفين جرأت بيان ديدگاه خود را نداشته باشند و يا از امنيت پس از بيان برخوردار نباشند، درود بر مخالف من صرفا بدل به يک شعار انتخاباتي خواهد شد. ولي در اين شرايط مي تواند به منش فرهنگي و اخلاقي دولت اعتدال تبديل شود.

3- اگر دلواپسان فرصت ابراز نظر و اعلام ديدگاه نداشته باشند، مردم گمان مي‌کنند که حرف‌هاي مهم ناگفته اي دارند، ولي با وجود اين آزادي عمل و فرصت کافي و رسايي صدا، ميزان استدلال و محتواي ادعاها و وزن ديدگاه‌ها برايد ملت روشن مي شود.

4- وجدان بيدار جامعه در اين وضعيت داور خوبي است. افکار عمومي به نيکي داوري مي‌کند. آن ها مي بينند که چطور منتقدين در هشت سال گذشته جرأت و اجازه بيان کوچکترين سخن درباره پرونده هسته‌اي را نداشتند، ولي امروز منتقدين دولت چه سهمي از آزادي عمل دارند.

5- به نظر نگارنده آنچه صحيح است همين امکاني است که دلواپس ها دارند. درست اين است که مخالف، اجازه و امنيت لازم براي انتقاد و دولت ها نيز ظرفيت انتقاد و گوش شنوا داشته باشند. نبايد به هر بهانه‌اي جلوي صداهاي مخالف را گرفت؛ اگر در گذشته اين آزادي و امنيت براي منتقدين وجود نداشت آن وضع غلط بود و اکنون نبايد مبناي رفتار با مخالفان قرار بگيرد. بر همين اساس پيشنهاد مي کنيم که دولت تدبير و اميد با صداي رسا به مخالفين سلام گويد و راه را بر آن‌ها نبندد و دلگير هم نشود.اين وضع مي تواند براي فضا و جامعه فرحناک و فرصت ساز باشد.


روزنامه حمایت ستون یادداشت روز خود را به مطلبی با عنوان«دو نگاه به يك همه پرسي»اختصاص داد که در زیر مطالعه میکنید:

مردم دو منطقه دونتسک و لوهانسک در شرق اوکراین ديروز به پای صندوق‌های رای‌گیری برای شرکت در همه‌پرسی رفتند تا اعلام کنند می‌خواهند از اوکراین مستقل شوند یا خیر. اين همه پرسي پس از همه پرسي جدايي كريمه از اوكراين برگزار شده است كه مي‌تواند دومينوي آن ساير مناطق را نيز در برگيرد.  هر چند كه اين همه پرسي براي تعيين سرنوشت ساكنان شرق اوكراين است؛ اما بسياري آن را برگرفته از نبردي ديگر ميان روسيه و غرب مي‌دانند كه هر كدام به دنبال نتيجه مطلوب خويش هستند.راي به جدايي از اوكراين به منزله راي شرق اوكراين به همگرايي با روسيه است. رايي كه مي‌تواند تقويت‌كننده موقعيت روسيه در قبال اوكراين، اروپا و آمريكا باشد. به ويژه اينكه در روزهاي اخير آنها تحريم‌هاي اقتصادي جديدي ضد مسكو وضع كرده‌ و از ناتو نيز درخواست اقدام به تحركات نظامي کرده‌اند. در نقطه مقابل غرب، اين همه پرسي را برابر با ناكامي‌هاي گسترده‌اي مي‌داند كه هزينه‌هاي بسياري به همراه دارد. نخست آنكه اين همه پرسي بدون محوريت اروپا و آمريكا برگزار شده است كه نشانگر بی‌توجهی جهاني به الگوي دموكراسي غربي و مطالبات آنها است كه ناكامي بزرگي براي غرب در عرصه ديپلماسي عمومي و ادعاي سلطه آنها بر جهان است. دوم آنكه اين همه پرسي تاثير منفي بسياري بر انتخابات رياست‌جمهوري اوكراين كه در روزهاي آتي برگزار مي‌شود خواهد داشت و حتي مي‌تواند شكست هواداران غرب را رقم زند. 

سوم آنكه چنانكه ذكر شد هر افولي براي غرب براي تقويت موقعيت روسيه است؛ بنابراین همه پرسي شرق اوكراين مي‌تواند ناتواني بيشتر آمريكا براي اجراي نظام تك قطبي و حتي سياست تحريم و تهديد نظامي براي مهار كشورها را به نمايش گذارد.  چهارم آنكه همه پرسي در شرق اوكراين مي‌تواند زمينه‌ساز گسترش دومينوي، رويكرد ملت‌هاي جدا شده از شوروي سابق براي بازگشت به مام ميهن (روسيه) باشد كه افول غرب‌گرايي را آشكارتر مي‌سازد. موضوعی كه زمزمه‌هاي آن بلندتر شده است؛ چنانكه برخي مناطق در مولداوي نيز خواستار جدايي و پيوستن به روسيه هستند.  با توجه به اين شرايط مي‌توان گفت كه همه پرسي شرق اوكراين صرفا در قالب تعيين سرنوشت اين منطقه نیست؛ بلكه زمينه‌ساز ابعاد جديدي از تنش‌ها ميان روسيه و غرب خواهد بود. نتيجه اين همه پرسي برتر ميدان نبرد در شرق اوكراين را نشان خواهد داد كه به گفته بسياري از ناظران، روسيه فاتح اين ميدان خواهد بود. به هر تقدير با توجه به شرايط مي‌توان گفت كه بحران اوكراين وارد فازهاي جديدي شده است كه محور بعدي آن را برگزاري انتخابات رياست‌جمهوري تشكيل مي‌دهد. انتخاباتي كه مسلما روسيه و غرب طرح‌هاي متعددي در قبال آن دارند و برآنند تا از آن به عنوان برگ برنده‌اي در برابر ديگري بهره گيرند.

و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را میخوانید که به مطلبی با عنوان«روحاني، اخلاقيات و سياست کفِ دست»نوشته شده توسط سینا خسروی پرداخته شده:

 نگاهي گذرا به سطور مندرج در متون اقتصادي به ويژه مطالعه تاريخ اقتصادهاي مختلف در اقصاي نقاط دنيا نشان مي‌دهد، راهکارهاي به کار گرفته شده توسط تصميم‌سازان اقتصادي در هر کشور، چه درست و علمي‌اتخاذ شده باشند و چه نادرست و احساسي، آثاري برجاي مي‌گذارند که نتايج آن تا سال‌ها در لايه‌هاي مختلف جامعه تاثيرگذار خواهد بود.درک صحيح از اين واقعيت اقتصادي مي‌تواند مصائبِ اين روزهاي دولت روحاني را بيش‌از‌پيش عيان سازد.در شرايط کنوني آثار اقتصادي برجا مانده از سال‌هاي قبل، معلول نابخردي‌ها و سوء مديريت‌هايي که در يک مقطع زماني بر سرنوشت يک ملت محيط بوده، آنقدر چالش برانگيز هست که بخواهد دولت راستگويان را با مشکلات متوالي مواجه سازد.

اينکه روحاني صداقت را سرلوحه امور دولتش قرار داده و نمي‌خواهد با تصميمات ناصواب، اقتصاد کشور را به مغاکي ژرف‌تر فرو فرستد، اينقدر شايسته تقدير هست که برخي نخبگان سياسي- اقتصادي کشور را که متاسفانه اين روزها ترجيح داده‌اند در زمره «ساکتين» قرار بگيرند، به تکاپو واداشته و به ميدانشان بخواند تا ملفوظ و مکتوب، مباني علمي ‌و تبعات مفيد تصميمات اقتصادي دولت را براي مردم تشريح نمايند و از اين رهگذر شعور قابل احترامِ اين جامعه صبور را به نيکويي ارج نهند و صدالبته به ترذيلِ جرياني همت گمارند که اخيرا با توليد پيامک‌هايي تمسخرآميز، سياست‌هاي حسن روحاني را «رياضتي» و «تنگ‌دستانه» مي‌خواند.

بديهي است دولتي که راستي را به دفاع برخاسته، هرگز راضي نخواهد شد با چاپ اسکناس‌هاي رنگارنگ و عاري از پشتوانه، بساط توزيع يارانه نقدي را به هر قيمتي پهن نگه دارد و با ژستِ کرامت مآبانه‌اي، بنيان‌هاي اقتصادي کشور را در مسير تخريب و اضمحلال قرار دهد.در ماه‌هاي گذشته ديده‌ايم که صداقت‌پيشه‌هاي دولت تدبير، همواره با مردمانشان «ندار» بودند و اين اواخر هم از آنها خواستند براي کمک به اقتصاد کشور، از دريافت يارانه نقدي انصراف دهند.اينکه قاطبه مردم با سرعتي کم‌نظير مجددا براي دريافت يارانه نقدي صف کشيدند، البته مبيّن شکاف عميق ميان دولت و ملت نيست و روحاني نيک مي‌داند کوچک شدن بي‌وقفه سفره‌هاي ايشان در سنوات اخير، الزام جدي براي ثبت نام مجدد بسياري از آنها بوده و درآمدهايي که در طي اين چند سال به ناحق به دهان غول بي‌رحم تورم سرازير گشته، براي جدّيت در اين ثبت‌نام ناگزيرشان نموده است.

اگرچه دولت با مردم «ندار» بود، اما قاطبه مردم هم به واقع آنقدرها «دارا» نبودند که روي دولت را در اين مورد خاص زمين نزنند. دولت تدبير اما بايستي گام‌هاي بعدي را سريع و قاطع و محکم‌تر بردارد.روشن است که عده اي نبايد يارانه بگيرند و دولتمردان در مرحله اول به راحتي مي‌توانند بر اساس نتايج استعلام از مراکز شماره‌گذاري، صاحبان خودروهاي وارداتي را شناسايي و بلافاصله يارانه ايشان را قطع نمايند چراکه دور از ذهن است که پس از شوک‌هاي ارزي ساليان اخير، خانواده نيازمندي توان خريد خودروهاي وارداتي را داشته باشد. همينطور يارانه 45 هزارتوماني پرداختي به صادرکنندگاني که بر‌اساس کارت بازرگاني به راحتي قابل شناسايي اند نيز بايستي به فوريت متوقف گردد. بررسي حقوق ماهيانه حقوق بگيران نيز راه حل بعدي است.

اين روش‌ها ضمن آنکه به عدالت نزديک مي‌باشند از شفافيت نيز برخوردارند. عملکرد نه چندان قابل دفاع در توزيع سبد کالا که بسياري از اقشار ضعيف و بحق مستحق را ناديده گرفت، بايستي اين بار اصلاح شود و به گونه‌اي عمل گردد که هدف‌گذاري‌ها با حداقل اشتباه انجام گرفته و دهک‌هاي مختلف در جايگاه واقعي خود، حق و حقوق خود را دريافت دارند. مرحله بعدي که بايستي به موازات مرحله اول و حتي مراحل بعدي مورد توجه و تاکيد اهالي اقتصادي دولت تدبير قرار گيرد، اطلاع‌رساني شفاف و به موقع است. اين درست که روحاني از دغل بازي و غوغا سالاري بيزار است اما اينکه دولت و بانک مرکزي براي دستيابي به تورم تک رقمي‌ناچار به کنترل نقدينگي و توجه هرچه بيشتر به انضباط مالي و پولي هستند بايد به اطلاع عموم رسانيده و تشريح گردد که اين ممانعت از بريز و بپاش‌هاي آنچناني با رياضت اقتصادي و تنگ‌دستي تفاوت فاحشي دارد. در کنار اين موارد، قانون هدفمندي نيز نياز به بازنگري جدي دارد. اينکه قرار باشد قيمت حامل‌هاي انرژي تا 90 درصد قيمت بين‌المللي افزايش يابد با هيچ منطقي سازگاري ندارد. در سال‌هاي اخير در ميادين مشترک نفت و گاز غرب و جنوب کشور، سرمايه‌هاي ملي با اهمال و بي‌مبالاتي محض به اعراب فرصت‌طلب تقديم گرديده و اگر قرار باشد جريمه‌اش از کيسه پارسياني پرداخت شود که حداقل دستمزدشان در خوش بينانه‌ترين حالت به 20 درصد حداقل دستمزد بين‌المللي نمي‌رسد، مباني عدالت به شکل نامطلوبي زير سوال خواهد رفت. دولت تدبير بايستي با کسب نظر از نخبگان اقتصادي و ارائه لايحه‌هاي کارشناسي پي درپي به مجلس، زمينه را براي اصلاح قانون هدفمندي فراهم آورد.

قيمت حامل‌هاي انرژي زماني مي‌تواند تا 90 درصد قيمت بين المللي افزايش يابد که نرخ تورم و حداقل دستمزد نيز به استانداردهاي بين‌المللي نزديک شود. تا اينجا روحاني صاف و صادق مثل کف دست با مردمان سرزمين‌اش دردها را گفته، تنگناها را عيان نموده و کمبودها را بيان کرده اما هنوز اين سياست کفِ دست تحت تاثير القاها و تخريب‌ها و بداخلاقي‌ها براي بخشي از جامعه جا نيفتاده و تکرار مي‌خواهد و تمرکز تا آن روزگار که حرف دولت به دل ملت نشسته و براي ايشان سند باشد، اميد که آن روزگار دور نباشد.
نگاهي گذرا به سطور مندرج در متون اقتصادي به ويژه مطالعه تاريخ اقتصادهاي مختلف در اقصاي نقاط دنيا نشان مي‌دهد، راهکارهاي به کار گرفته شده توسط تصميم‌سازان اقتصادي در هر کشور، چه درست و علمي‌اتخاذ شده باشند و چه نادرست و احساسي، آثاري برجاي مي‌گذارند که نتايج آن تا سال‌ها در لايه‌هاي مختلف جامعه تاثيرگذار خواهد بود.درک صحيح از اين واقعيت اقتصادي مي‌تواند مصائبِ اين روزهاي دولت روحاني را بيش‌از‌پيش عيان سازد.

در شرايط کنوني آثار اقتصادي برجا مانده از سال‌هاي قبل، معلول نابخردي‌ها و سوء مديريت‌هايي که در يک مقطع زماني بر سرنوشت يک ملت محيط بوده، آنقدر چالش برانگيز هست که بخواهد دولت راستگويان را با مشکلات متوالي مواجه سازد.اينکه روحاني صداقت را سرلوحه امور دولتش قرار داده و نمي‌خواهد با تصميمات ناصواب، اقتصاد کشور را به مغاکي ژرف‌تر فرو فرستد، اينقدر شايسته تقدير هست که برخي نخبگان سياسي- اقتصادي کشور را که متاسفانه اين روزها ترجيح داده‌اند در زمره «ساکتين» قرار بگيرند، به تکاپو واداشته و به ميدانشان بخواند تا ملفوظ و مکتوب، مباني علمي ‌و تبعات مفيد تصميمات اقتصادي دولت را براي مردم تشريح نمايند و از اين رهگذر شعور قابل احترامِ اين جامعه صبور را به نيکويي ارج نهند و صدالبته به ترذيلِ جرياني همت گمارند که اخيرا با توليد پيامک‌هايي تمسخرآميز، سياست‌هاي حسن روحاني را «رياضتي» و «تنگ‌دستانه» مي‌خواند.بديهي است دولتي که راستي را به دفاع برخاسته، هرگز راضي نخواهد شد با چاپ اسکناس‌هاي رنگارنگ و عاري از پشتوانه، بساط توزيع يارانه نقدي را به هر قيمتي پهن نگه دارد و با ژستِ کرامت مآبانه‌اي، بنيان‌هاي اقتصادي کشور را در مسير تخريب و اضمحلال قرار دهد.

در ماه‌هاي گذشته ديده‌ايم که صداقت‌پيشه‌هاي دولت تدبير، همواره با مردمانشان «ندار» بودند و اين اواخر هم از آنها خواستند براي کمک به اقتصاد کشور، از دريافت يارانه نقدي انصراف دهند.اينکه قاطبه مردم با سرعتي کم‌نظير مجددا براي دريافت يارانه نقدي صف کشيدند، البته مبيّن شکاف عميق ميان دولت و ملت نيست و روحاني نيک مي‌داند کوچک شدن بي‌وقفه سفره‌هاي ايشان در سنوات اخير، الزام جدي براي ثبت نام مجدد بسياري از آنها بوده و درآمدهايي که در طي اين چند سال به ناحق به دهان غول بي‌رحم تورم سرازير گشته، براي جدّيت در اين ثبت‌نام ناگزيرشان نموده است.اگرچه دولت با مردم «ندار» بود، اما قاطبه مردم هم به واقع آنقدرها «دارا» نبودند که روي دولت را در اين مورد خاص زمين نزنند. دولت تدبير اما بايستي گام‌هاي بعدي را سريع و قاطع و محکم‌تر بردارد.

 روشن است که عده اي نبايد يارانه بگيرند و دولتمردان در مرحله اول به راحتي مي‌توانند بر اساس نتايج استعلام از مراکز شماره‌گذاري، صاحبان خودروهاي وارداتي را شناسايي و بلافاصله يارانه ايشان را قطع نمايند چراکه دور از ذهن است که پس از شوک‌هاي ارزي ساليان اخير، خانواده نيازمندي توان خريد خودروهاي وارداتي را داشته باشد. همينطور يارانه 45 هزارتوماني پرداختي به صادرکنندگاني که بر‌اساس کارت بازرگاني به راحتي قابل شناسايي اند نيز بايستي به فوريت متوقف گردد. بررسي حقوق ماهيانه حقوق بگيران نيز راه حل بعدي است.اين روش‌ها ضمن آنکه به عدالت نزديک مي‌باشند از شفافيت نيز برخوردارند. عملکرد نه چندان قابل دفاع در توزيع سبد کالا که بسياري از اقشار ضعيف و بحق مستحق را ناديده گرفت، بايستي اين بار اصلاح شود و به گونه‌اي عمل گردد که هدف‌گذاري‌ها با حداقل اشتباه انجام گرفته و دهک‌هاي مختلف در جايگاه واقعي خود، حق و حقوق خود را دريافت دارند. مرحله بعدي که بايستي به موازات مرحله اول و حتي مراحل بعدي مورد توجه و تاکيد اهالي اقتصادي دولت تدبير قرار گيرد، اطلاع‌رساني شفاف و به موقع است. اين درست که روحاني از دغل بازي و غوغا سالاري بيزار است اما اينکه دولت و بانک مرکزي براي دستيابي به تورم تک رقمي‌ناچار به کنترل نقدينگي و توجه هرچه بيشتر به انضباط مالي و پولي هستند بايد به اطلاع عموم رسانيده و تشريح گردد که اين ممانعت از بريز و بپاش‌هاي آنچناني با رياضت اقتصادي و تنگ‌دستي تفاوت فاحشي دارد. در کنار اين موارد، قانون هدفمندي نيز نياز به بازنگري جدي دارد.

اينکه قرار باشد قيمت حامل‌هاي انرژي تا 90 درصد قيمت بين‌المللي افزايش يابد با هيچ منطقي سازگاري ندارد. در سال‌هاي اخير در ميادين مشترک نفت و گاز غرب و جنوب کشور، سرمايه‌هاي ملي با اهمال و بي‌مبالاتي محض به اعراب فرصت‌طلب تقديم گرديده و اگر قرار باشد جريمه‌اش از کيسه پارسياني پرداخت شود که حداقل دستمزدشان در خوش بينانه‌ترين حالت به 20 درصد حداقل دستمزد بين‌المللي نمي‌رسد، مباني عدالت به شکل نامطلوبي زير سوال خواهد رفت. دولت تدبير بايستي با کسب نظر از نخبگان اقتصادي و ارائه لايحه‌هاي کارشناسي پي درپي به مجلس، زمينه را براي اصلاح قانون هدفمندي فراهم آورد. قيمت حامل‌هاي انرژي زماني مي‌تواند تا 90 درصد قيمت بين المللي افزايش يابد که نرخ تورم و حداقل دستمزد نيز به استانداردهاي بين‌المللي نزديک شود. تا اينجا روحاني صاف و صادق مثل کف دست با مردمان سرزمين‌اش دردها را گفته، تنگناها را عيان نموده و کمبودها را بيان کرده اما هنوز اين سياست کفِ دست تحت تاثير القاها و تخريب‌ها و بداخلاقي‌ها براي بخشي از جامعه جا نيفتاده و تکرار مي‌خواهد و تمرکز تا آن روزگار که حرف دولت به دل ملت نشسته و براي ايشان سند باشد، اميد که آن روزگار دور نباشد.



اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار