به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران، پنجاه سال پیش، در چنین روزی «لیندون جانسون»، رئیس جمهور آمریکا، در سال 1964، قانونی مهم موسوم به «قانون حقوق شهروندی» را به امضا رساند. در آن زمان، انتظار اینکه آمریکا تا سال 2014 به کشوری یکدست با نهادهایی برای تضمین برابریهای اجتماعی بدل شود، دور از انتظار نمینمود.
با این حال آنچه این روزها در شهر «فرگوسن» از شهرهای حومهای شهر بزرگ «سنتلوییس» در ایالت «میسوری» در حال رخ دادن است شمایی از کشوری به شدت نابرابر به نمایش گذارده که نهادینه شدن نژادپرستی، پروندهسازیهای نژادی و توسل به تجهیزات و اقدامات نظامی در نهاد پلیس آن که قرار است نهاد مجری قانون باشد به بحث روز رسانههای دنیا بدل شده است.
تیراندازی به «مایکل براون» 18 ساله در شهر «فرگوسن» و اعتراضات و شورشهای سیاهپوستان پس از آن حالا به حادثهای تبدیل شده که نقابها را از بسیاری مسائل کنار رانده است.
طبق آنچه رسانههای آمریکایی در روزهای اخیر گزارش دادهاند «مایکل براون»، یکی از چهار سیاهپوستی است که در ماه گذشته توسط پلیس آمریکا کشته شده است. در واقع، نتایج یک تحقیق جدید نشان میدهد در هر 28 ساعت، یک سیاهپوست توسط پلیس یا نیروهای امنیتی آمریکا کشته میشوند.
شاید همین واقعیتها است که باعث شده خشم عمومی ناشی از کشته شدن مایکل براون سیاهپوست با سپری شدن بیش از 10 روز از آن، تنها افزون شود؛ مقابله خشونتآمیز پلیس با مردم خشمگین کار را به جایی رسانده که در شبکه های اجتماعی برخی حالا به حومه های این شهر لقب «فرگوستان» دادهاند، و گفتهاند که این ناحیه به یک «منطقه جنگی» شبیه شده است. خیلیها معتقدند که نیروهای پلیس در نمایش قدرتشان در روزهای اخیر زیادهروی کردهاند.
تصاویری که از مأموران پلیس در روزهای اخیر منتشر شده آنها را در حالی نشان میدهد که سوار بر خودروهای زرهی، به اعتراضات پاسخ می دهند. این خودروهای زرهی در اصل برای مقاومت در مقابل مین و مواد منفجره طراحی شدهاند.
در بعضی عکس های دیگر مأموران پلیس در حالی دیده می شوند که پیراهن های سبز و شلوارهای مخصوص استتار، چیزی شبیه یونیفورمهای تفنگداران دریایی آمریکا، برتن دارند و تفنگ های ویژه M4 مورد استفاده نیروهای ارتش حمل میکنند. در تصاویر ویدئویی ابری از دود خیابانهای خالی را در بر گرفته که به نظر می آید ناشی از گاز اشکآور باشد. این خیابان ها موقعی مملو از معترضان بود.
تصاویری از این دست باعث شده بسیاری از مفسران این سوال را مطرح کنند که چطور منطقه حومهای «فرگوسن» یک شبه به «منطقه جنگی» تبدیل شد.
اما واقعیت درست همینجاست که نه نژادپرستی و پروندهسازی نژادی نهادینه شده در ادارات پلیس آمریکا و نه نظامیگری پلیس آمریکا هیچیک مسائلی نیستند که یک شبه ایجاد شده باشند و هریک سبقهای طولانی دارند.
دیدگاههای نژادپرستانه در پلیس آمریکا چیزی نیست که تازگی داشته باشد. محققی به نام «ویکتور کاپله» در نوشتاری درباره تاریخچه شکلگیری نهاد پلیس در آمریکا خاطرنشان میکند که این نهاد از ابتدا با اهدافی نژادپرستانه شکل گرفت. پلیس شهر «سنتلوییس» که این روزها سرگرم سرکوب قیام سیاهپوستان است در ابتدا نهادی بود که برای محافظت از ساکنان آمریکا در برابر بومیها که سرزمینشان اشغال شده بود، ایجاد شد؛ بسیاری از ادارههای پلیس کارشان را با عنوان «گشتهای بردهداری» آغاز کردند.
در سال 1704، ایالت کارولینا اولین گشت بردهداری آمریکا را ایجاد کرد. وظیفه این نیروهای گشتی این بود که با بازگرداندن و تنبیه بردهها که در آن زمان جزو داراییها و اموال ثروتمندان قلمداد میشدند به نظم اقتصادی و حفظ ثروت زمینداران کمک کنند.
پلیس آمریکا و به تبع آن پلیس شهر «فرگوسن» امروز همچنان همزیستی مسالمتآمیز خود با ریشههای تاریخیاش را حفظ کرده است: آمارهای رسمی نشان میدهند در حالی که سیاهپوستان دو سوم جمعیت این شهر را تشکیل میدهند، از میان 53 افسر پلیس این شهر، تنها 3 نفر آنها سیاهپوست هستند.
علاوه بر این، گزارش سالانه دادستان کل ایالت میسوری آمریکا درباره فعالیتهای پلیس این ایالت نشان میدهد در حالی که سیاهپوستها، 63 درصد از کل جمعیت شهر «فرگوسن» را تشکیل میدهند، 86 درصد از موارد توقف و بازرسی خودروها توسط پلیس مربوط به سیاهپوستها بوده است. علاوه بر این، با آنکه احتمال حمل کالاهای قاچاق توسط سفیدپوستها در این ایالت بیشتر بوده، پلیس دو برابر بیشتر احتمال داشته که سیاهپوستها را متوقف کرده و آنها را مورد بازرسی قرار دهد.
مساله دیگری که این روزها در سایه اعتراضات مربوط به قتل «مایکل براون»، علاوه بر گرایشهای نژادپرستانه مطرح شده، مسئله نظامی شدن پلیس و استفاده از تجهیزات نظامی پیشرفته برای سرکوب اعتراضات است. این مساله نسبت به گرایشهای نژادپرستانه، پدیدهای جدیدتر به حساب میآید.
گرایش به نظامی کردن پلیس آمریکا بین دهههای 1960 تا 1970 اتفاق افتاد. در این زمان، بسیاری از ادارههای پلیس متقاعد شده بودند که برای مقابله با «حزب پلنگ سیاه» که یک سازمان چپگرای سیاهپوستان در آمریکا بود و برای دفاع از سیاهان مبارزه میکرد بایستی به ادوات جنگی فراتر از گلولههای .38 specials مجهز شوند.
در سال 1965، فردی به نام «داریل گیتس» که بازرس کل لسآنجلس بود و بعدها به ریاست پلیس این شهر انتخاب شد دستور تشکیل واحدی با آزمایشها و تجهیزات ویژه را داد که «تیم حمله با سلاحهای ویژه» نام گرفت. بعدها این اسم، تلطیف شد و به «سلاحها و تاکتیکهای ویژه» (Special Weapons and Tactics) یا «سوات» تغییر پیدا کرد.
واحدهای «سوات» به سلاحهای گرم تخصصی از جمله مسلسل دستی، سلاح تهاجمی، تفنگ ساچمهزنی نفوذکننده، تفنگ تیراندازی و نارنجکهای بیحسکننده مجهز شدند. علاوه بر اینها جلیقههای ضد گلوله، سپر بالستیک، وسایل نقلیه زرهپوش و لنزهای دید در شب نیز در اختیار آنها قرار گرفت.
برنامههای «سوات» به سرعت در سرتاسر شهرهای بزرگ آمریکا که مشکلات گروههای تبهکاری در آنها رایج بود گسترش یافتند. با این حال، به زودی، بسیاری از ادارههای پلیس، حتی در صورت عدم نیاز، شروع به راهاندازی تیمهای «سوات» کردند.
«آیانا استانلی جونز» دختر 7 سالهای بود که یک افسر «سوات» در دیترویت به اشتباه وی را هدف قرار داد و کشت.
در حال حاضر، شهرستان کوچک «بون» در ایالت کنتاکی به نفربرهای زرهپوش آبی ـ خاکی مجهز است. از آن جالبتر اینکه شهرستان «جسپر» در ایالت فلوریدا با 9000 نفر جمعیت و سابقه انجام 2 قتل طی 12 سال گذشته هفت قبضه تفنگ ام 16 در اختیار دارد. یک روزنامه آمریکایی با طنزی کنایهآمیز درباره این شهرستان نوشته بود: «سه تیر چراغ برق، 7 تفنگ ام16»!
نکته حائز اهمیت در نظامی شدن ادارات پلیس آمریکا این است که این نهادها بدون شفافسازی و مباحثات عمومی به نهادهایی نظامیگونه تبدیل شدهاند. چنانکه منتقدان میگویند، فرایند تبدیل کردن ادارههای پلیس به نهادهایی ارتشگونه بدون طی روالهای دموکراتیک و در اقدامی متناقض با بنیانهای قانون اساسی آمریکا صورت گرفته و در نتیجه آن پلیس با تضعیف دستگاه قضایی خود به مرجع قانونگذار و مجری قانون تبدیل شده است.
یک پیامد ظریف روانشناختی نظامی شدن مأموران پلیس که این روزها در حال سرکوب اعتراضات سیاهپوستان در شهر فرگوسن هستند این است که مأموران پلیس با پوشیدن یونیفرمهای نظامی شبیه سربازان خودشان را در میادین جنگی تصور میکنند؛ و در میدانهای جنگ، چیزی که اهمیتی ندارد آزادیهای شهروندی طرف مقابل یا «دشمن» است، حال آنکه پلیس با شهروندانی که باید در پی خدمت به آنها باشد سر جنگ ندارد و یا قرار نیست داشته باشد.