یاد پنجم اسفند 1364 و بمباران اتوبوسی با گروهی از رزمندگان از جمله رزمندگان بلال، همواره در خاطره‌ها زنده است، در بین این شهدای عزیز، کسانی که برادر شهید بوده‌اند به خوبی به چشم می‌خورد.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، سید حبیب حبیب‌پور نویسنده و شاعر کشورمان در وبلاگ شخصی خود با عنوان تا ماه راهی نیست نوشت: اسفند ماه که از  راه می‌رسد خاطره حادثه‌ای در دل‌ها زنده می‌شود که همچنان با گذشت سال‌ها زنده و دلخراش است.

دزفول در طول سال‌های جنگ تحمیلی، حوادث و وقایع زیادی به خود دید که هرکدام از آنها می‌توانست کمر ملتی را خم کند اما دزفول ایستاد و مانند کوه‌های سر به فلک کشیده سردشت و شهیون پا برجا ماند و همواره زندگی و طراوت را همچون رود خانه زیبای دز به میهنش هدیه کرد.

دزفول اما در بین این حوادث داستان اتوبوس شهادت را که برای اولین بار رزمنده هنرمند جناب آقای محمد حسین درچین در مراسم تشییع شهدای این واقعه بر زبان جاری ساخت  از یاد نمی‌برد.

یاد پنجم اسفند 1364  و بمباران اتوبوسی با گروهی از رزمندگان از جمله رزمندگان بلال، همواره در خاطره‌ها زنده است.

در نگاهی به  اسامی مبارک نورانی شهدای این حادثه که همزمان دزفول و گردان بلال را خم کرد نکته‌ای دیده می‌شود که عجیب است و مثال زدنی. نکته این است که در بین این شهدای عزیز، کسانی که برادر شهید بوده‌اند به خوبی به چشم می‌خورد.

شهید محمود دوستانی برادر شهید علی دوستانی، شهید حسین بویزه برادر شهیدان حسن، محمد علی و صغری بویزه و فرزند  شهیده طاهره سقا، شهید امیر ناجی  شهید حسین ناجی، شهید ریاض صفار برادر  شهید حسین صفار و برادران شهید عبدالرضا و منصور بصیری‌فر که ساکن اندیمشک بودند اما در این حادثه هر دو با هم به شهادت رسیدند و در شهید آباد دزفول در کنار چند تن از خانواده مادری‌شان به خاک سپرده شدند.

مادران این  شهدا چه کشیدند و چه می‌کشند نمی‌دانم اما لابد سخت است چون هر روز و ساعت آنها شکسته‌تر و پیرتر می‌شدند و بسیاری از آنها طاقت نیاوردند و چند سال پس از شهادت عزیزانشان به دیدار آنها شتافتند.

اینک به پاس صبر و بردباری تمامی مادران شهدا به خصوص مادرانی که دو یا چندتن از عزیزان خود را  تقدیم امام و انقلاب کردند شعر زیر را تقدیم می‌کنم. اگر چه در برابر آنهمه  ایثار آنها هیچ نیست.

  

شب شد و دفترم معطر شد

با  شما و پرنده‌های شما

مثل این دو برادر امشب باز

بوسه دارم به دست و پای شما

 

دو کبوتر دو بلبل سرمست

بال در بال هم سفر کردند

اشک‌های تو را  ز دیده روان

داغ‌های تو تازه‌تر کردند

 

جانشان بی‌قرار پرواز  و

روحشان تشنه شهادت بود

بالشان رنگ سرخ لاله گرفت

در غروبی که رنگ غربت بود

 

دو برادر دو عاشق بی‌تاب

همسفر با فرشته‌ها رفتند

یک ندا از حسین (ع ) تا آمد

هر دو  زایر به کربلا رفتند

 

قلبشان خانه ولایت بود

ذکرشان نام حضرت زهرا

کرده‌ای شان به راه حق هدیه

به امید شفاعت زهرا

 

دو بهاری که تازه سبز شدند

 پرپر از سیلی خزان شده‌اند

تو خودت دیده‌ای که گلهایت

دو ستاره در آسمان شده‌اند

 

سر نهادند عاشقانه ببین

دو جوانت به راه عاشورا

چون جوانان زینب این دو شدند

جان نثار سپاه عاشورا

 

با شهیدان خود سخن گفتی

در کنار دو سرو شمشادت

تا همیشه به گوش ما جاری است

نغمه‌های «شهید آّباد» ت

 

افتخاری برای  دزفول است

بردباری و صبر تو مادر!

سرفراز از تو مانده اندیمشک

از تو و  این دو یار و همسنگر

 

در بهاری که با خود آوردند

باز روییده باغ، یاس دعا

مادر قهرمان این دو شهید!

از شما دارم التماس دعا ...

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار