او متوجه شد که سالانه حدود ۴هزارنفر در این صف جان خود را در این صف طولانی از دست می دهند. پس کریستین تصمیم گرفت خودش برای حل این مشکل اقدام کند. او شنیده بود پیرمردی در پورتلند جنوبی برای پیدا کردن کلیه برای همسرش پلاکاردی را در دست گرفته بود و به خیابان ها میرفت. کریستین نیز با الهام از این قصه ماشینش را تبدیل به یک بیلبورد تبلیغاتی کرد و جمله ساده ای روی آن نوشت: « من به دنبال کسی می گردم که کلیه اش را به من اهدا کند. فقط باید دارای گروه خونی O باشد.» او این جمله را همراه با اسم و شماره تلفنش نوشت و با نامزدش در خیابانها حرکت کرد.
چندروز بعد از این حرکت، یکی از زنان هم محلی به نام «اشلی» با دیدن این پیام بسیار ناراحت شد. او در این باره می گوید: «در تمام عمرم جمله ای تا این اندازه غم انگیز ندیده بودم.» اشلی به خانه رفت و این موضوع را با همسرش «جاش» مطرح کرد و جاش نیز یک جمله گفت.«چطور است من را امتحان کنید!» جاش می گوید: «اگر این اتفاق برای همسر من هم رخ می داد من تمام تلاشم را برای پیدا کردن کلیه میکردم و دوست داشتم کسی این بود که کلیه اش را به همسرم اهدا می کرد. ما سه فرزند دادیم و من می توانم کلیه ام را به کریستین اهدا کنم.
تست نهایی از جاش تا چند وقت دیگر انجام می شود و این دو باید برای عمل باید آماده شوند. جاش بابت این کار هیچ پولی از کریستین دریافت نخواهد کرد. او فقط قصد دارد با این کار به فرزندانش یاد بدهد وقتی کسی نیاز به کمک دارد باید به او کمک کرد و جاش با این کمک بزرگ زندگی کریستین را نجات داد.
احتمالا قصه جاش و فداکاری اش مدتها
در ذهن مردم محله اش خواهد ماند و کریستین نیز به باقی بیماران کلیوی یاد
داد که باید خودشان دنبال انگیزه های زندگی و درمان بیماری شان باشند.