به گزارش
خبرنگار حوادث باشگاه خبرنگاران، خاطره یک استوار پلیس آگاهی که در اداره جنایی پلیس آگاهی نجف آباد مشغول به کار بود، سوژه گزارش امشب است که در ادامه میخوانید:
چند سال پیش پشت میز کارم نشسته بودم که تلفن زنگ خورد و پشت خط مرکز فوریتهای پلیسی 110 بود که پیغام یک شهروند را مخابره میکرد.
در این پیغام آمده بود، مردی چند روز پیش مشاهده کرده است که فردی، پسر بچهای را داخل یکی از چاههای حوالی کمربندی جنوبی انداخته و متواری شده است.
با شنیدن این پیغام ذهنم ناخودآگاه به سمت پروندهای رفت که چند روز پیش در یکی از کلانتریهای شهر به عنوان مفقود شدن یک پسر بچه 5 ساله تشکیل شده بود، نمیدانم چطور ولی مطمئن بودم این پرونده با ادعای این مرد مربوط است.
سریعا با کلانتری آن منطقه تماس گرفتم و درخواست کردم تمامی چاههای اطراف کمربندی جنوبی نجف آباد را جستجو کنند و خودم نیز با خودروی شخصی به سمت محل مورد نظر به راه افتادم.
قبل از من نیرویهای کلانتری در محل حاضر بودند و وقتی من رسیدم با دهها چاه مواجه شدیم که با این نیروهای اندک و تجهیزات ابتدایی جستجوی تمامی چاهها بسیار دشوار بود و از سوی دیگر فکر میکردم که اگر زودتر به پسر بچه برسم شاید زنده مانده باشد.
سپس از آتشنشانی درخواست کمک کردیم، آنان پس از حضور در محل با تجهیزات خود به روند جستجوها سرعت بیشتری بخشیدند، چاه ها یکی پس از دیگری مورد بررسی قرار میگرفت؛ولی خبری از پسر بچه نبود، فکر میکردم حتما مرده است،چراکه ارتفاع این چاهها به 60 متر نیز میرسید و بعید بود کسی به داخل آن سقوط کند و زنده بماند.
در میان همین فکرها صدای یکی از آتش نشانها لبخند را بر لبهای همه نشاند، امدادگر جوان فریاد میزد: پسر بچه زنده است، صدایش را میشنوم.
تمامی نیروها، بالای سر چاه مورد نظر حاضر شدند و نیروهای اورژانس نیز در محل مستقر شدند تا به محض بیرون آوردن پسر بچه او را تحت درمان قرار دهند تا از شدت جراحات وارد شده از سقوط به چاه 45 متری و همین طور گرسنگی و تشنگی جان خود را از دست ندهد.
پسر بچه با تلاش یکی از آتش نشانها از چاه بیرون آورده شد؛ باور کردنی نبود، پسر بچه میخندید و به جز چند خراش ساده ،جراحتی جدی نداشت،غذا برایش آوردیم اما گرسنه هاش نبود فقط یک لیوان آب خواست. هیچکس باورش نمیشد که او زنده باشد آن هم بدون هیچگونه جراحتی، از او پرسیدم چه کسی تو را به داخل چاه انداخته است، جواب داد: عمو کریم.
پسر بچه برای معاینات پزشکی به بیمارستان منتقل شد و من به همراه دو تن دیگر از ماموران اداره به خانه پدر پسر بچه که نامش دانیال بود رفتیم. پدر و مادرش از شنیدن خبر پیدا شدن فرزندشان بسیار خوشحال شدند ولی به آنان گفتیم که برای اینکه فرد جنایتکار از چنگال قانون فرار نکند باید این موضوع را پنهان نگه داریم، ذا سراغ "عمو کریم "را از مادر و پدر دانیال گرفتیم و آنان ما را به درب خانه او بردند.
مادر دانیال در بین راه گفت: "کریم" شریک شوهرم بود، ولی به دلیل مسائل حلال و حرام با یکدیگر به مشکل برخوردند و پس از سالها شراکتشان را برهم زدند، البته "کریم" به دلیل کشیدن چک بلامحل دستگیر شد و به زندان افتاد و این موضوع را از چشم شوهر من میدید و به گفته اطرافیانش قول داده بود که از ما انتقام بگیرد.
ماموران جلوی درب خانه "عمو کریم" رسیدند ولی او در خانه نبود،لذا سریعا منبع اطلاعاتی خود را فعال کرده و موفق شدند، کریم را در حوالی شهر ردیابی و دستگیر کنند.
"کریم" پس از انتقال به پایگاه پلیس همه اتهاماتش را منکر شد؛ ولی همسر او وقتی متوجه شد که "دانیال" زنده است، لب به اعتراف گشود و گفت: شوهرم قصد کشتن این پسر بچه بیگناه را داشت و سرانجام صحبتهای همسر کریم منجر شد تا او نیز تمام ماجرا را تعریف کند و قصد کشتن پسر بچه را بازگو کند.
اما سوالی که برای همه از جمله پدر و مادر "دانیال" مطرح شده، این بود که این کودک چگونه 5 روز درون چاه تاریک و سرد جان سالم به در برده است، که این جواب را دانیال پس از مرخص شدن از بیمارستان داد و گفت: بعد از اینکه "عمو کریم" مرا به داخل چاه انداخت، همان شب چوپانی در کنار آن بیتوته کرد، صدای مرا از داخل چاه شنید و به من غذا و آب داد و تا صبح با من صحبت میکرد، آن چوپان همه شبهایی که من در چاه بودم با من سخن میگفت و برایم غذا میآورد.
انتهای پیام/