باشگاه خبرنگاران -
میلاد جلیلزاده؛ [در شب معراج پیامبر آنقدر به خدا نزدیک شد که صدای قلم خداوند را می شنید و می فهمید که خدا مشغول نگهداری حساب افراد بشر می باشد، ولی با اینکه صدای قلم خداوند را میشنید وی را نمیدید، زیرا هیچ کس نمی تواند خداوند را ببیند، ولو پیامبر باشد].
این پاراگراف تنها جملهای از عجایب کتابی است با عنوان "محمد پیامبری که باید از نو شناخت (صفحه 225) " ؛ اثری که ذبیحالله منصوری ابتدا محتویات آن را در سال 1343 به صورت ترجمهی مقالههایی جدا برای مجلهی "خواندنیها" منتشر کرده بود و سپس مجموعهی آن مقالات در قالب کتابی قطور به چاپ رسیدند.
نویسندهی این کتاب "کنستان ویرژیل گیورگیو" یکی از مستشرقین رمانیایی است و منصوری آن را از فرانسه به فارسی برگردان کرده که البته در زمان خودش هم اعتراضات و انتقادات فراوانی را برانگیخت.
از همین چند جملهی بالا معلوم می شود که کتاب مورد اشاره، مطابق با عقاید فرقهی انحرافی وهابیت تحریر شده، چنانکه وهابیون هم به دلیل قائل بودن جسمیت برای خدا، به اهل مجسمه معروف هستند.
اما نویسندهی کتاب "محمد پیامبری که باید از نو شناخت" دهها سال است که فوت کرده، ناشر اصلی کتاب به فارسی یعنی "علی اصغر امیرانی" در همان اوان انقلاب اسلامی اعدام شد و ذبیحالله منصوری، مترجم کتاب هم سال 1365 فوت کرده است و به هیچکدام از این افراد دسترسی وجود ندارد.
برخی ذبیحالله منصوری را بزرگترین سارق ادبی در تاریخ ایران میدانند.
او رمانهای زیادی را با عنوان ترجمههایی از نویسندگان فرنگی منتشر کرد که بعدا معلوم شد همگی تحریر خودش بودهاند و فقط نام خیالی یک نویسندهی فرنگی بر پیشانی کار گذاشته شده تا آثار بهتر فروش بروند.
مثلاً در تاریخ فرانسه نویسندهای به نام "پل آمیر" وجود نداشته، اما منصوری کتابی را از او به فارسی ترجمه کرده با نام؛ خداوند الموت!
از خصوصیات دیگر منصوری این بود که به قول یکی از منتقدینش اثر ششصد صفحهای در دست او تبدیل به هزار صفحه می شد و بعنوان یک مثال بارز برای این قضیه میشود به کتاب تاریخی و معروف "سینوهه، پزشک مخصوص فرعون" اشاره کرد که در نسخه اصلی 461 صفحه و در ترجمهی منصوری به فارسی، 990 صفحه است.
حسینعلی مستعان در مصاحبهای با سیروس آموزگار به همین کتاب "محمد پیامبری که باید از نو شناخت" اشاره کرده و میگوید] همه ما میدانیم که نیمی از آنچه ذبیحالله منصوری به اسم ترجمه مینوشت، نوشته خود او بود. حتی به نظر من «نیم» هم برآورد کمی است. خود شما یکبار برای من تعریف کردید که امیرانی یک جزوه سی چهل صفحهای را برای ترجمه به وی داد و او آن را در سی چهل شماره خواندنیها ترجمه کرد و بعداً هم به صورت یک کتاب قطور در ایران چاپ شد].
با چنین وصفی اینکه سکولاریسم موجود در این اثر تا چه حد به نویسندهی اصلی آن و چقدر به مترجماش برمیگردد، خود محل بحث قرار خواهد گرفت، اما چیزی که مشخص به نظر میرسد این است که امروز کتاب "محمد پیامبری که باید از نو شناخت" اثری کاملا رسوا شده است، اثری که امروز همه میدانیم تبلیغ نرم و خزندهی همان سکولاریسم انگلیسی است که توانسته بود در جلد بنیادگرایی مذهبی و با عنوان وهابیت، فتنهی عظیمی در منطقهی خاورمیانه به راه بیاندازد، اما حالا و در بیست و هشتمین نمایشگاه کتاب تهران، اثری توزیع میشود که به نوعی میتوان آن را همان جزوهی اصلی کتاب "گیورگیو" دربارهی پیامبر اسلام دانست؛ "زندگانی پیامبر از دیدگاه اهل سنت، نوشتهی فریدون سپری"
عبارتی که در عنوانبندی این اثر، آن را به دیدگاههای اهل سنت نسبت داده، پوششی کاملاً دروغین است که میخواسته دست نویسنده را در هر تحریفی باز بگذارد، چه اینکه به نظر میرسد با درج این عنوان، عامهی مخاطبین فارسی زبان که از شیعیان هستند و نسبت به دیدگاه های اهل تسنن آگاهی کامل ندارند، مضامین این کتاب را قرائت و تفسیری دیگر از تاریخ اسلام تلقی خواهند کرد در حالی که بحث اصلی اثر، خارج از دایره اسلام است.
در ضمن این نکته هم قابل اشاره است که پسوند (از دیدگاه اهل سنت) با فونت بسیار کوچک،فقط در طرح گرافیکی روی جلد کتاب آمده و نه در داخل شناسهی اثر و نه در صفحهی اول و یا صفحات دیگر، اثری از این عبارت نیست.
ظاهراً نویسنده، هم میخواسته که از این عبارت برای فرار از نقد اهل تشیع استفاده کند و هم از طرفی دیگر، این ریسک را نپذیرفته که با تاکید روی عبارت (از دیدگاه اهل سنت)، علمای اهل تسنن را متوجه اثر خود کرده وهدف پیکان انتقادات آنها قرار بگیرد.
نوشتهای که ذبیحالله منصوری آن را تحت عنوان ترجمهاش از کتاب "محمد پیامبری که باید از نو شناخت" منتشر کرده، یک نگاه کاملا ژورنالیستی و زرد به تاریخ اسلام دارد.
اتفاقاً دو منبع دیگری که در تنظیم و نگارش کتاب فریدون سپری خیلی مورد استفاده قرار گرفتهاند و هر دویشان هم با کتاب او هم نام هستند یعنی (زندگانی پیامبر؛ توماس کارلایل و زندگانی پیامبر؛ محمد حسین هیکل)، هر دو مثل کتاب منصوری ادبیاتی ژورنالیستی دارند.
توماس کارلایل را بعنوان مبدع تاریخ نگاری ژورنالیستیک میشناسند، چنانکه او در حاشیهی روایتهای تاریخیاش حتی ذکر منبع هم نمیکند و استدلالش این است که [خواننده باید خودش به نویسنده اعتماد کند] و محمدحسین هیکل، روزنامهنگار مصری (که نباید او را با حسنین هیکل اشتباه گرفت)، با وجود ایران دوستیاش که باعث جلب بعضی نگاههای داخلی ما به او شده، در امر تاریخنگاری چیزی بیشتر از یک ژورنالیست نیست، اما فریدون سپری از کتاب او به طور کاملاً گزینشی و دلبخواه، مواردی را برای درج در اثرش انتخاب کرده که با روح کلی "محمد پیامبری که باید از نو شناخت" همخوان بودهاند.
جالب اینجاست که با وجود ارجاعاتی متعدد و پرشمار به کتاب های این سه نفر (گیورگیو، کارلایل و هیکل) در پاورقی کتاب سپری، این نویسنده هنگام مقدمهنگاریاش هیچ نامی از این افراد نمیبرد.
سپری مینویسد؛[اینجانب کوشیدهام که در نوشتن سیرهی نبوی به منابع و مآخذ اصلی پیشینیان مانند سیرهی ابن هشام، تاریخ طبری، الاستیعاب، طبقات، الاصبة، اسد الغابة، والبدایة و النهایة ... و پژرهشهای پژوهشگران معاصر از قبیل فقه السیرة روی آورم و از این گنجینههای سرشار و ارزشمند بهرهمند شوم].
درحالی که نام کتاب کنستان ویرژیل گیورگو در پاورقی صفحات (29، 38، 61، 91، 130، 142 و 148) کتاب سپری بعنوان منبع آمده و در صفحات (47، 141، 148، 154، 159، 170، 171، 173، 190 و 191) هم از اثر توماس کارلایل نام برده میشود و نیز اشارات پر تعداد دیگری به کتاب محمد حسین هیکل شده، اما سپری که میخواسته تقریرات خودش را بعنوان عقاید اهل سنت جا بزند، در سکوتی کاملاً معنادار هیچ نامی از این سه کتاب در مقدمهاش نیاورده.
این کتاب که محتویات تحریف شدهی آن مستلزم برخورد وزارت ارشاد (از جایگاه قانونی) و علمای اهل تسنن (از جایگاه علمی) است ، هم اکنون با مجوز وزارت ارشاد در نمایشگاه کتاب تهران و در غرفه اهل سنت توزیع میشود.
البته روز گذشته گزارشی از باشگاه خبرنگاران در سیمای جمهوری اسلامی روی آنتن رفت که باعثجمع آوری این کتاب توسط ناشر آن از غرفهی مربوطه شد اما این کتاب هم اکنون دارای مجوز وزارت ارشاد بوده وامکان توزیع آن در فرصتهای آتی هنوز محفوظ است.
انتهای پیام/