به گزارش خبرنگار
حوزه فوتبال و فوتسال گروه ورزشی باشگاه خبرنگاران، مهدی هاشمی نسب را نه میتوان به عنوان یک پرسپولیسی معرفی کرد نه استقلالی، این در حالی است که حضور در هر دو تیم را تجربه کرده و با پیراهن هر کدام از آنها به دروازه دیگری گل هم زده است، خودش میگوید برای تیم خاصی کیسه ندوخته ام و مهم نیست که پیشکسوت هیچ کدام از آنها لقب نمیگیرم.
گفتگوی خودمانی ما را با مرد پرسر و صدای فوتبال ایران در زیر میخوانید:
سین: مهدی هاشمی نسب را چطور معرفی میکنید:
جیم: مهدی هاشمی نسب هستم، بچه آبادان
سین: معلوم است به آبادان خیلی علاقه دارید که با نام شهرتان خود را معرفی میکنید؟
جیم: بله شدید به آبادان علاقه دارم و افتخار میکنم که اهل این شهر هستم .
سین: متولد چه سالی هستید؟
جیم:7 بهمن 1352 به دنیا آمدم
سین:چند خواهر و بردار دارید؟
جیم:یک خواهر و سه بردار
سین:فرزند چندم خانواده هستید؟
جیم: فرزند دوم
سین: تا چه زمانی آبادان زندگی میکردید؟
جیم:تا 5 سالگی، سال1357 که جنگ شروع شد مجبور به مهاجرت شدیم.
سین:درس خواندهاید؟
جیم:خیلی علاقه به درس نداشتم تا دیپلم بیشتر نخواندم، البته راستش را بخواهید دیپلم را هم خریده ام (با خنده).
سین:از شیطنتهای بچگی بگویید؟
جیم:بچه فضولی بودم، دعوا میکردم، از پشت بام میپریدم پایین ابرو، دست و پایم میشکست، اذیت زیاد میکردم و بیشتر موقعها به بدنم آسیب میرسید.
سین: چقدر شیشه شکستید؟
جیم:یادم میآید بیشتر شیشههایی که شکستم شیشه منزل خودمان بود، به پنجره همسایهها زیاد آسیب نرساندم.
سین:با این اوضاع و احوال به نظر میرسد، کتک زیاد خورده باشید؟
جیم: بله، تا دلتان بخواهد یا از پدرم یا مادرم از هر دو زیاد کتک خوردم.
سین:شما که فرزند بزرگتر بودید باید الگوی برادرهایتان میشدید، آنها چه واکنشی داشتند؟
جیم:من هر قدر از پدر و مادرم کتک میخوردم روی خواهر و برادرهایم خالی میکردم و آنها را میزدم، بنده خداها از دستم فراری بودند.
سین:رنگ مورد علاقه شما؟
جیم:زرد.
سین:تیم زرد هم رفته بودید؟
جیم:نه، به خاطر تیم خاصی این رنگ را دوست ندارم، علاقهام به زرد ذاتی است.
سین:اهل موسیقی هستید؟
جیم:فقط عباس قادری گوش میدهم.
سین:چرا فقط این خواننده؟ فوتبالیستها که دوستان خواننده زیاد دارند؟
جیم:نه، من با هیچ کس دوست نیستم.
سین:با هنرپیشهها چطور؟میانهتان با آنها خوب است؟
جیم:بله، با پژمان بازغی، کامبیز دیرباز، سام درخشانی و داریوش ارجمند دوست صمیمی هستیم.
سین: چطور با استاد ارجمند؟ از نظر سنی که به هم نمیخورید؟
جیم:نه، داریوش ارجمند انسان با شخصیت و با حالی است و من از دوستی با وی و هم نشینی با این بزرگوار لذت میبرم.
سین:اهل دروغ هم هستید؟
جیم:نه هرگز، خیلی از دروغ منتفرم حتی مصلحتی هم خوب نیست و نمیگویم.
سین:بدترین خصوصیت اخلاقی مهدی هاشمی نسب چیست؟
جیم:اینکه وقتی عصبانی میشوم نمیتوانم خود را کنترل کنم، همه دوستانم هم میگویند تو متعادل نیستی!
سین:یعنی چی، متعادل نیستید؟
جیم:یعنی یا خوب خوبم یا بد بد، نمیشود بین این دو تا باشم.
سین:بهترین خصوصیت اخلاقیتان کدام است؟
جیم:کم حرف هستم.
سین:به نظر نمیآید کم حرف باشید؟
جیم:نه اتفاقا، پسر ساکتی هستم
سین:اولین سفر ورزشی که رفتید کجا بود؟
جیم:همراه تیم ملی امید به دبی رفتم.
سین:چه سالی بود؟
جیم:سال 1373
سین: پر خاطرهترین سفرتان به کجا است؟
جیم: مکه، من اولین بار سال 1377 به خانه خدا مشرف شدم و تا به حال شش بار به آنجا رفته ام، اما هر بار برایم خاطره انگیز بوده و چیزهایی گرفتهام و احساسی داشتم که از هیچ کجای دنیا این احساس را تجربه نکردم.
سین:درست است که میگویند اولین بار که به مکه میروی هر چه از خدا بخواهی، دعایت مستجاب میشود؟
جیم: بله، من هم شنیده بودم باور کنید، در هر 6 بار 6 چیز مختلف از خدا خواستم و خدا هم همه آن دعا هارا را مستجاب کرد.
سین: تا حالا تو زندگیتون ناامید شدید؟
جیم:نه من هرگز ناامید نشدهام.
سین: اگر دوباره زمان به عقب باز میگشت، فوتبال را انتخاب میکردید؟
جیم:با تمام وجودم دوباره همین راه را انتخاب میکردم، تمام روزهای گذشتهام را دوست دارم حتی اشتباهاتم را نیز تکرار میکنم.
سین:دوران گذشته مهدی هاشمی نسب پر از حاشیه بود، قبول دارید؟
جیم:بله، روزهای پر افت و خیزی را گذراندهام.
سین:بهترین خاطره ورزشی شما کدام است؟
جیم:من خاطرات زیادی داشتم ملیپوش شدنم، افتخارات، قهرمانیها اما 5 گل در دربی زدم که 4 تای آن به استقلال بود و یک گل به پرسپولیس این گلها در دربی خیلی خاطره های خوبی برای من هستند.
سین:در یک بازی بعد از زدن گل غش کردید، یادتان میآید، چطور شد که روی زمین افتادید؟
جیم: خودتان را بگذارید جای من 85 دقیقه انواع فحشهای رکیک را از طرف تماشاگران بشنوی و تحمل کنی اما موفق شوی گل بزنی و تمامی آنها در یک لحظه ساکت شوند، حس بسیار عجیبی است.
سین:پس از خوشحالی، این حالت به شما دست داد؟
جیم: نه ، بسیار خسته بودم، دو تا از بازیکنان هم روی گردنم پریده بودند و حال و روز خوبی نداشتم ، در یک آن تمام توانم از بین رفت و به زمین افتادم.
سین:قبول دارید که اگر در پرسپولیس میماندید به یک اسطوره تبدیل میشدید؟
جیم:ای بابا! آنهایی که اسطوره شدند اکنون کجا هستند؟ آیا کسی هست که یک ریال کف دستشان بگذارد؟ من به دنبال محبوبیت نبودم، فقط دنبال فراهم کردن زندگی آرام برای خانواده بودم و برای آن به پول احتیاج داشتم.
سین: شما یکی از پر سرو صداترین نقل و انتقالات تاریخ فوتبال را انجام دادید، به خاطر پول بود؟
جیم: معلوم است،من خانواده ام برایم اهمیت داشت، مجبور بودم کار کنم و پول در بیاورم،اگر نمیرفتم خرج زندگیم را چه کسی می داد؟
سین: ولی با رفتن به استقلال اکنون دیگر نه می شود به شما استقلالی گفت نه پرسپولیسی؟
جیم: باور کنید دنبال این چیزها نبودم آخرش چه می شد؟ مگر می خواهم مربی رنگ خاصی شوم یا از باشگاه ها پول بگیرم، تفاوتی ندارد،چون دنبال اسم و رسم نیستم و کیسه برای کسی ندوختهام.
سین: پس چه چیزی برایتان مهم بود؟
جیم: فقط پدر ومادرم، همین که اکنون کنار آنها با آرامش زندگی می کنم برایم بس است حالا نگویند پیشکسوت فلان تیم خاص است، چه فرقی می کند؟
سین: صحبتهایی مطرح شده بود که علی پروین باعث شد تا در پرسپولیس نمانید چون فکر می کرد جای وی را نیز خواهید گرفت، ماجرا چه بود؟
جیم: علی آقا، مربی من بود، در آن زمان من را نخواست، دلیلش هرچه بود! حتی بعدها امیرقلعه نویی هم تمایلی به ماندن من نداشت چه کار می کردم؟ زوری که نیست، نمی شود که خود را آویزان تیم خاصی کنی! مجبوری جایی بروی که تو را می خواهند.
سین: چه حسی داشتید، وقتی تماشاگران با لقب مهدی بی تعصب صدایتان می کردند؟
جیم: چه بگویم، نظر آنها بود، فکر می کنم این چیزها باعث می شود گناهان آدم پاک شود.
سین: از بازی خداحافظی مهدوی کیا بگویید، قرار بود در آن بازی باشید، اما مسابقه ندادید ماجرا چه بود؟
جیم: بله از من هم دعوت شد تا در آن مسابقه حضور داشته باشم، 3 یا 4 جلسه هم تمرین کردم ، روز تمرین همه بازیکنان دهه 50 تا 80 پرسپولیس در استادیوم بودند اما حتی حرمت پیشکسوتان هم باعث نشد تا تماشاگران به من فحاشی نکنند، این شد که رفتم و دیگر بازی نکردم چون، نظر هواداران بود.
سین: اگر فوتبالیست نمیشدید، چه شغلی را انتخاب می کردید؟
جیم: راننده تاکسی! از بچگی این شغل را دوست داشتم.
سین: اکنون چه کار می کنید؟
جیم: شغلی ندارم و خانه هستم، فقط می خورم و می خوابم.
سین: ازدواج کردید؟
جیم: نه مجرد هستم.
سین: با خانه نشینی، خرج زندگی را چگونه تامین میکنید؟
جیم: خدا از غیب می رساند! غصه این چیزها را نمی خورم.
سین: غذای مورد علاقه شما چیست؟
جیم: هر غذایی که مادرم درست کند بهترین است، حتی اگر نان و پنیر جلویم بگذارد کیف می کنم و راضیم، اما قلیه ماهی را بیشتر از غذاهای دیگر دوست دارم.
سین: به نظر می رسد رابطه عمیقی با مادرتان دارید، درست است؟
جیم: بله، مادرم تمام زندگی من است.
سین: دوست داشتید جای کدام ورزشکار باشید؟
جیم: دیه گو مارادونا!
سین: به اینکه در لیگ کشور دیگری بازی کنید هم فکر کرد بودید؟
جیم: نه، همین ایران انتخاب اول و آخرم بوده و هست.
سین: به نظرتان فساد در ورزش وجود دارد؟
جیم: نه عیب است از این حرفها نزنید! ما اصلا فساد در ورزشمان نداریم!( با خنده)
سین: بهترین رفیقت چه کسی است؟
جیم: پدر و مادرم.
سین: چقدر به بهشت زهرا می روید؟
جیم: نمیخواهم به این سوال پاسخ بگویم چون همه هاشمی نسب را به عنوان یاغی و یک فرد پرحاشیه می شناسند،نمی خواهم به این چیزها اشاره کنم شاید فکر کنند راست نمیگویم یا چهره ای که من را می شناسند عوض شود.
سین: اهل مطالعه هستید؟
جیم: نه، حتی روزنامه های ورزشی را هم نمیخوانم.
سین: از اسم خاصی خوشتان می آید؟
جیم: بله، هستی
سین: بهترین هدیه ای که تا به حال گرفته اید چه بوده است؟
جیم: باور کنید اندازه ای که هدیه بدهم خوشحال می شوم از هدیه گرفتن این حس را نمیگیرم.
سین: ساکن کجا هستید؟
جیم: کرج.
سین: تا حالا کسی دلتان را سوزانده است؟
جیم: بگذارید بی جواب بماند!
سین:برای کسی پارتی بازی کرده اید؟
جیم: بله، پیش آمده که این کار را انجام دهم.
سین: به روی آن شخص هم آوردهاید؟
جیم: نه، وقتی یک کاری را انجام می دهی،درست نیست که منت بگذاری.
سین: چقدر دیگران را خنداندهاید یا باعث گریه شان شدید؟
جیم: زیاد، وقتی گل وارد دروازه می کنی، ناخودآگاه طرفداران خوشحال می شوند و میخندند اما تیم مقابل نظرشان برعکس است.
سین: در بین دوستانتان چطور، آدم خنده رویی هستید؟
جیم: بله، زیاد دوستانم را خنداندهام.
سین: در زندگیتان اتفاقی افتاده است که حس کنید معجزه خدا را حس کردهاید؟
جیم: بله با تمام وجود معجزه را حس کرده ام، هر آنچه در زندگی من رخ داده، معجره خداوند بود.
سین:پس حس می کنید خدا دوستتان دارد؟
جیم: بله، به هر حال وقتی یک استادیوم و طرفداران میلیونی تیمها یک طرفه قضاوتت می کنند، پشتت حرف می زنند،دل خودت هم پاک باشد معلوم است خدا دوستت دارم و گناهانت با قضاوت ما بخشیده می شود.
سین: از سحرها و افطاریها ماه رمضان چه خاطره ای دارید؟
جیم: تمام این لحظات عرفانی، خاطره انگیز هستند من کنار پدر و مادرم می نشستم و کنار این سفره ها حالم خوب بود.
سین: چرا، می گویید بود! الان دیگر نیست؟
جیم: متاسفانه چند سالی است که به خاطر بیماری معده نمیتوانم روزه بگیرم و از این فریضه محروم هستم.
سین: اولین روزه هایی که گرفتید را به خاطر دارید؟
جیم: بله، اولین روزه های ما زمان بچگی و روزه های کله گنجشکی بود، یادش بخیر، بعد صبحانه چیزی نمیخوردیم تا نهار و بعد از نهار هم تا افطار صبر می کردیم.
سین: مهدی هاشمی نسب اکنون دیگر در فوتبال نیست؟
جیم: نه دیگر ، تمام وقتم را در خانه می گذرانم.
سین: سخن آخر؟
جیم: تشکر می کنم از شما و هوادارانی که دوستم دارند.
گفتگو و تنظیم از: نسیم نصیری
انتهای پیام/