حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ خیابان انقلابی که از ترجمه پُر و از تألیف خالی است. از دست فروش تا مغازههای پرزرق و برق انقلاب همه را که زیر و رو کنی میتوانی هزاران کتاب ترجمه پرفروش را پیدا کنی که نیمی از مردم شهر داستانش را بلدند، اما همین مردم شریف و دوست داشتنی شاید سالی یکبار هم کتابهای تألیفی وطنی را نخوانند.
حالا بیا و پیدا کن پرتقال فروش را! گیر کار کجاست؟ تألیف بد است یا ترجمه؟ ترجمه خوب است یا تألیف؟ بین مردم که باشی لابهلای حرفهایشان متوجه نکتهای میشوی که مجبورت میکنند کتابهایت را زیر و رو کنی و به دنبال گره جذاب داستان باشی، اما انگار گرهای نیست، بهتر است بگویم کم است و محدود، خلاصهاش را بگویم، نگرد، نداریم و به چشم نمیآید. اینجاست که موتور تألیف به روغنسوزی میافتد و قدرتش به مازراتی ترجمه نمیرسد.
آقای نویسنده یک دقیقه صبر کن قلمت را زمین بگذار. چرا داستانهایت گرههای جذب کننده ندارد؟ خانم نویسنده گوشت را به من بسپار، مگر ما از نویسندههای غربی چه چیزی کم داریم؟ دستتان باز نیست؟ مجوز نمیدهند؟ بهتر نیست دایره لغاتت را افزایش دهی؟ بهتر نیست برای کلمات خط قرمز جایگزین انتخاب کنی. ما هنوز هم منتظر تألیفات جذاب شما هستیم تا هنگام ورود به کتابفروشیها و شهر کتابها چشممان به کتابهای تألیفی بخورد و در دل قربان صدقه قلمتان برویم ، نه اینکه به محض ورود به کتابفروشیها با تعدد ترجمه روبهرو شویم.
یک جذابیت، یک نگاه جدید، یک خلاقیت شاید ادبیات ما را جهانی کند. چرا داستانهای ما جای اقتباس سینمایی ندارد؟ به جرأت میتوانم بگویم بیشترین جذابیت فیلمهای هالیوود از داستانهای اقتباسیاش است داستانهایی که بارها مردم آن را خواندهاند اما باز هم برای دیدنش پا به سینما میگذارند و گاهی حتی چند کارگردان یک داستان خاص را به فیلمنامه تبدیل میکنند. میخواهم بگویم علتش چیست؟
تبصره: البته باید بگویم که ما نویسندههای مطرح هم داریم، کسانی که در میان ترجمههای انبوه امروز آوازه نیمه جهانی دارند، اما بیشتر نویسندههایمان یک خط مستقیم بدون پستی و بلندی را در حال دنبال کردن هستن که ضربه اصلی را به قلب ادبیات ما وارد میکند.
پس گوش کن نویسندگی در غرب یک شغل است. یک شغل که برایش تلاش میکنند خودشان را در بطن ژانری که مینویسند میگذارند. حتی شده سالها در شغلهایی مرتبط با ژانر خود کار میکنند تا آگاهیهای خود را افزایش دهند و بتوانند شخصیتی را خلق کنند که لمسش کردهاند.
اما در کشور ما نویسندگی یا شاعر شدن حاصل یک دلگرفتگی یا رو به راه نبودن است یا بهانهای برای غوطه خوردن در میان روشنفکرها!
این درست است که تمدن و فرهنگ چندین هزارساله ادبیات ما را با انگیزههای اینچنینی خود زیر سؤال ببرید؟
نویسنده عزیز برگرد و پشت سرت را نگاه کن، حافظ، مولوی، جلال، پروین، مگر اینها نبودند که ادبیات دنیا را تکان دادند؟ ما از شما تکان نمیخواهیم، یک زلزله یک ریشتری کافیست.البته این را بگویم فقط برای شروع ...حالا این شما و این قلم همت شما.
یادداشت از: سعیده سادات احمدی
انتهای پیام/