به گزارش
خبرنگار حوزه توپ و تور گروه ورزش باشگاه خبرنگاران جوان، دیشب و در پایان دیدار تیمهای بسکتبال دانشگاه آزاد و شیمیدر ازهفته پنجم سوپرلیگ بسکتبال ایران، اتفاقاتی مقابل در سالن حکیمیه افتاد که منجر به درگیری سرمربی تیم بسکتبال دانشگاه آزاد اسلامی با خبرنگار گروه ورزش باشگاه خبرنگاران جوان و گرفتن گوشی همراه این خبرنگار بدون اجازه وی شد. افرادی منتسب به تیم دانشگاه آزاد و در راس آنها مصطفی هاشمی، سرمربی این تیم بدون مجوز قانونی و بدون دخالت حراست سالن حکیمیه گوشی همراه خبرنگار را از وی گرفته و فایلهای صوتیاش را بازرسی میکنند. تنها با این سوءظن که وی حرفهای سرمربی دانشگاه آزاد را خطاب رئیس کمیته برگزاری مسابقات شنود کرده است. یکی از مسئولان دانشگاه آزاد هم که در اکثر مسابقات این تیم بیسیم به دست در سالن گشت میزند از راه رسیده، به جانبداری از سرمربی تیم دانشگاه آزاد میپردازد و با خبرنگار باشگاه برخورد میکند و کلماتی به کار میبرد که وی را آزردهخاطرتر میکند. سرمربی دانشگاه آزاد هم بعد از اینکه چیزی در فایلهای صوتی گوشی همراه خبرنگار، مبنی بر صحت ادعایش نمییابد حکیمیه را ترک میکند. ماجرا به همین جا تمام نمیشود و سرمربی دانشگاه آزاد امروز در گفتوگو با سایتی خبری به بازگویی وقایع دیشب میپردازد. گفتوگویی که خبرنگار حوزه توپ و تور باشگاه خبرنگاران جوان هم در واکنش به آن، نامهای سرگشاده برای مصطفی هاشمی مینویسد. متن نامه خبرنگار گروه ورزش باشگاه خبرنگاران جوان را در ادامه میخوانید.
جناب آقای مصطفی هاشمی
سرمربی محترم تیم بسکتبال دانشگاه آزاد اسلامی
با سلام و احترام
غروب پنجشنبه، 21 آبان 1394 خاطرهای تلخ در ذهن و روان من برجاگذاشت. شما یا همکارانتان را نمیدانم اما یکی از بدترین خاطرات حرفهای من، در غروب سرد دیروز رقم خورد. کاش اما فقط آفتاب کم رمق آبانماه تهران دیشب نفسهایش آخرش را میکشید و میرفت پی کارش. کاش خیلی چیزها با خورشید غروب نمیکرد!
جناب آقای هاشمی، حتی یادآوری آنچه دیروز مقابل در سالن دانشگاه حکیمیه اتفاق افتاد آزارم میدهد. دانشگاهی که هنوز دانشجوی آن به حساب میآیم. دانشگاهی که در و دیوارش برای من خاطرات خوب و فراموش نشدنی دارد، دیشب اما روی دیگر خود را به من نشان داد.
سرمربی محترم تیم بسکتبال دانشگاه آزاد اسلامی، گفتوگوی امروز شما را با یکی از سایتهای خبری خواندم. وقتی عنوان «عذرخواهی میکنم» آن مطلب را دیدم، به خواندن فرمایشهای شما ترغیب شدم اما...
شما در آن گفتوگو فرمودید: «من ابتدا به او گفتم که موبایلت را بده که گفت تا شما نخواهید من هیچ چیزی را نمی نویسم این یعنی اینکه حتما چیزی ضبط کرده است.» جناب آقای هاشمی، کجای دنیا خبرنگاری که شنود میکند، پس از این کار، از کسی که حرفهایش را ضبط کرده اجازه میخواهد شنودش را منتشر کند؟! وقتی فقط شنیدید که همکاران گرامیتان خطاب به من میگویند:«چرا شنود میکنی؟» قصاص قبل از جنایت کردید. حرف من این بود:«من هرگز تا کسی نخواهد نقل قولی از وی منتشر نمیکنم چه برسد به این که شنود کنم.» گواه من برخی پیشکسوتان ارجمند بسکتبال ایران، همچنین تعدادی از بازیکنان نامدار تیم ملیاند که در صورت صلاحدید و رضایتشان آنها را معرفی میکنم. از آنها میخواهم شهادت دهند، پس از تنظیم گفتوگو یا یادداشت شفاهی، حتماً آنها را پیش از انتشار به دستشان میرسانم و تا تایید نکنند، مطالبشان را منتشر نمیکنم. حرف من همین بود. آنهم در آن وانفسا که انگشت اتهام همه به سوی من گرفته شده بود. برای کاری که نکرده بودم.
جناب آقای هاشمی، بارها چه در سالن حکیمیه، چه در تالار بسکتبال، حرفهای شمارا، اعتراضاتتان را به نحوه قضاوت داوران یا عملکرد شاگردانتان دیده و شنیدهام. با چشم و گوش خودم اما هرگز کلامی نه علیه شما، نه علیه هیچ بازیکن یا مربی دیگری ننوشتم. چون کسی که قلم به دستم داد، اول از شرافت آن برایم گفت. من یاد گرفتم میتوان خبرنگار ورزشی بود و دنبال حاشیه نرفت. آموختم حرفهای شریف دارم و نباید به قداست آن خیانت کنم. افتخار میکنم همیشه سالم بودم و سالم کار کردم.
شما فرمودید:« چند دقیقه گذشت و به نظرم فایل را پاک کرد و بعد هم شروع کرد به قسم خوردن که ضبط نکرده و ما هم گوشی او را نگاه کردیم که مطمئن شویم.» جناب آقای هاشمی ارجمند، شاید متوجه نبودید و شاید هنوز عصبانی هستید که نمیدانید حالا غیر از شنود، من را به قسامه دروغ هم متهم کردهاید! من قبل از اینکه خبرنگار باشم، یک انسانم. زمانی که یک مرد به مقدسات سوگند میخورد شرافتش را مانند جرعهای آب در دو دست میگیرد و زمانی که سوگندش دروغ باشد، یعنی انگشتانش از هم میلغزند و آبرویش از کف دستانش میریزد. چطور زمانی که گوشی همراه من بین من و شما در کش و قوس بود من فرصت چنین کاری داشتم. گوشی تلفن همراه به یقین برای پاک کردن هر فایل صوتی یا تصویری، گزینههای بله یا خیر را ارائه میدهد. با گوشیهای مدل بالا آشنایی ندارم اما تلفن همراه من همیشه گزینههایی را پیش از حذف مطالب و فایلهای صوتی و تصویری ارائه میکند که آیا مایلید همه فایلها پاک شوند یا فلان فایل حذف شود یا خیر.
نه بزرگوار! من هرگز در آن کش و قوس فرصت چنین کاری را نداشتم و شما هم لحظهای چشم از گوشی من برنمیداشتید. من جادو و جمبل بلد نیستم و وردی نخواندم که فایلی که هرگز ضبط نشده از موبایلم پاک شود.
و جناب آقای هاشمی ارجمند، شما در پاسخ به پرسشی مبنی بر رفتار ناشایست با من، اظهار کردید:«رفتار بدی با او نشد...» قطعاً شما هم مثل من معتقدید پروردگار بزرگ ناظر بر همه اعمال ماست. به یقین روزی در پیشگاه قادر متعال خواهیم ایستاد و پاسخگو خواهیم بود و او بود که حوادث آن غروب تلخ رنگپریده را دید. خدایی که آن بالاست شاهد همه ماوقع بود. نمیدانم شاید آنقدر عصبانی بودید که متوجه آن اتفاقات نشدید و صدای گرفته من را هم نشنیدید که مدام میگفتم این برخوردها شرمآور است. شما لحظاتی بعد از اینکه متوجه شدید چیزی برای متهم کردن من نیست تشریف بردید و الفاظ یکی از مسئولان به اصطلاح محترم دانشگاه را نشنیدید که خطاب به من چه میگفت! پس لطفاً نفرمایید رفتار بدی با من نشد. فقط شما حریم شخصی ندارید و من هم به حریم شخصی شما وارد نشدم اما شما با کشیدن تلفن همراهم از دستم این کار را کردید. اسم این رفتار چیست؟
در آخر اینکه، در بخش دیگری از آن گفتوگو ( که ربطی هم به موضوع حوادث حکیمیه نداشت) فرمودید:«باید به جمع مربیان خانه نشین بسکتبال بپیوندم» جناب آقای مصطفی هاشمی، سرمربی پرافتخار بسکتبال ایران و آسیا، استدعا دارم همچنان در بسکتبال بمانید. شما مربی نامداری هستید. جناب آقای هاشمی، شما نه، این من و امثال من هستند که باید عطای بسکتبال را به لقایش ببخشند و خانهنشین شوند. انگار ما در این حوزه اضافهایم که هر زمان انگشت اتهام به سویمان گرفته شود و متهم شویم. وقتی خانمهای خبرنگار، که همپای مردان به این حرفه سخت و طاقتفرسا مشغولند، اجازه حضور در برخی سالنهای ورزشی را نمییابند و فریاد مظلومیتشان به جایی نمیرسد، این ما هستیم که باید برویم و پشتسرمان را هم نگاه نکنیم. وقتی پروردگار یکتا در کلامالله وحی به قلم سوگند میخورد و آن را مقدس میشمارد، چرا باید هرآن به دلیلی قلم و قلبمان با هم شکسته و حرمتمان پایمال شود؟ ما که برای اعتلای بسکتبال ایران همه چیز را به جان میخریم و پس از شکست تیم ملی با چشمهای خیس کلمات را روی کاغذ و مانیتور گم میکنیم. انگار ما باید برویم و اثری از ما نماند. مثل صدایی که در هوا محو میشود.
با احترام دوباره
یاسر سماوات
خبرنگار باشگاه خبرنگاران جوان