به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،حبیب بن مُظَهَّر (یا مُظاهر) بن رئاب از قبیله بنیاسد و کنیه او ابوالقاسم بود که چهارده سال قبل از هجرت پیامبر گرامی اسلام(ص) در یمن متولد شد و یکی از اصحاب با وفای امام حسین(ع) در ماجرای قیام حضرت به شمار میآید.
حبیب حامل علم منایا و بلایا
حبیب همگام با اسمش دوستدار و محب اهلبیت (ع) و محبوب و مورد توجه ایشان بود. نام او همیشه در کنار یاران برجسته امیرالمؤمنین علی (ع) چون میثم تمار و رشید هجری بود، طوری که در جنگهای جمل، صفین و نهروان در رکاب مولایش با دشمنان مبارزه کرد. (حسین انصاریان، با کاروان نور) وی عضو گروه ویژه «شرطة الخمیس» بود که نیروی ضربتی و گوش به فرمان علی(ع) بودند. (الاختصاص، شیخ مفید، ص2 تا 7) گفتگوی او با میثم تمار، سالها پیش از عاشورا، هنگام عبور از مجلس بنی اسد که هر یک نحوه شهادت دیگری را پیشگویی میکرد، از جمله علم مَنایاست که از حضرت علی(ع) آموخته بودند و از جریانات آینده خبر داشتند. (ابصارالعین، ص127)
حبیب بن مظاهر همچنین حافظ کل قرآن کریم بود و هر شب به نیایش و عبادت خدا میپرداخت. به فرموده امام حسین(ع) در هر شب یک ختم قرآن میکرد. (نفسالمهموم قمی، ص124) آن قدر به دنیا بیرغبت بود و زهد را سرمشق زندگی خود قرار داده بود که هر اندازه به او پیشنهاد امان و پول فراوان داده شد نپذیرفت و گفت: «ما نزد رسول خدا(ص) عذری نداریم که زنده باشیم و فرزند رسول خدا(ص) را مظلومانه به قتل برسانند.» (اعیانالشیعه، ج4، ص553)
پیوستن به کاروان امام حسین(ع)
اما ماجرای پیوستن حبیب بن مظاهر به کاروان امام حسین(ع) قصه کبوتری است که به دنبال آشیانه خود میگردد. بر اساس آنچه نقل شده است، وی همراه با مسلم بن عوسجه شتابان به سوی کربلا و به یاری امام خود رفتند، طوری که روزها مخفى مىشدند و شبها به مسیر ادامه میدادند تا اینکه به کاروان امام حسین(ع) رسیدند. (سماوی، ابصارالعین فی انصارالحسین، ص) هنگامی که به کاروان رسید، چون یاران امام را اندک دید با اذن امام اقوامش را از قبیله بنیاسد که در آن اطراف منزل داشتند به کمک آورد، آنها نیز قبول کردند، اما سربازان سپاه بنیامیه مانع پیوستن آنها شدند و بعد از جنگ سختی که پیش آمد، بنیاسد شبانه به قبیله خود برگشتند.(الامین، اعیان الشیعه، ج4، ص) حبیب این درس را در آن صحنه آموخت که برای ورود به کاروان حسینی باید اذن الهی باشد. همچنین حبیب این درس را آموخت که برای ورود به کاروان حسینی گذشتن از جان و مال و دنیاییات میخواهد؛ لذا بنا را بر همراهی و سرسپردگی و سر تسلیم آوردن بر امام عصر خویش نهاد و این پیر سپاه امام حسین(ع) همچون کودکی گوش به فرمان پدر، تا لحظه آخر امام خود را همراهی کرد.
زمانی که حبیب غم زینب(س) را تسلی داد
وی که بعد از عباس و علی اکبر(ع)، از اولین مدافعان حریم و حرم(ع) بود، در شب عاشورا باعث زدون غم از حریم آلالله شد و مدال افتخار دیگری بر گردن این شیعه حریم اهلبیت(ع) نهاده شد. ماجرا از این قرار بود که شب عاشورا نگرانی زینب(س) نسبت به عدم وفای یاران امام حسین(ع) و تنها گذاشتن حضرت به اوج رسیده بود. امام حسین(ع) که نگرانی ایشان را متوجه شده بودند، وارد خیمه زینب(س) شدند. نافع بن هلال در مقابل خیمه در انتظار امام ایستاد، شنید زینب به برادر میگوید: آیا اصحاب خود را امتحان کردهای؟ من ترس آن دارم که هنگام خطر تو را تنها بگذارند. امام فرمود: «سوگند به خدا آنها را آزمودم دیدم همه آماده و استوار هستند و مانند اشتیاق کودک به پستان مادرش، اشتیاق به مرگ دارند».
نافع میگوید وقتی که این سخن را از زینب علیهاالسلام شنیدم، گریه کردم و نزد حبیب بن مظاهر آمدم و آنچه را شنیده بودم به او گفتم. حبیب گفت: «سوگند به خدا اگر انتظار فرمان امام نبود هم اکنون با شمشیر به سوی دشمن حمله میکردم.» حبیب، اصحاب را جمع کرد و سخن نافع را به آنها گفت. همه گفتند: اگر انتظار فرمان امام نبود، هم اکنون به دشمن حمله میکردیم، چشمت روشن و خاطرت آرام باشد که ما استوار هستیم. حبیب برای آنها دعا کرد و با هم کنار خیام بانوان آمدند و صدا زدند «ای گروه بانوان و حرمهای رسول خدا(ص) این شمشیرهای جوانمردان شماست که سوگند یاد کردهاند در غلاف نکنند مگر اینکه گردن دشمنان را بزنند و این نیزههای جوانان شماست که قسم خورده اند به زمین نیفکنند مگر اینکه به سینههای دشمن فرو کنند». از این رو زینب(س) آرام گرفت. (مقتل الحسین مقرم ص 262 - 263)
حبیب بن مظاهر در این صحنه به ما آموخت همیشه و در هر حال باید مدافعان حریم اهلبیت(ع) بود و لحظهای در ادای دِین نسبت به این انوار مقدس الهی نباید کوتاهی کرد. وی در این صحنه درس غیرت، شهامت و وفاداری را به تمام شیعیان عالم تا پایان دنیا آموخت.
رشادت حبیب بن مظاهر در روز عاشورا
هنگامى که امام حسین (ع) براى اداى نماز ظهر از سپاه کوفه مهلت خواست، حصین بن تمیم گفت: نماز از شما پذیرفته نیست! حبیب در پاسخش گفت:«گمان مىکنى نماز از آل رسول خدا پذیرفته نشود و نماز تو اى احمق نادان قبول شود؟!» حصین بن تمیم به او حمله کرد و حبیب نیز به طرف او حملهور شد و ضربهاى بر صورت اسب وى زد و بر اثر همین ضربه، حصین از اسب بر زمین افتاد. یارانش آمدند و او را نجات دادند و حبیب به آنان حمله کرد و رجز مىخواند و مىگفت: «اَنَا حَبیبٌ وَاَبی مُظهرٌفارِسُ هَیجأ وَ حَربٍ تَسعُرُ انتم اعدّ عدٌ؛ و أکثرَ و نحنُأو فِى مِنکُم واصبِر»؛«همانا من حبیب و پدرم مظهر است، سواره صحنه پیکار در حالى که آتش جنگ شعلهور شود. شما هم سلاحتان بهتر و هم تعدادتان بیشتر است و ما هم از شما باوفاتر و هم از شما شکیباتریم.»
سپس عاشقانه وارد میدان نبرد شد و در مقابل دیدگان امامش و سایر اهلعترت(ع) حماسهسازی کرد و گروهى را به قتل رساند تا این که بدیل بن صریم با شمشیر به حبیب حمله کرد و ضربهاى بر او زد و مردى از تمیم نیز با نیزه بر او حملهور شد. حبیب از اسب بر زمین افتاد و چون خواست بلند شود، حصین بن تمیم با شمشیر ضربهاى دیگر به سر او زد و آن مرد تمیمى سر از تن او جدا کرد و حبیب به مقام رفیع شهادت و لقای الهی رسید.
منبع:تسنیم
انتهای پیام/