به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ قرآن سر تا سر اعجاز در زندگی مادی و معنوی است. اگر ما آن را با معرفت تلاوت کنیم، حتماً اثرات آن را خواهیم دید. برای آگاهی و فهم بهتر و بيشتر آيات قرآن كريم هر شب تفسير آياتی از اين معجره الهی را برای شما آماده میكنيم. در این گزارش تفسیرآیه 189سوره بقره را میخوانید:
يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ
درباره [حكمت] هلالها[ى ماه] از تو مى پرسند بگو آنها [شاخص] گاه شمارى براى مردم و [موسم] حج هستند و نيكى آن نيست كه از پشت خانه ها درآييد بلكه نيكى آن است كه كسى تقوا پيشه كند. به خانه ها از در [ورودى] آنها درآييد و از خدا بترسيد باشد كه رستگار شوید (۱۸۹)
معناى هلال و وجه تسميه آن
كلمه «اهله» جمع هلال است به معناى قرص قمر. به طوری كه گفته اند اول و دوم هر ماه است؛ يعنى وقتى ماه كه از زير شعاع شمس بيرون مىآيد. بعضى ديگر گفته اند: قرص قمر را از اول ماه هلال مى گويند تا وقتى كه متحجر شود، يعنى به صورت دايره اى درآيد كه يك طرفش همان هلال شبهاى قبل است و بقيهاش را خطى نورانى تشكيل مىدهد. بعضى ديگر گفته اند: اين اطلاق همچنان ادامه دارد تا زمانى كه نورش بر ظلمت شب غلبه كند و اين در شب هفتم است كه بعد از آن ديگر هلالش نمىگويند، بلكه قمرش مى خوانند. در شب چهاردهم بدرش مى گويند، و اسم عمومی اش نزد عرب زبرقان است.
و كلمه (هلال) از است هلال گرفته شده ، كه به معناى گريه و يا صداى طفل در حين ولادت است و اطرافيان زائو مى فهمند كه بچه بدنيا آمده ، و نيز از اين گرفته شده كه در باره حاجيان وقتى كه صدا به گفتن لبيك بلند مى كنند مى گويند: (اهل القوم )، و اين بدان جهت است كه وقتى ماه ذى الحجه را مى بينند درباره آن گفتگو مى كنند، و كلمه (مواقيت ) جمع (ميقات ) است ، كه از ماده وقت گرفته شده و به معناى وقت معين شده براى عمل است و اين كلمه بر مكان معين براى عمل نيز اطلاق مى شود، مى گويند فلان محل ميقات اهل شام ، و آن ديگرى ميقات اهل يمن است ، ولى در آيه مورد بحث معناى اول يعنى زمان معين منظور است .
در «يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ» چه چيزى مورد سوال واقع شده است؟
در جمله (يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ) شرح نداده سؤالى كه از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) كرده بودند چه بوده؟ آيا از حقيقت قمر بوده؟ يا همچنان كه بعضى پنداشته اند از علت اينكه چرا به اشكال مختلف يعنى هلال و قمر و بدر در مى آيد، و يا تنها از علت هلال شدنش يعنى پيدا شدنش در افق بعد از ناپديد شدنش در شب هايى چند كه بعض ديگر.
ليكن از همين كه تعبير به اهله - يعنى جمع هلال - كرده و فرموده: از تو از اهله مى پرسند، فهميده مى شود سؤ ال از ماهيت و حقيقت قمر، و علت اشكال گوناگونش نبوده ، زير ااگرسؤ ال از اين بود مناسب تر آن بود كه گفته شود (يسئلونك عن القمر)
و نيز اگرسؤال از حقيقت هلال و سبب تشكل خاص آن در اول ماه بود، مناسب تر آن بود كه بفرمايد: (يسئلونك عن الهلال )، چون ديگر جهتى نداشت كلمه هلال را به صيغه جمع بياورد، پس اينكه به صيغه جمع آورده ، خود دليل براين است كه سؤ ال از سبب يا فايده اى بوده كه ممكن است در هلال شدن هر ماهه و ترسيم ماههاى قمرى بوده باشد، و اگر از اين فايده ها تعبير به اهله كرده بدين جهت بوده كه اگر واقعا فايده اى هست ، ناشى و تحقق يافته از همين هلالها است ، و لذا سائل از اهله پرسيده ، و خداى تعالى از فايده آن پاسخ فرموده .
اين معنا از جواب استفاده مى شود كه فرمود:( هى مواقيت للناس و الحج ...)، مواقيت گفتيم عبارت است از زمانهايى كه براى هر كارى معين مى شود، و اين زمان ماهها هستند، نه هلالها كه عبار ت است از قيافه مخصوص قرص قمر، پس معلوم مى شود پاسخ پاسخ سائلين نيست ، و نيز معلوم مى شود منظور سائلين از اهله فوايد آن بوده .
ماه هاى قمرى و نقش مهم آنها در تنظيم امور زندگى انسان ها
سخن كوتاه آنكه معلوم شد غرض از سوال، موقعيت ماه هاى قمرى بوده كه سبب آنها چيست؟ و چه فوايدى دارد؟ در پاسخ هم به بيان فوايد آن پرداخته، و فرموده ماه ها عبارتند از زمان و اوقاتى كه مردم براى امور معاش و معاد خود تعيين مى كنند.
انسان از حيث خلقت طورى است كه چاره اى جز اين ندارد كه افعال و كارهايش را كه همه از سنخ حركت به زمان است، اندازهگيرى كند و لازمه احتياج به اندازه گيرى اين است كه زمان ممتد و بى سر و ته را بر طبق امور خود به صورت قطعههاى سر و ته دار و كوچك و كوچكترى از قبيل سال ها و فصل ها و ماه ها و هفته ها و روزها در آورد.
اين تقطيع و تكه تكه كردن زمان به دو صورت ممكن بود؛ يكى بر حسب حركت ساليانه زمين به دور خورشيد كه از آن چهار فصل درست مى شود و يكى هم بر حسب حركت ماه به دور زمين. چون اين تقطيع بايد طورى باشد كه همه مردم حتى عوام نيز بتوانند به آسانى از حساب آن سر در آورند، لذا ماه هاى قمرى را نام برد كه هر انسان داراى ادراك صحيح و حواس مستقيم آن را مىفهمد.
پس ماه هاى قمرى اوقاتى هستند كه مردم امور دين و دنياى خود را با آن تعيين مىكنند. مخصوصا در امور دينى و مسئله حج كه در ماههاى معلومى انجام مى شود.
وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا
دليلى نقلى اين معنا را ثابت كرده كه جماعتى از عرب جاهليت رسمشان چنين بوده كه چون براى زيارت حج از خانه بيرون مى شدند، ديگر اگر در خانه كارى مى داشتند (مثلا چيزى جا گذاشته بودند) از در خانه وارد نمى شدند، بلكه از پشت ، ديوار را سوراخ مى كردند، و از سوراخ داخل مىشدند.
اسلام از اين معنا نهى كرد، و دستورداد از در خانه ها درآيند، آيه شريفه مورد بحث مى تواند با اين داستان منطبق باشد، و مى توان به رواياتى كه درنزول آيه اين داستان را نقل مى كند، و به زودى از نظر خواننده خواهد گذشت اعتماد نمود.
و اگر جز اين بود ممكن بود كسى بگويد: آيه مورد بحث كنايه است از نهى از امتثال او امر الهيه ، و عمل به احكام شرع به غير آن وجهى كه بر آن وجه تشريع شده ، مثلا مى خواهد بفرمايد: حج را در غير ماههاى حج انجام دادن ، و روزه را در غير رمضان گرفتن ، و همچنين ساير احكام الهى را به غير آن وجهى كه دستور داده شده انجام دادن ، ماننداين است كه با اينكه خانه در دارد از بام وارد آن شوى .
آن وقت بنابراين ، جمله :(و ليس البر بان تاتوا البيوت ...)، متمم اول آيه خواهد بود، و روى هم معناى آيه چنين مى شود: اين ماهها اوقاتى است كه براى اعمال شرعى تعيين شده ، و تجاوز از آن اوقات به اوقات ديگر جايز نيست. مثلا حج را نبايد در غير ماه هايش ، و روزه را در غير ماه رمضان ، و ساير وظائف را در غير موعد مقرر انجام داد، كه در اين صورت به منزله وارد شدن به خانه است از غير دروازه آن ، پس صدر و ذيل آيه شريفه تنها مى خواهد يك حكم را بيان كند.
و بنابر فرض اول كه گفتيم دليل نقلى مؤ يد آن است نفى بر و خوبى از آمدن درون خانه از پشت خانه دلالت مى كند، بر اينكه عمل نامبرده مورد امضاى دين نيست ، و يك عمل دينى به شمار نمى رود، و گرنه معنا نداشت ، بفرمايد اين عمل بر و خوبى نيست بلكه بايد بفرمايد اين كار را نكنيد، و خدااين كار را حرام كرده ، و امثال اين عبارات كه مى رساند حرمت اين عمل يكى از احكام شرع است. در آيه شريفه خوب بودن آن را نفى ، و خوب بودن تقوا رااثبات كرده و در اثبات خوبى تقوا ظاهر كلام اقتضا مى كرد بفرمايد:( ولكن البر هو التقوى ) ولى به جاى آن فرمود:( ولكن البر من اتقى )، تا بفهماند كمال آدمى در اتصاف به تقوا است ، كه مقصود هم همين اتصاف و داشتن تقوا است ، نه صرف حرف و مفهوم ، همچنانكه نظيرش در آيه شريفه :( ليس البر ان تولوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب و لكن البر من آمن ).
و امر در جمله: (و اتواالبيوت من ابوابها) امر مولوى و تكليف آور نيست بلكه امر ارشادى و نصيحت است، به اينكه خانه ها را از در در آمدن بهتر است از اينكه از پشت و يا بام آن درآيى ، براى اينكه آنهايى كه براى خانه در ساخته اند غرضى عقلايى در نظر گرفته اند و آن اين است كه همه كسانى كه با اين خانه سر و كار دارند؛ از يك نقطه داخل و خارج شوند و اين رسمى است پسنديده كه مردم بر آن عادت دارند. دليل بر اينكه امر نامبرده مولوى نيست ، اين است كه زمينه كلام تخطئه عادت زشتى است كه بدون هيچ دليلى در بين مردمى پيدا شده. عادتى كه به جز از بين بردن يك عادت پسنديده ، و موافق با غرض عقلايى ، دليل ديگرى ندارد، در چنين زمينه اى سفارش به اينكه خانه ها را از در درآييد، به بيش از هدايت و ارشاد به سوى طريقه صواب دلالتى ندارد، و تكليفى نمى آورد، بله داخل شدن در خانه ها از پشت خانه و يا از بام به عنوان اينكه اين عمل جزء دين است ، بدعت است و حرام .
وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ
در اول سوره توجه فرموديد كه تقوا يكى از صفاتى است كه با همه مراتب ايمان و همه مقامات كمال جمع مى شود، و اين هم معلوم است كه تمامى مقامات مستوجب فلاح و رستگارى نيست. آن طور كه مقامات آخر به كلى شرک و ضلالت را از دل صاحبش زدوده مى كند، مستوجب آن است. بله اين خاصيت را دارد كه آدمى را به سوى فلاح هدايت نموده و به سعادت بشارت دهد و به همين جهت در جمله مورد بحث فرمود: (و از خدا بپرهيزيد شايد رستگار شويد) و نفرمود (تا رستگار شويد). ممكن است منظور از تقوا امتثال خصوص امرى باشد كه در آيه شريفه آمده بود و آن مذمت در آمدن به خانه ها از پشت خانه بود.
بحث روايتى پيرامون آيه شريفه (يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ) و شأن نزول آن
در الدر المنثور است كه ابن جرير و ابن ابى حاتم از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت: مردم از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) پرسيدند: اهله چيست؟ آيه شريفه آمد كه (يسئلونك عن الاهله قل هى مواقيت للناس) يعنى با اين هلال هاى اول ماه مدت هایى كه براى دستورات دينى دارند، و همچنين عده زنان، و هنگام رفتن به حج را تشخيص مىدهند.
مؤلف: الدرالمنثور اين معنا را به چند طريق ديگر از ابى العاليه و قتاده و غير آن دو نقل كرده و نيز روايت كرده كه بعضى از صحابه از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) پرسيدند: حالات مختلف قمر براى چيست؟ در پاسخ اين آيه نازل شد و ما قبلا درباره اين مطلب گفتيم كه با ظاهر آيه نمى سازد، و به همين جهت اعتبارى به اين حديث نيست.
و در الدر المنثور است كه وكيع و بخارى و ابن جرير از براء روايت كرده اند كه گفت: عرب جاهليت وقتى براى زيارت كعبه احرام مى بست اگر مى خواست داخل خانه اى شود از پشت خانه داخل مى شدند، و بدين جهت آيه شريفه: (ليس البربان تاتواالبيوت من ظهورها، و لكن البر من اتقى و اتواالبيوت من ابوابها) نازل شد.
روايتى از تفسير الدر المنثور در شأن نزول آيه و نقد و بررسى آن
و نيز در الدر المنثور است كه ابن ابى حاتم و حاكم (وى حديث را صحيح دانسته) از جابر روايت كرده اند كه گفت: قريش را حمس يعنى خشمناك و خطرناك لقب داده بودند. اين بدان جهت بود كه مردم مدينه و ساير بلاد عرب وقتى احرام مى بستند، ديگر از هيچ درى وارد نمى شدند، ولى قريش وارد مى شد.
در اين ميان روزى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در بستانى بود و خواست تا از در بستان بيرون رود. قطبه بن عامر انصارى هم در خدمتش بود، انصار عرضه داشتند: يا رسول اللّه اين قطبه بن عامر مردى فاجر است، و با شما از در درآمد، رسول خدا به قطبه فرمود: چرا چنين كردى؟ عرضه داشت : ديدم شما از در بيرون شديد من نيز بيرون شدم ، فرمود: آخر من مردى احمس هستم (يعنى اهل مكهام ) عرضه داشت دين من كه با دين شما فرق ندارد، اينجا بود كه آيه شريفه: ليس البر بان تاتوا البيوت من ظهورها نازل شد.
مؤلف: قريب به اين معنا به طرق ديگرى نيز نقل شده و كلمه (حمس) جمع احمس است، مانند كلمه (حمر) كه جمع احمر (سرخ ) است و حماسه به معناى شدت است، و قريش را از اين جهت حمس مىگفته اند كه در امر دين خود تعصب و شدت داشتند، و يا بدين جهت بوده كه اصولا مردمى با صلابت و خطرناك بوده اند.
از ظاهر روايت برمى آيد كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) قبل از وقوع قصه قطبة بن عامر مسئله داخل شدن از پشت خانه را براى غير قريش امضا كرده بوده و گرنه به قطبه ايراد نمى گرفت كه تو چرا از در بيرون شدى و بنابراين آيه شريفه ناسخ آن امضاى قبلى مى شود كه بدون آيه قرآن تشريع شده بود.
و ليكن خواننده گرامى توجه فرماید كه آيه شريفه با اين روايت منافات دارد، چون آيه مذمت مى كند از اينكه خانه را از پشت آن داخل شوند، و حاشا از خداى سبحان كه خودش و يا رسولش حكمى از احكام را تشريع كند. آنگاه همان حكم را تقبيح نموده و سپس نسخ كند و اين خود روشن است. و از امام باقر (عليه السلام) روايت آورده كه در تفسير جمله (و اتوا البيوت من ابوابها) فرموده : يعنى هر كارى را از راهش وارد شويد.
و در كافى از امام صادق (ع) روايت كرده كه فرمود: اوصياى پيامبران ابواب خدايند كه بايد مردم از آن درها به سوى خدا بروند، و اگر اوصيا نبودند خداى عزوجل شناخته نمى شد، و با اين اوصيا است كه خداى تعالى عليه خلقش احتجاج مى كند.
انتهای پیام/