به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ شاهسوندی درباره سعیدی گفت: «نخستین قتل یا تصفیه فیزیکی در سازمان مربوط است به ترور فردی به نام محمدجواد سعیدی (حلاج نسب) متولد ۱۳۱۱ در یزد که از سال ۱۳۴۳ در بازار تهران به شغل بافندگی اشتغال داشت. سعیدی با حنیفنژاد هم رابطه داشت و تعدادی افراد بازاری را به او معرفی کرد. سعیدی پس از شهریور ۵۰ متواری و مخفی شد.
تاریخ تشکیل پرونده او در ساواک ۲۷ مهر ۱۳۵۰ و اتهامش مشابه اتهام افراد مخفی و فراری سازمان بود. او دارای اطلاعات و روابط فراوانی با افراد بازاری هوادار و مرتبط با سازمان بود. بنا به روایتهای مختلف او پس از مدتی از زندگی مخفی خسته شد و این مطلب را با سازمان در میان گذاشت. بنا به روایتی مدتی در کسوت طلبه در قم به سر برد. در روایتهای رایج علت قتل سعیدی تصمیم او برای معرفی خود به پلیس و اطلاعات بسیار او از عناصر و هواداران علنی سازمان توضیح داده شده است.
سعید شاهسوندی، از محمدجواد سعیدی به عنوان اولین قربانی تصفیه فیزیکی در این سازمان نام برد.
وی با بیان اینکه ماجرای قتل سعیدی در سازمان سربهمهر و مکتوم بود، افزود: «هیچ کس به درستی از جزئیات این قتل خبر نداشت. نخستین بار در اعترافات وحید افراخته و سپس سیمین صالحی با عنوان «سوزاندن بسته مشکوک» ردپای این قتل درون تشکیلاتی دیده میشود.(1)
در بازجوییهای افراخته، بدون ذکر نام سعیدی، آمده است: یکی از افراد گروه، احتمالا در بهار ۵۲، تصمیم میگیرد خود را به پلیس معرفی کند، زیرا از زندگی مخفی خسته شده و دلیلی برای مبارزه نمیبیند. گروه بیدرنگ نقشه قتل او را میریزد.
بهرام آرام او را میبیند و میگوید از نظر ما هر چند کار تو درست نیست، اما در عین حال چارهپذیر است. لازم است مقداری با تو درباره شیوه بازجویی چیزهایی که از تو میدانند و خبرش از زندان به ما رسیده و چیزهایی که باید بگویی صحبت کنیم. آن فرد قبول میکند.
بهرام، آرام چشمهای او را بسته به وسیله اتومبیل به یک منزل تیمی میبرد، سپس او را وارد زیرزمین منزل کرده و روی یک صندلی مینشاند. فرد که وضع را غیرعادی میبیند به وحشت افتاده و رنگش سفید میشود. بهرام اسلحهاش را از کمر میکشد و گلولهای از پشت سر به مغز او شلیک میکند. او را در رختخواب میپیچند و میگذارند در صندوق عقب اتومبیل و به سمت بیابانهای تهرانپارس حرکت میکنند. در آنجا روی او بنزین و مواد آتشزای کلرات ریخته و جسدش را به آتش میکشند.
تصفیه حساب سازمانی دیگر و ترور مجید شریفواقفی
بعد از مصاحبه تلویزیونی خاموشی و اقرار به قتل مجید شریفواقفی، گویی بر زندان کافور مرگ پاشیدند. در سالن زندان حاج مهدی عراقی مرا دید و در آغوشم گرفت، سر بر دوشم گذاشت و بلندبلند گریه کرد و میگفت محمد جان 50 سال عقب افتادیم.
اردیبهشت 1354 در تاریخ فعالیت سازمان مجاهدین خلق یکی از روزهای مهم و تعیینکننده محسوب میشود. در این ماه مجید شریفواقفی از رهبران سازمان توسط اعضای مارکسیست شده مجاهدین به رهبریت تقی شهرام کشته شد و جنازهاش را در بیابانهای عسگرآباد سوزاندند. در همین روز ترور مرتضی صمدیه لباف ناموفق ماند. او مجروح و توسط ساواک دستگیر شد. اما چرا سازمانی که در سالهای ابتدایی دهه 40 با هدف ایجاد مبارزه مسلحانه با حکومت پهلوی تشکیلشده بود بهجایی میرسد که نهتنها تغییر عقیده داده و مارکسیسم را بهعنوان ایدئولوژی رسمی قبول میکند، بلکه دست به ترور اعضای خود نیز میزند.
شرط دوم اطمینان از نظر امنیتی و انضباطپذیری افراد بود. آنها افرادی را جذب میکردند که تحت نظر ساواک نباشند. همچنین بحث انضباطپذیری ملاک مهمی بود؛ بهطوریکه برخی از افراد به دلیل نداشتن همین ویژگی به سازمان دعوت نشدند. سازمان ترجیح میداد افرادی را که حاضر به پذیرش نظم سازمانی هستند به عضویت درآورد. وابسته نبودن به خانواده، شغل و مظاهر زندگی مصرفی از دیگر شروط عضویت در سازمان بود. افرادی حق ورود به مجاهدین خلق را داشتند که حاضر بودند زندگی خود را بهطور کامل در اختیار سازمان قرار دهند.
براین اساس مروری بر منابع سازمان بهخوبی نشاندهنده سهم عهده منابع مارکسیستی در بین آنها است. همین مسئله سبب شده بود تا بسیاری از اعضا با اینکه در خانوادهای مذهبی رشد یافته بودند نسبت به مفاهیم مذهبی دچار شک و تردید شوند.
احمدرضا کریمی از اعضای سابق مجاهدین، اعتقاد داشت که سازمان از همان ابتدا دارای ریشههای مارکسیستی بوده است.
او میگوید که در تحلیلی که در سال 1346 توسط مهندس نیکبین یکی از بنیانگذاران سازمان در جزوه مبارزه چیست ارائه شد، مارکسیسم بهعنوان علم مبارزه موردتوجه قرار گرفت و استدلال این بود که بدون علم مبارزه نمیتوان مبارزه صحیحی داشت.
کریم رستگار از اعضای سابق مجاهدین درباره چرایی اینکه سازمان به مرحلهای رسید که حکم ترورهای داخلی را داد میگوید که حنیفنژاد معتقد بود ما حق نداریم خون بیگناهی را بریزیم اما بسیاری از اعضای کادر بالای سازمان معتقد بودند ما باید با اخلاق خردهبورژوازی خداحافظی کنیم تا بتوانیم به مبارزه ادامه دهیم. برای همین بعد از اعدام سران سازمان عدهای دیگر نماز نمیخوانند. سازمان میخواست از شکستی که خورده عبرت بگیرد؛ برای همین برخی راهحل را در نادیده گرفتن دین یافته بودند.(2)
تبدیلشدن سازمان به هدف، از دیگر عواملی بود که سبب شد تا مجاهدین تصفیههای داخلی را مجاز بشمارند. درواقع روند عضویت و آموزش در سازمان بهگونهای بود که اعضا در فضای توتالیتر و بسته قرار میگرفتند و منابع مطالعاتی آنها به جزوات سازمان محدود میشد. اعضا در فرآیند جذب توسط سازمان و بهخصوص زمانی که در خانههای تیمی مستقر میشدند، ارتباطشان را با اجتماع از دست میدادند و تمام دریچهشان به واقعیت فقط سازمان بود.
بر اساس آموزشهای ارائهشده معیار درست و غلط بودن؛ سازمان بود. برای همین اعضا تصور میکردند هر فرد و گروهی نظراتش متفاوت از مجاهدین است باطل است. در رابطه با جدا شدن از مردم، محمدمحمدی از اعضای سابق مجاهدین میگوید اولین مسئله من این بود که ما مثل ماهی بودیم که داریم از آب میافتیم. اگر مردم به معنی عام آن برای ما همانند آب بودند هر روز داشتیم بیشتر از آنها جدا میشدیم.
پی نوشت:
1- سایت تاریخ ایرانی
2- موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
منبع: تبیان
انتهای پیام/