به همین منظور با محمد اصولی مسئول دفتر محمد وحدتی نماینده مردم بستان آباد که در محل حضور داشته، به گفتوگو نشستیم.
محمد اصولی: در روز حادثه طبق معمول هر روز، ساعت 7:30 صبح در محل کار حضور یافتم. حدود ساعت 10 و 20 دقیقه آقای وحدتی تماس گرفت و گفت در دفتر نمایندگان خبری هست یا خیر؟ بنده گفتم که خبری نیست وی گفت مطمئنی که خبری نیست؟ گفتم منظور شما چه خبری است؟ آقای وحدتی گفت مسئلهای نیست و تلفن را قطع کرد. چند دقیقه بعد صدای آمبولانس را شنیدم چون در کنار ساختمان مجلس دو بیمارستان معیری و شفا یحیائیان وجود دارد فکر کردم صدای آمبولانس از این بیمارستانها است.
چند دقیقه بعد دوباره آقای وحدتی با من تماس گرفت و گفت ظاهراً اعلام شده که در محل مراجعین نمایندگان تیراندازیهایی انجام شده که بنده بازهم گفتم خبری نیست. پس از قطع کردن تلفن صداهای شلیک به گوش میرسید اما چون در اطراف مجلس ساخت و سازهایی در حال انجام است، به نظر من آمد در حال خالی کردن مصالح ساختمانی هستند.
بار سوم که آقای وحدتی تماس گرفت، بنده به وی گفتم نگران نباش گویا در اطراف مجلس در حال خالی کردن آهن از کامیون هستند که او گفت حمله تروریستی به مجلس انجام شده است و درب اتاق را ببند. بلافاصله به سایتهای خبری مراجعه کردم و متوجه شدم به ساختمان مجلس حمله تروریستی شده است.
بلافاصله با مسئولان دفتر سایر نمایندگان تماس گرفتم. برخی از آنها که پاسخگو بودند به بنده گفتند که درب اتاق را ببنید و تکان نخور. پس از این به راهپلهها رفتم. از بالای راه پله دیدم یک فرد داعشی در حال تیراندازی است و یک نفر از کارمندان را به شهادت رسانده است. به اتاق برگشتم. در اتاق را بستم و در گوشهای پناه گرفتم، در این زمان صدای تیراندازی نیز خیلی نزدیک شده بود. یکی از مشاوران نمایندگان بعدها به من گفت که حتی خودش را آماده کرده بود از پنجره اتاقی که در طبقه ششم دفتر نمایندگان قرار دارد، به بیرون پرتاب کند. در همین حین یکسری وسایلی که در دسترس بود را در مقابل خودم قرار داده بودم اگر این تروریستها وارد اتاق شدند به سمت آنها پرتاب کنم.
یکی از عواملی که باعث شد در آن لحظه سکته نکنم این بود که من فکر میکردم اینها مهمات مختصری با خود به مجلس آوردهاند اگر میدانستم که تجهیزات فراوانی با خود حمل میکنند قطعاً از ترس سکته میکردم.
حول و حوش ساعت 12 و 10 دقیقه اگر چه صدای تیراندازی فروکش کرده بود اما صداهایی در راهرو پیچیده بود و فردی با صدای بلند میگفت از اتاقهای خود به بیرون بیایید. ابتدا فکر کردم که داعشیها هستند و میخواهند مسئولان دفتر نمایندگان را در گوشهای جمع کنند و از آنها به عنوان گروگان و سپر انسانی استفاده کنند. آنها میگفتند که ما از نیروهای سپاه هستیم از اتاقهای خود بیرون بیایید اما بنده اعتماد نکردم. تا اینکه از بیرون صدای بیسیم آمد و بنده فکر کردم که داعشیها با خودشان بیسیم نمیآورند و توکل به خدا کردم و از اتاق بیرون آمدم.
مسئول دفتر آقای مسعود پزشکیان خانمی است که از ترس بیرون نمیآمد، وقتی صدای بنده را شنید بیرون آمد. وقتی داشتیم از طبقه چهارم عبور میکردیم، دیدم نیروهای سپاه تروریستها را گیر انداختند. یکی از آنها به داعشیها میگفت دستهای خودتان را روی سرتان بگذارید و بیرون بیایید. به قدری پوکه فشنگ روی زمین بود که اگر فردی حواسش نبود بر روی آنها سر می خورد.
زمانی که به طبقه همکف رسیدم بنده یک کیف سیاه که مدارکم داخل آن بود در دستم بود زمانی که به طبقه همکف رسیدم یکی از نیروهای حفاظتی مجلس به سرعت به سمت بنده دوید و کیف را از دستم گرفت. فکر کرده بود این کیف کمربند انتحاری است. پس از بازرسیهای لازم و اینکه مشخص شد بنده داعشی نیستم به همراه تعدادی از مسئولان دفتری که از اتاقها به طبقه همکف رسیده بودن به رستوران غذاخوری نمایندگان منتقل شدیم و حدود یک ساعت در آنجا بودیم.
حدود ساعت 2 بعدازظهر از درب جنوبی مجلس خارج شدیم، اما زمانی که از مجلس خارج شدم. حال خود را نمیفهمیدم. تقریباً از میدان بهارستان تا خیابان مولوی بدون اینکه اختیاری داشته باشم. پیاده رفتم این درحالی است که مسیر خانه بنده آن سمتی نبود.
منبع:تسنیم
انتهای پیام/
بازم برید به اف ای نی اف fatf رأی بدید و تأییدش کنید ...
با تشکر از مدیر سایت
خدا قوت دلاور