به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ حسینعلی نوری که خود را بهاءالله مینامید و از همین رو پیروانش به بهائی مشهور شدند، توانست از آشفتگی درون فرقهای بابیه پس از اعدام باب، استفاده و ادعاهای گزاف خود را آشکار کند. بابیها، پیروان علیمحمد باب بودند که در دوران سلطنت محمدشاه، ابتدا ادعای ارتباط مستقیم خود با امام زمان(عج) را مطرح کرد و سپس این ادعا را تا سطح نبوت و حتی الوهیت بالا برد.
رویکرد توام با خشونت اعضای فرقه بابیه و بروز شورشهای متعدد در مناطق مختلف کشور، مانند مازندران، زنجان، داراب و یزد، باعث شد که سرکردگان اصلی این فرقه و در واقع، حلقه نخستین به اصطلاح مریدان باب، به انحای مختلف، اعم از قتل، فرار یا توبه، از گردونه رقابت برای کسب زعامت فرقه کنار روند و با اعدام علیمحمد باب، با فرمان میرزاتقیخان امیرکبیر در شعبان سال 1266، اعضای درجه دوم فرقه بابیه، برای کسب قدرت به تکاپو بیفتند.
در این بین، حسینعلی نوری که پدرش به عنوان مستوفی یا مسئول امور مالی دودمان قاجاریه در مازندران، از قدرت و مکنت بیشتری برخوردار بود، توانست رقبا را کنار بزند و در سایه ادعای برادرش میرزایحیی صبحازل که ظاهراً از سوی باب به جانشینی انتخاب شده بود، به تدریج مقدمات ادعای جاهطلبانه خود را فراهم کند؛ اقدامی که در نهایت، هنگام تبعید بابیه در بغداد و با دعوی حسینعلی، مبنی بر پیامبر بودنش، به انجام رسید.
دیری نگذشت که دولت عثمانی، دو برادر مدعی را از هم جدا کرد؛ حسینعلی به عکا در فلسطین فرستاده و میرزایحیی، ساکن قبرس شد. هرچند که برخی شواهد حاکی از فعالیت خزنده ازلیها، یعنی پیروان میرزا یحیی در ایرانِ اواخر عصر قاجار و نقش و فعالیت بعضی از آن ها در تضعیف قدرت دولت مرکزی و در نهایت براندازی قاجارهاست؛ اما واقعیت آن است که بسیاری از پیروان باب، طوق پیروی از حسینعلی نوری را بر گردن انداختند و پس از قتل ازلیهای سرشناسی مانند میرزاآقاخان کرمانی و احمد روحی، جریان بهائیت، پایگاهها و اعضای پیشین فرقه بابیه را، به تدریج در خود جذب و هضم کرد.
ریشهیابی قدرت گرفتن بهائیان در ایرانِ اواخر عصر قاجار و سپس دوره پهلوی، سخت و دشوار نیست. با مرگ حسینعلی نوری در سال 1271 هـ.ش و مبدل شدن گور وی به قبله بهائیان، پسرش عباس افندی توانست از میدان رقابت با برادر کوچک ترش، محمدعلی افندی، برنده بیرون بیاید و مدعی ریاست فرقه بهائیت شود.
سرکردگان بهائی، از مدتها قبل، مورد توجه دولتهای استعمارگر اروپایی بودند. طبق گزارش برخی متون تاریخی فرقه بهائیت، حسینعلی نوری پیش از آنکه مدعی پیامبری و الوهیت شود، در مرزهای شمال خراسان با مأموران تزار همکاری میکرد و عملاً کارمند گمرک روسیه بود. حمایت بیقید و شرط سفیر روسیه تزاری، پس از بازداشت حسینعلی نوری در ماجرای سوءقصد نافرجام به جان ناصرالدینشاه و انتقال تحتالحفظ وی توسط سربازان روس، از تهران به مرز عثمانی، خود دلیلی بر ارتباطات پنهان و شاید آشکار حسینعلی نوری با سفارت روسیه است.
بیشتربخوانید:احکام معاشرت با بهائیان/ چرا پیروان بهائیت کافر حربیاند؟
در دوران سرکردگی عباس افندی، جریان ارتباط بهائیان با دولتهای استعماری، با شتاب و گستره بیشتری دنبال شد. با افول قدرت امپراتوری روسیه، سرکردگان بهائی بیش از پیش به انگلیس نزدیک شدند و همزمان با آغاز جنگ جهانی اول، با دستور عباس افندی، شبکه بهائیان ایران با شبکه مانکجی هاتریا و زرسالاران پارسی هند، پیوندی استوار برقرار کرد؛ تا آنجا که عباس افندی، اعضای فرقه در ایران را مأمور پیروی و اطاعت از سران این شبکه انگلیسی که اردشیر ریپورتر یکی از اعضای آن محسوب میشد، کرده بود.
با اینکه سرکردگان فرقه بهائیت مدعی مداخله نکردن در امور سیاسی بوده و هستند، اما از نخستین روزهای آغاز تکاپوهای مرموزشان در ایران، به سمت و سوی فعالیتهای سیاسی و قبول کردن پستهای دولتی کشیده شدند. علیقلیخان نبیلالدوله، از بهائیان متعصب و همراه با عباس افندی، به عنوان پنجمین سفیر رسمی دولت قاجار، به ایالات متحده فرستاده شد و از شهریور 1289 هـ.ش، به مدت سه سال، در سِمَت کاردار سفارت ایران در واشنگتن فعالیت کرد و هم او بود که مقدمات ورود مستشاران آمریکایی به ایران را فراهم آورد.
به طوری که هنگام ورود شوستر و همراهانش به ایران، مستقبلان آن ها، عمدتاً از اعضای فرقه بهائیت بودند. با آغاز جنگ جهانی اول، سرکردگان بهائی مستقر در فلسطین، از هیچ کمک و مساعدتی به مهاجمان انگلیسی که برای در هم پیچیدن طومار حیات امپراتوری عثمانی مشغول فتح اراضی این دولت در خاورمیانه بودند، خودداری نکردند.
کمکهای عباس افندی به انگلیسیها، آنقدر مؤثر بود که مراسم ویژه تقدیر از وی و اهدای لقب «سِر» و نشان افتخار به او، از طرف دولت بریتانیا، با حضور ژنرال آلنبی، فرمانده نیروهای انگلیسی در خاورمیانه، برگزار شد.
این در حالی بود که در همان ایام، کشور ما، از بحران قحطی مصنوعیای که انگلیسیها برای تحت فشار قرار دادن ایرانیان ایجاد کرده بودند، رنج میبرد و در بزرگ ترین نسلکشی ابتدای قرن بیستم، حدود هشت میلیون ایرانی، به کام مرگ فرستاده شدند و جمعیت نفوس ایران، به شدت کاهش یافت.
با به سلطنت رسیدن رضاخان در آبان سال 1304، شرایط برای فعالیت بهائیان در داخل کشور مساعدتر شد. حضور و فعالیت اعضای فرقه در سطوح بالای سیاسی و نظامی کشور را میتوان در سفارت کبرای عینالملک هویدا، پدر امیرعباس هویدا، نخست وزیر پهلوی دوم که از وابستگان مشهور فرقه بهائیت به حساب میآمد و عباس افندی شخصاً هزینه تحصیل او را در فرنگ پرداخته بود و نیز، حضور اسدالله صنیعی به عنوان آجودان، در کنار محمدرضا پهلوی که در آن زمان ولیعهد محسوب میشد، به خوبی مشاهده کرد. در همین دوره، فعالیت اعضای فرقه برای کمک به اجرای برنامههای رضاخان و تجدد آمرانهای که او در پی نهادینه کردن آن بود، به اوج خود رسید. فرخدین پارسا و همسرش فخرآفاق، نماد این همراهی و همکاری بودند. این دو به منظور نهادینه کردن تجدد رضاخانی، دست به فعالیتهایی در برخی شهرها، مانند مشهد، زدند که با واکنش جدی مردم روبهرو شد.
در دوره پهلوی اول و به ویژه در دهه دوم سلطنت وی، بهائیان به تدریج توانستند مناصب حکومتی سطوح میانی را به دست آورند. شاید تقابل جامعه با دیدگاههای رضاخان و عدم اقبال عمومی به این دیدگاهها، به ویژه در موضوعاتی مانند کشف حجاب، دلیل اصلی به کار گرفتن بهائیان و اعتماد کردن به آن ها بوده باشد. در دوره محمدرضا پهلوی، عملاً عرصه برای فعالیت بهائیان باز شد و صدها بهائی در شرکت نفت و دیگر مشاغل پردرآمد، مشغول به کار شدند.
در میان اطرافیان شاه، بهائیان در زمره معتمدان و دارندگان مشاغل کلیدی قرار داشتند. عبدالکریم ایادی که فردوست، دوست و ندیم شاه، در خاطراتش او را رئیس بهائیان ایران معرفی کرده است، پزشک مخصوص شاه بود. امیرعباس هویدا که صاحب رکورد طولانیترین دوران نخستوزیری در دوره پهلوی است، با وجود ژستهای لیبرال مآبانهاش، به دلیل انتساب به فرقه بهائیت، از هیچ حمایتی برای تقویت این فرقه کوتاهی نمیکرد. در کابینه او، بسیاری از پستهای وزارت در اختیار بهائیان بود.
گلسرخی و فرخرو پارسا، تنها دو تن از این افراد بودند. او نهاد راهبردی آموزش و پرورش را به دست فرخرو پارسا، فرزند فرخدین پارسا که پیشتر ذکرش رفت، سپرد و عملاً راه را برای فعالیتهای ضددینی بهائیان در ایران باز کرد.
حضور اعضای فرقه بهائیت در دستگاههای امنیتی نیز، بسیار پررنگ بود. پرویز ثابتی، مدیرکل اداره سوم ساواک و فردی که مسئولیت امنیت داخلی کشور را برعهده داشت و در واقع، بازداشت، بازجویی و شکنجه مبارزان را هدایت میکرد، یک بهائی دوآتشه بود. بنابراین، رویکردی که برخی محافل بهائی در مظلوم نمایی خود پیش میگیرند و مدعی ظلم و اجحاف رژیم شاه بر اعضای این فرقه میشوند، بیشتر به یک داستان طنزآلود شباهت دارد.
افزون بر حضور بهائیان در کلیدیترین پُستهای دولتی عصر پهلوی، فعالیت آن ها در عرصه تشکیل و هدایت باندهای مافیایی در این دوره نیز، انکارناپذیر است. مشهورترین بهائی فعال در این زمینه، هژبر یزدانی بود. حسین فردوست در خاطراتش به رفتارهای قلدرمآبانه وی و چگونگی تسلطش بر بانکها و مؤسسات مالی کشور، اشاره کرده است.
با تمام این احوال، آنچه امروز شاهد تبلیغ آن در شبکههای مجازی و ماهوارهای معاند نظام جمهوری اسلامی هستیم، حکایت از تلاش برای چیدمان اطلاعاتیِ فرمایشی و کذب، در راستای مظلوم نشان دادن هرچه بیشتر این شبکه شبه ماسونی در ایران است. سیاست سرکردگان بهائیت طی سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، همواره بر مدار همین مظلومنمایی میگردد.
سرکردگان بهائیت، طی این سالها، همواره مدعی نوعدوستی و صلحطلبی بودهاند؛ اما این ادعای گزاف، باعث نشده است به فجایعی که در فلسطین اشغالی و در چند کیلومتری مقرّ آن ها اتفاق میافتد، واکنش نشان دهند! ارتباط و دوستی سران فرقه بهائیت با رژیم جعلی صهیونیستی تا حدی است که از سران این رژیم برای شرکت در محافل و مراسم خود دعوت میکنند.
تناقض و تعارض ادعاهای سرکردگان فرقه را با عملشان، باید در رویکردهایی که در قبال وقایع و اتفاقات جاری دنیا پیش میگیرند و سوگیریهایی که در راستای حمایت از منافع استعمارگران و امپریالیسم جهانی دارند، جست و جو کرد.
منبع: خراسان
انتهای پیام/