یادداشت، سرمقاله، عناوین و گزارشات ویژه روزنامههای و جراید سراسر کشور هشتم دی ماه به شرح زیر است:
اگر رفتنی بودیم چرا نرفتهایم؟!
حسین شریعتمداری مدیرمسئول کیهان و کارشناس مسائل سیاسی در یادداشت امروز کیهان با عنوان اگر رفتنی بودیم چرا نرفتهایم؟! نوشته؛ ۱- خبر که به اردوگاه مشرکان رسید، ابرو به تعجب بالا کشیدند و شاید هم به تمسخر خندیدند!... دشمنان رنگارنگ، همه اختلافنظرها و تفاوت سلیقهها را وانهاده و در مقابله با اسلام و مسلمانان که مدینه پایگاهشان بود، به وحدت! رسیده بودند. سپاه عظیمی که برای مقابله با اسلام نوپای آن روزها تدارک دیده بودند، عازم مدینه بود. سپاهی با نفرات پرشمار و ساز و کار جنگی تمامعیار. در این سوی اما، گروهی اندک و کمشمار با دستهای خالی از مال و منال برای مقابله آماده میشدند. همه شواهد از نابودی سپاه کمشمار اسلام در اولین برخورد با سپاه انبوه کفار حکایت میکرد. گروه اندک مسلمانان به پیشنهاد سلمان فارسی که از سوی پیامبر خدا (ص) پذیرفته شده بود، تصمیم به حفر خندق در اطراف مدینه گرفته بودند، در گرماگرم حفر خندق، از ضربه کلنگ بر سنگی خارا و سخت، جرقهای جهیده بود و در پی آن لبخندی به ملاحت بر لبهای مبارک رسول خدا (ص) نشسته و فرموده بود؛ در پرتو این جرقه، فتح ایران و روم را دیدم. رسول خدا (ص) از فتح دو ابرقدرت آن دوران سخن میگفت! از سوی جبهه اسلام! با آن شرایط سخت و شکننده و تعداد اندک و بیساز و برگی که داشتند؟! عجیب بود! و باور نکردنی!... همین خبر بود که وقتی به سپاه مشرکان رسید، به استهزاء خندیده بودند! چند سال بعد اما، وقتی پیام خداجویانه و عدالتخواهانه اسلام به گوش مردم آن روزهای روم و ایران رسید، آن پیام را در ضمیر و فطرت خویش آشنا یافتند و با ورود سپاهیان اسلام به سرزمینهایشان به یاری آنان شتافتند. کاخ ابرقدرتهای آن روزگاران ترک برداشت و خیلی زودتر از آنچه انتظار میرفت فرو ریخت و... دلهای مردم روم و ایران به تسخیر اسلام درآمد. آن روزها، اما رسول خدا (ص) چشم از جهان فرو بسته بود و با تن خاکی در میان امت خود نبود.
۲- هزار و چند صد سال بعد، بار دیگر جنگ احزاب- نام دیگر جنگ خندق- به تکرار نشست. با پیروزی انقلاب اسلامی، همه دشمنان ریز و درشت در مقابل آن به تخاصم صف کشیدند. آمریکا، اروپا، اسرائیل، بسیاری از کشورهای عربی و پیادهنظام و ستون پنجم داخلی آنها به میدان کارزار آمدند، جنگی تمامعیار آغاز شد و از همان روز اول، بیآنکه لحظهای متوقف شود ادامه یافت، تا امروز و فردا و فرداهای دیگر. میدان نبرد تغییر میکرد و از عرصهای به عرصه دیگر منتقل میشد، اما جنگ نه. دشمن هیچ فرصتی را برای دشمنی از دست نمیداد. ورود گروهکهای تروریستی به صحنه، طرح چند کودتا، غائلههای منطقهای، ماجرای طبس، جنگ نظامی، تحریمها، جنگ نفتکشها، بمباران و موشکپرانی به شهرها، حمله به هواپیمای مسافربری، بمباران شیمیایی، فتنه آمریکایی- اسرائیلی ۸۸، چالش هستهای، خیانت برخی از خواص و... این همه در حالی بود و هست که تقریبا تمامی قدرتهای ریز و درشت جهان با همه تجهیزات نظامی و امکانات سیاسی و رسانهای خود، در آن سوی این آوردگاه به دشمنی ایستاده بودند و ایستادهاند... با نیم نگاهی به این صحنه هر انسان حسابگری به این باور قطعی میرسید که انقلاب اسلامی و نظام برخاسته از آن کمترین امکانی برای ادامه حیات ندارد!
۳- در همان روزها که دشمنان از هر سو به ایران تاختهاند و بخشهایی از خاک کشورمان در تسلط آنهاست، امام راحل ما- رضوان الله تعالی علیه- با اطمینان و اعتمادی مثالزدنی و در پیامی به مناسبت حج سال ۱۳۶۰، خطاب به ملتهای مسلمان میفرمایند: «هانای مسلمانان جهان و مستضعفان تحت سلطه ستمگران به پا خیزید و دست اتحاد به هم دهید و از اسلام و مقدرات خود دفاع کنید و از هیاهوی قدرتمندان نهراسید که این قرن به خواست خداوند قادر، قرن غلبه مستضعفان بر مستکبران و حق بر باطل است» و در پیام دیگری باز هم در همان حال و هوا، تاکید میفرمایند و اطمینان میدهند اسلام، تمامی سنگرهای کلیدی جهان را فتح خواهد کرد. فروپاشی شوروی سابق را گام نخست میدانند و آمریکا را در آیندهای نه چندان دورتر، رو به زوال معرفی میکنند... و باز هم این سؤال در ذهن حسابگران مینشیند و پاسخ میطلبد که چگونه؟!
۴- حالا در آستانه چهل سالگی انقلاب نگاهی به راه پر فراز و نشیبی که طی چهل سال گذشته پیمودهایم و عقبههای سخت و نفسگیری که پشت سر گذاشتهایم بیندازید. چه میبینید؟ کدامیک از توطئههای دشمن به نتیجه رسیده است؟ نمیگوییم خسارت به بار نیاورده و زحمتآفرین نبوده است! سخن درباره آن است که در تمامی توطئهها ناکام مانده است. راه دور نرویم و به رخدادهای همین چند ماه اخیر نگاه کنیم. برای ایران اسلامی در سال ۹۷ «تابستان داغ» تدارک دیده بودند، ولی اروپا شعلهور شد. تکفیریهای داعش را علیه ما به صحنه آورده بودند، ولی بلای جان خودشان شده است. قرار بود انصارالله یمن را طی ۳ روز و یا حداکثر یک هفته نابود کنند، اکنون ۴ سال از جنگ یمن گذشته است و آلسعود دست گدایی به سوی ایران دراز کرده است تا محترمانه! از این گرداب بیرونش بکشد!، اسرائیل دورخیز کرده بود که ایران اسلامی را ناامن کند، اکنون با چالشِ بود و نبود روبروست، و تازهترین نمونههای زمینگیری آمریکا را میتوان در دو رخداد همین یک هفته اخیر مشاهده کرد، بخوانید!
۵- هفت سال قبل آمریکا و متحدان اروپایی و عبری و عربی آن با تشکیل ائتلاف موسوم به «دوستداران مردم سوریه» جنگ تمامعیاری را علیه این کشور اسلامی آغاز کردند و با شعار «بشار اسد باید برود» دست به قتلعامهای هولناک و تخریب زیرساختهای سوریه زدند. انتظارشان این بود که سوریه در فاصله حداکثر چند ماه دست از مقاومت برداشته و تسلیم شود. چند ماه آنان تا هفت سال به درازا کشید و آمریکا که به هیچ دستاوردی دست نیافته بود ناچار به خروج نیروهایش از سوریه شد و در پی این عقبنشینی که اعتراف آشکار به شکست بود، کشورهای عرب همپیمان آمریکا در جنگ سوریه نیز که سفارتخانههای خود در این کشور را تعطیل کرده بودند، یکی پس از دیگری و دست از پا درازتر درحال بازگشت به دمشق هستند و... به مصداق «بهتر آن باشد که سرّ دلبران / گفته آید در حدیث دیگران»، اشارهای گذرا به چند نمونه از اظهارنظرهای نومیدانه و حاکی از شکست آمریکا که از سوی مقامات آمریکایی و اروپایی مطرح شده است، خواندنی خواهد بود.
بنیاد آمریکایی دفاع از دموکراسی-FDD- در گزارشی مینویسد «پیشبینی رهبر ایران تحقق یافت و آمریکا مجبور به ترک منطقه شد». FDD مینویسد «تصمیم ترامپ تلاشهای آمریکا برای مهار ایران را ریزریز کرده است»! روزنامه آمریکایی واشنگتنپست خطاب به مردم آمریکا هشدار میدهد؛ «بیدار شوید، ارتش کشورمان دیگر شکستناپذیر نیست». سناتور رندپال اعتراف میکند که «بشار اسد پیروز شده است، یعنی ایران پیروز شده است و دیگر نمیتوانیم مانند ۷ سال گذشته بگوییم بشار باید برود. ما باید خارج میشدیم که شدیم». این سناتور آمریکایی اعتراف میکند که داعش را آمریکا برای مقابله با ایران ساخته بود. اعترافی که پیش از او هیلاری کلینتون و جو بایدن نیز داشتهاند. لیندسی گراهام، سناتور ارشد آمریکایی میگوید «ایران بزرگترین پیروز خروج آمریکا از سوریه است» سوزان رایس، مشاور پیشین امنیت ملی آمریکا طی یادداشتی در روزنامه نیویورکتایمز مینویسد «خروج آمریکا از سوریه، هدیه کریسمس به ایران بود». واشنگتنپست مینویسد «در این کریسمس از خدا بخواهیم که به ما کمک کند»! و...
۶- چهارشنبهشب هفته گذشته دونالد ترامپ همراه همسر خویش برای دیدار با نظامیان آمریکایی مستقر در عراق وارد پایگاه نظامی «الاسد» در استان الانبار عراق شد. رئیسجمهور آمریکا از همان استان الانبار از «عادل عبدالمهدی» نخستوزیر، «برهم صالح» رئیسجمهور و «محمد الحلبوسی» رئیس مجلس عراق خواست، به دیدارش در استان الانبار بروند! اما، نخستوزیر و دو مقام دیگر عراق، این درخواست را رد کرده و سفر سرزده رئیسجمهور آمریکا را نقض حاکمیت عراق خواندند. پارلمان عراق پس از مطلع شدن از ماجرا، نشست اضطراری برگزار کرد و «برهم صالح» رئیسجمهور عراق نیز طی سخنانی، به ترامپ یادآور شد که این کشور، تحت اشغال نیست. مردم عراق پس از اطلاع از ماجرا با راهاندازی یک هشتگ در فضای مجازی به رئیسجمهور آمریکا یادآور شدند که؛ عراق، عربستان نیست. اینجا (عراق) فرزندان حیدر کرار (ع) و اباعبدالله الحسین (ع) زندگی میکنند و نه فرزندان «معاویه» و «محمدبن عبدالوهاب»! گزارش مفصل این ماجرا در گزارش امروز کیهان آمده است و در این میان اظهارات ترامپ که حاکی از درماندگی آمریکاست، خواندنی است. میگوید: «بسیار اندوهبار است که هفت تریلیون دلار در خاورمیانه هزینه میشود و بعد برای رفتن به آنجا، نیاز به این همه محرمانه بودن و بودن این همه هواپیما در اطرافت و نیز بزرگترین تجهیزات جهان باشد و هرکاری کنی که سالم وارد شوی».
۷- محمد حسنین هیکل روزنامهنگار معروف و بلندآوازه مصر دو بار به دیدار امام خمینی (ره) آمده بود، ابتدا در پاریس و سپس در سال ۱۳۵۸ در تهران. او بعد از دیدار تهران، خاطرات خود از این دیدار را در کتابی نزدیک به صد صفحه منتشر کرده است. حسنین هیکل مینویسد «امام خمینی را یکی از اصحاب رسول خدا (ص) در صدر اسلام یافتم که با معجزهای از تونل زمان عبور کرده و به قرن حاضر آمده است تا سپاهیان علی (ع) را که پس از شهادت او و به خون غلطیدن اهل بیتش (ع) بیفرمانده شده بودند، فرماندهی کند و من این توان را در او میبینم». هم او درباره ولایت فقیه میگوید؛ ولایت فقیه یک «مین» بود که علی در صدر اسلام کاشت و خمینی در قرن بیستم زیر پای استکبار منفجر کرد...
۸- و حالا در آستانه چهل سالگی انقلاب، این پرسش در میان است که چرا از بین نرفتهایم؟! مگر نه اینکه تمام چرخهای قدرت مادی جهان علیه ما به چرخش درآمده و هنوز هم در همان جهت میچرخند؟! نگاهی به راه پر فراز و نشیبی که طی چهل سال گذشته پیمودهایم و عقبههای سخت و نفسگیری که پشت سر گذاشتهایم بیندازید. چه میبینید؟ اگر رفتنی بودیم چرا نرفتهایم؟! و اگر ماندنی نبودیم چرا ماندهایم؟!
پرده جدید لاپوشانی قتل خاشقجی
مصیب نعیمی کارشناس مسائل خاورمیانه در یادداشت امروز ایران با اشاره به ماجرای قتل جمال خاشقجی روزنامه نگار مقتول عربستانی پرده ای جدید را از قتل این روزنامه نگار برداشته و ضمن تحلیل این شرایط نوشته؛ تغییر و تحولی که در کادر سیاسی عربستان انجام شد، حاکی از تلاش عربستان برای تغییر افکار عمومی و سیاسی جهان نسبت به عربستان سالهای اخیر و شخص محمد بن سلمان پس از بحران ایجاد شده در این کشور بهدلیل قتل جمال خاشقجی است. عربستان برای رهایی از کابوس خاشقجی ابتدا به ابتکار عادل الجبیر، تلاش کرد با باج دهی به ترکیه و برخی رسانههای غربی، موضوع قتل خاشقجی را فیصله دهد، اما بهدلیل نگاهی که جهان نسبت به وزیر خارجه وقت عربستان و ولیعهد این کشور بواسطه وقایع سالهای اخیر و بویژه فجایعی که در جنگ یمن رخ داد، پیدا کردهبود، این تلاشها ناکام ماند. پس از این مرحله محمد بنسلمان خود وارد عمل شد و با واسطههای مستقیم خود بر آن شد تا بحرانی که عربستان را فراگرفته بود و رد پای آن را میتوانست در تظاهرات الجزایر و تونس علیه سفر خود ببیند، آرام کند. ولی او نیز با توجه به سابقه مشاجراتی که با ترکیه بر سر تحریم قطر و حمایت از این کشور داشت، به نتیجه لازم دست نیافت.
اکنون در مرحله سوم این تلاشها برای لاپوشانی قتل خاشقجی و فیصله دادن به آن، ولیعهد جوان سعودی در تلاش است با تغییراتی که به جز دو مورد، چندان هم قابل توجه نیست، دست به بازسازی و ترمیم سیاست خارجی و همچنین زدودن خدشههایی که به چهره خود وی وارد شده، بپردازد. او تصور میکند، میتواند با آوردن چهرههای جدید و پرداخت هزینههایی کوچک نتیجه گیرد. اما غافل از این است که طرف مقابل اعم از ترکیه و رسانههای غربی که این قتل در قاموس آنها، نوعی جنایت جنگی محسوب میشود و همچنین افکار عمومی به سادگی آنچه را که رخ داده فراموش نمیکنند و تنها راهکار برای عربستان تحویل عوامل اصلی است. چیزی که عربستان نمیخواهد انجام دهد. زیرا با تحویل این افراد وقایع برملا میشود و نقش بن سلمان و دستور او در این ماجرای هولناک مشخص میشود.
مهرههایی که در عربستان عوض شدند، یک تغییر درونی و ذاتی را ایجاد نمیکند و تنها تغییراتی در پوسته ظاهری عربستان ایجاد میکند و نمیتوان آن را در جهت تغییر مسیر عربستان تلقی کرد. عربستان میخواهد بدون اینکه هزینه اصلی تندرویهایی را که در جنگ یمن، ربودن نخستوزیر لبنان و قتل جمال خاشقجی داشتهاست، بپردازد، خود را عربستانی دیگر جلوه دهد و بگوید عربستان با عربستان دو سه سال اخیر که چالشهای خارجی فراوانی را بواسطه تندرویهایش داشته، تفاوت کرده و به سیاستهای قدیمی و محافظه کارانه خود بازگشتهاست. اما واقعیت آن است که سیاستهای عربستان هرگز تغییر نمیکند.
البته در این بین بهنظر میرسد ترکیه هم با آگاهی از این نقطه ضعف عربستان گام به گام در حال پیش رفتن است و در همین ارتباط پیششرطهایی برای عربستان مطرح کرده که شنیده میشود، این پیششرطها پذیرفته هم شدهاند. جدا از ترکیه، قطر که روزی احساس میکرد، عربستان بزرگترین تهدید موجود علیه این کشور است، از فرصت استفاده و تلاش کرده با بسیج رسانهای از نفوذ عربستان حتی در امریکا بکاهد تا توان هجمه علیه هیچ کشوری را چه قطر باشد، چه یمن نداشته باشد. در این مسیر و بویژه در مسأله مخالفت با جنگ یمن سایر کشورهای حوزه خلیج فارس اعم از کویت و عمان نیز با قطر همراه هستند و تنها امارات است که از جنگ عربستان حمایت میکند. این کشورها همگی امیدوارند، هر دو ولیعهد مغرور عربستان و ابوظبی، دست از تندرویهای خود بردارند و آنها را از مسیر تشنجآفرینی در کشورشان باز دارند.
در هر صورت باید گفت، عربستان در حال دادن قربانیانی کوچک برای حفظ مقام اصلی است. افرادی که تغییر کردند به جز دو مقام که صاحب اسم و رسمی بودهاند، گمنام هستند. اما اینکه چقدر این تغییرات اهداف مورد نظر را برآورده میکند، مشخص نیست و گذر زمان آن را مشخص میکند.
انقلاب سوم مردم عاشورایی ایران
سید عبدالله متولیان کارشناس مسائل سیاسی در یادداشت امروز جوان با توجه به نزدیکی حماسه ۹ دی ماه، این حماسه را انقلاب سوم دانسته و نوشته؛ تاریخ ٤۰ ساله جمهوری اسلامی ایران متأثر از سه انقلاب بزرگ است:
۱ - انقلاب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ که در جبهه جنگ سخت، بدون توسل به زور و سلاح، با در هم شکستن حکومت ۲۵۰۰ ساله طاغوت (انقلاب طاغوتزدایی)، سبب استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران شده و همه ساله در ۲۲ بهمن مردم ایران در سراسر کشور، هر سال باشکوهتر از سال قبل، این پیروزی را جشن میگیرند.
۲ - انقلاب ۱۳ آبان ۱۳۵۸ که سفارت امریکا (مرکز جاسوسی و توطئه شیطان بزرگ در ایران برای دخالت در امور ایران و تلاش برای براندازی و سلطه مجدد خود بر ایران) توسط تعدادی از دانشجویان انقلابی اشغال شده و بهعنوان «انقلاب استکبارستیزی» در حوزه نبرد نیمه سخت به سلطه استکباری امریکا بر ایران خاتمه داده و حضرت امام راحل آنرا انقلاب دوم و بزرگتر از انقلاب اول (۵۷) نامیدند و اینک ٤۰ سال است که همه ساله در چنین روزی مردم ایران در تمامی شهرها به میدان آمده و علیه ماجراجوییهای شیطان بزرگ، فریاد خشمآلود مرگ بر امریکا سر میدهند. در توجیه بزرگتر بودن انقلاب دوم نسبت به انقلاب اول، گفته میشود انقلاب اول اگر چه نسبت به انقلاب دوم (که فقط تعداد بسیار محدودی دانشجو در آن حضور داشتند) گستردگی به پهنای کل ایران داشت، اما سه ویژگی ممتاز سبب بزرگتر شدن انقلاب دوم شد: نخست اینکه انقلاب دوم علیه مسبب و حامی اصلی مفاسد حکومت پهلوی و در مسیر شکستن اقتدار فرعونی نظام سلطه بر ایران بود. دوم اینکه انقلاب دوم در حوزه جنگ نیمه سخت و دنیای جاسوسی بود که به مراتب از حوزه جنگ سخت مشکلتر و پیچیدهتر است و بالاخره سوم اینکه انقلاب استکبارستیزی مردم ایران دارای عمق و درک و بصیرت انقلابی توسط دانشجویان بود، اما در انقلاب اول مردم عمدتاً از روی علاقه و اعتماد به حضرت امام وارد میدان مبارزه شدهبودند.
۳ - انقلاب ۹ دیماه ۱۳۸۸ که در حوزه جنگ نرم و تجدید بیعت با امام و ولایت و دفاع جانانه از دین شکل گرفته و پنج عامل بسیار مهم، این انقلاب را از دو انقلاب پیشین برجستهتر و بزرگتر نموده است: اول آنکه این انقلاب نیز مانند انقلاب اول از گستردگی و فراگیری کل ایران برخوردار بود. دوم آنکه این انقلاب در حوزه جنگ نرم واقع شد که به مراتب از انقلاب سخت و نیمه سخت پیچیدهتر است. سوم آنکه این انقلاب مانند انقلاب اول در ایام عاشورا رخ داده و بر باورها و اعتقادات عمیق مردم به مکتب عاشورا و دفاع از دین تکیه داشت و خاطرات انقلاب اول و تأکید امام راحل را مبنی بر زنده نگه داشتن محرم و صفر مجدداً در اذهان مردم زنده کرد: «محرم را زنده نگه دارید. ما هر چه داریم از این محرم است. صحیفه نور ج. ۱۷ ص. ۶۱». چهارم اینکه مردم در این انقلاب، بدون دخالت و سازماندهی خواص، بهصورت کاملاً خودجوش و صرفاً با درک انقلابی آحاد مردم و حضور مؤمنانه درصحنه شکل گرفته و تمام رشتههای ۱۰ ساله دشمنان خارجی و عوامل داخلی آنان را خنثی نمود. پنجم آنکه در این انقلاب «ز منجنیق فلک سنگ فتنه میبارید» و مردم در دفع کودتایی امریکایی و فتنه هیبریدی و مرکب سبز اموی پیروز شدند که در آن مانند جنگ احزاب، همه: «سرویسهای جاسوسی دولتهای غربی و رژیم صهیونیستی»، «خواص بیبصیرت داخلی»، «حمایتهای گسترده مالی قارونهای منطقهای»، «گروهک منافقین»، «سلطنتطلبان»، «اشرار و اراذل و اوباش داخلی»، «شبکه عوامل دشمن زیر نظر مستقیم سفارتخانههای خارجی» و... یکپارچه، متحد و سازمان یافته به میدان آمده بودند. حماسه ۹ دیماه، انقلاب سوم مردم ایران و یک نمونه تمام عیار از «احساس وظیفه دینی»، «عمل صالح»، «بصیرت انقلابی»، «رفراندم ملی» و «بیعت با رهبری و آرمانهای امام راحل» بود که اگر حضور به موقع و مؤثر مردم در صحنه نبود و دشمنان، موفق به پیشبرد اهدافشان میشدند، بیتردید امروز ایران سرنوشتی به مراتب وخیمتر از اوضاع یمن و سوریه چند سال قبل بود.
کودتای امریکایی و فتنه سبز اموی در سال ۸۸ نه یک رویداد اتفاقی و تصادفی بود، نه یک اختلاف و توهم انتخاباتی و نه یک رویداد و آسیب داخلی، بلکه یک کودتا و فتنه مهندسی شده ۱۰ ساله بود که درباره انگیزههای مسببان خشک مغز و قانون گریز داخلی آن حداقل سه دیدگاه متصور است: گروهی بر این باورند که عاملان داخلی فتنه، از حقیقت و باطن فتنه عظیم و مهندسی شده دشمنان تحلیل و ارزیابی درستی نداشته و نادانسته در دام کودتای امریکایی و سرویسهای جاسوسی دشمن گرفتار شدند و با تخریب پلهای پشت سر خود، راه بازگشت را بر خود بسته و مسبب پیامدهای بعدی آن شدند. گروهی دیگر بر اساس قرائن و شواهد موجود، فتنهگران سبز را عوامل اجیر شده کودتا میدانند که با مهندسی قبلی وارد این میدان شده و با اجرای سناریوی از پیش نوشته شده، قبل از پایان انتخابات، خود را برنده انتخابات معرفی و مملکت را به مدت هشت ماه به سمت آشوب و هرج و مرج کشانده و هزینههای گزاف مادی و معنوی برای نظام به بار آوردند؛ و بالاخره دسته سوم معتقدند که انتقام گیری از احمدینژاد سبب بروز و گسترش فتنه و پیامدهای آن شدند.
واقعیت این است که هیچ فرقی نمیکند که کدامیک از سه فرضیه مذکور را به عنوان دلیل قانون گریزی فتنهگران بدانیم و هر سه فرضیه در یک نقطه و هدف مشترکند خاصه اینکه با اتمام ریاست جمهوری احمدینژاد، فرضیه سوم سالبه به انتفاع موضوع شدهاست. گذشت ۱۰ سال از فتنه، وقت کافی و زیادی است تا فتنهگران به حقیقت تن داده و با بررسی ابعاد پیچیده کودتای نافرجام امریکایی در صدد جبران جفا و ستمی که بر ملت رفته برآیند، اما شوربختانه و متأسفانه نهتنها فتنهگران از حلم و بردباری و ظرفیتهای نظام سوءاستفاده کردهاند بلکه قویاً در صدد جابهجایی شاکی و متشاکی و در مقام طلبکار بر آمدهاند.
دشمنان خارجی و فتنهگران داخلی در چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب شکوهمند مردم ایران، بر این باورند که مردم، فتنه و فتنهگران را فراموش کردهاند و اینک در پناه آشفتگی ناشی از سوءمدیریت و لجامگسیختگی اقتصادی موجود برای تغییر صحنه و آمادهسازی بستر فتنهای پیچیدهتر و تلختر از فتنههای پیشین تلاش میکنند، اما سخت در اشتباه هستند و ملت مقاوم و خستگیناپذیر ایران این بار نیز با فائق آمدن بر فتنه مرکب پیشرو حسرت و داغ ضربه زدن به انقلاب اسلامی را بر دل دشمنان و عوامل داخلی آنها خواهند گذاشت.
یک خروج و دو سناریوی محتمل
محمدعلی وکیلی نماینده مردم تهران در مجلس دهم شورای اسلامی با تحلیل خروج نیروهای آمریکایی از سوریه در سرمقاله امروز ابتکار به تحلیل دو سناریوی محتمل دراین باره پرداخته و نوشته؛ هفته گذشته دونالد ترامپ تصمیم غیر منتظرهاش را مبنی بر خروج نیروهای نظامی آمریکا از سوریه اعلام کرد. این تصمیم بسیاری را شوکه کرد. گروههای منطقهای که آمریکا حامی آنها است و بسیاری از موافقان و مخالفان ترامپ در آمریکا از این تصمیم جا خوردند. در واقع این تصمیم، با استراتژی آمریکا در منطقه نمیخواند. از همین روی، بسیاری با تردید میگویند که شاید ترامپ استراتژی خود را عوض کرده باشد. خود او البته با جمله «آمریکا دیگر نمیخواهد پلیس جهان باشد»، سویههای این تغییر استراتژی را روایت میکند. حتی اعلام این خبر که قرار است در آینده نزدیک نصف نیروهایش را از افغانستان خارج کند، بر جدی بودن تصمیمش میافزاید. اما با این حال این جمله کلی نمیتواند از راهبرد آینده آمریکا در منطقه به طور کامل پرده بردارد. ما نمیدانیم او اگر میخواهد آمریکا «پلیس جهان نباشد» و از برخورد مستقیم دوری کند، قرار است چگونه از منافع خود دفاع کند؟
به طور کلی دستکم دو سناریو میتوان متصور بود. در سناریوی اول، میان بازیگران اصلی منطقه، توافقی اعلام و نوشته نشده شکل گرفته است. مناسبات منطقه، آرایش قدرت را اینگونه رقم زده است که آمریکا دیگر نتواند در سوریه بماند. یعنی ترامپ هزینههای ماندن در سوریه را بر منافعش بیشتر دیده است.
خروج از سوریه، به معنای تقویت مواضع سایر بازیگران سوریه است؛ یعنی روسیه، ایران و ترکیه. خصوصا ترکیه از این خروج بیشترین سود را میبرد. آمریکا اصلیترین حامی نظامی گروههای ضد ترکی، مانند استقلالطلبان کرد است. خروج نظامی آمریکا بیشترین آسیب را به این گروهها وارد میکند. از همین جهت است که کردها بیشترین اعتراض را به تصمیم ترامپ نشان دادند. خروج آمریکا از این روی، در جهت منافع ترکیه تلقی میشود و حکایت از یک توافق پنهان با ترکیه میکند. حتی تحولات جدید در مواضع قدرتها در منطقه خصوصا در مواضع عربستان و روسیه، این تلقی را بیشتر تقویت میکند. شواهد زیادی نیز این سناریو را تقویت میکند، اما مهمترین آن، سازگاری آن با ذائقه مرکانتیلیستی ترامپ است. اهداف امنیتی غالبادر تصمیمات ترامپ تاثیر کمتری نسبت به منافع اقتصادی میگذارد. عناصر تعیینکننده در تصمیمات ترامپ، عمدتا اقتصادی و تجاری هستند. حضور آمریکا در سوریه و افغانستان، توجیه امنیتی دارد، اما صرفه اقتصادی ندارد؛ لذا این تصمیم با سیاستهای مرکانتیلیستی ترامپ راحت سازگار میافتد.
اما در سناریوی دوم قصه فرق میکند. در این سناریو خروج آمریکا از سوریه و خروج احتمالی از افغانستان، اهداف امنیتی را دنبال میکند. آمریکا در این نقاط مواضع نظامی آسیبپذیری دارد؛ لذا باید دامن خود را جمعتر کند تا برای اقدامات احتمالی (مانند حمله به ایران یا جای دیگر)، مواضع آسیبپذیر کمتری در دسترس ایران داشته باشد. این کار میتواند شرکای آمریکا را در منطقه دچار مشکل جدی کند و آنها را طرف تسویه حساب مخاصمان آمریکا قرار دهد. در همین جهت میتوان نگرانی شرکای آمریکا و مقداری از چرخش عربستان به سوی روسیه را درک کرد. این چرخش، گذشته از معاملاتی که درخصوص نفت میان این دو کشور شکل گرفته، میتواند تا حدی به خاطر جبران مصونیت امنیتی عربستان در نبود آمریکا هم تلقی شود! گذشته از شواهدی که در روی زمین برای این سناریو وجود دارد، مهمترین گزارهای که آن را تقویت میکند، روحیه متهورانه ترامپ است. این تصمیم آینده روابط آمریکا با شرکایش و مناسبات آن در منطقه را در معرض تغییراتِ خارج از کنترلِ آمریکا قرار میدهد. ترامپ نشان داده برای گرفتن تصمیمات متهورانه چیزی کم ندارد و اهل قمارهای بزرگ است.
در هر حال این دو سناریوی کلی برای تبیین خروج آمریکا از سوریه محتمل است. ما باید برای هر دو سناریو آماده باشیم. تحولات پیشرو چهره تصمیم ترامپ را روشنتر خواهد کرد.
انتهای پیام/