یادداشت، سرمقاله، عناوین و گزارشات ویژه روزنامههای و جراید سراسر کشور بیستم و ششم دی ماه به شرح زیر است:
ورشو، نقاشی تانکها
سعدالله زارعی کارشناس مسائل بین الملل در یادداشت امروز کیهان با عنوان " ورشو، نقاشی تانکها " نوشته؛ نشست ضد ایرانی ۲۴ و ۲۵ بهمن ورشو کاملاً بیانگر ضعف آمریکا در مواجهه با قدرت منطقهای جمهوری اسلامی است. آمریکاییها با صراحت گفتند ایران باید دست خود را از پشت روند پرشتاب امنیتی و سیاسی سوریه بردارد و علیرغم آنکه جبهه مقاومت به پیروزی نهایی بسیار نزدیک شده است به فعالیت «کنسرتی» تن دهد که او تنها یکی از بازیگرانش است. مایک پمپئو در سخنرانی چند روز پیش خود در قاهره گفت: «امیدواریم ایران و روسیه را به همراه حکومت سوریه و تمام افراد ذینفع در آنجا بر سر میز مذاکره بیاوریم تا درباره شکل ساختاری که سوریه پس از جنگ داخلی باید داشته باشد، گفتگو کنند».
انتخاب «لهستان» هم که در شمال شرق خود به خاک روسیه میرسد، برای بازتاب دادن یک تهدید ضمنی بود که روسیه باید به آمریکا برای متوقف کردن حرکت ایران در منطقه کمک کند و این همه در حالی است که اساساً بازی در «زمین واقعی» تمام شده و نقاشی بمب افکنها و تانکها کارآیی ندارد. واقعیت این است که بازی در عراق تمام شده، در لبنان تمام شده و در سوریه به روزهای پایانی نزدیک شده است. همین امروز اگر رسانههای کشورهایی را که قرار است در نیمه دوم بهمن ماه به ورشو بروند، بررسی کنیم دهها مقاله، یادداشت، مصاحبه و گزارش با این مضمون در آنها میبینیم «اسد در سوریه ماندگار شد». دولت سوریه زیر شدیدترین فشارها در فاصله سالهای ۱۳۹۱ تا ۱۳۹۵ خود را نیازمند مذاکره سیاسی ندید و یا به کشورهایی که او را به آن ترغیب میکردند، اعتماد نکرد، اینک پس از پیروزی بر گروههای تکفیری تحتالحمایه غربی- عربی و در حالی که نزدیک به ۹۰ درصد خاک خود را از سیطره دشمنانش خارج کرده است، چرا باید خود را نیازمند مذاکره دیده و یا به دعوتکنندگان به مذاکره پاسخ مثبت دهد؟ به همین ترتیب چرا ایران و به تعبیر درستتر جبهه مقاومت باید در شرایط «پیروزی مطلق» به مذاکره و تسهیم تن دهد؟
دعوت کنندگان ایران و سوریه به مذاکره درباره آینده دمشق چه میگویند؟ آنان میگویند درست است که شما در بعد نظامی امنیتی به پیروزی رسیدید، ولی این به معنای توأم شدن آن با پیروزی سیاسی نیست! همین حدود سه ماه پیش بود که «انگلا مرکل» صدراعظم آلمان گفت: بله ما اعتراف میکنیم که اسد در بعد نظامی غلبه کرده است، ولی این به معنای حل بحران سوریه نیست و بعد مدعی شد که اسد با بحران عدم پذیرش داخلی مواجه است! در اظهارات «مایک پمپئو» هم شبیه همین مفهوم وجود دارد او با صراحت گفته که میخواهد تمامی «افراد ذینفع» را دور میز بیاورد تا درباره ساختار سیاسی سوریه پس از بحران گفتگو کنند: به عبارت واضحتر آمریکاییها در صدد هستند عربستان، قطر، امارات، ترکیه و بعضی از کشورهای اروپایی از یک سو و گروههای تروریستی تحتالحمایه از سوی دیگر را دور یک میز جمع کنند و به هر کدام از کیک سوریه سهمی بدهند آیا این غیر از این معناست که سوریه علیرغم پیروزی باید تسلیم دشمنانش شود! آیا این سخن بهرهای از عقل دارد و به قول رهبر معظم انقلاب اسلامی، جز از سوی «احمقهای درجه یک» امکان صدور دارد؟
فرض را بر این میگذاریم که منظور مقامات آمریکایی سهم دادن به دولتهای حامی تروریستها نظیر سعودی نیست مراد گروههای داخلی سوریه است که در طول این سالها بطور مسلحانه با دولت و ارتش سوریه جنگیدهاند و در نهایت منظور این است که دو طرف درباره یک «دولت وحدت ملی» یا «دولت انتقالی» و قانون اساسی جدید به توافق برسند در این صورت سؤالات زیادی وجود دارد؛ اول اینکه باید از آمریکا که منطق آن منطق «قدرت» است پرسید وقتی ارتش سوریه با قدرت و البته نثار جانبخشی از نیروهای خود و کشتن دهها هزار تروریست بر آنان غلبه کرده است، چرا باید آنان را به مذاکره بخواند و در واقع به قدرت برساند؟ کدام دولت در دنیا این کار را کرده و به نتیجه رسیده است که دولت سوریه به آن توصیه میشود؟ بله اگر ارتش و دولتی در مقابل مخالفان شکست بخورند و بیم آن وجود داشته باشد که معارضان به پیشرویهای بزرگتری دست بزنند، منطق نظامی و سیاسی به دولت مرکزی توصیه میکند که یا راهی برای توافق با مخالفان خود و یا راهی برای گرفتن وقت پیدا کند و به تقویت خود و زیرنظر گرفتن آنان ادامه دهد.
به فرض که دولت سوریه فریب خورده و مخالفانی که دستشان تا مرفق به خون مردم آلوده است را به عنوان «شریک» خود در دولت بپذیرد، آیا چنین خبری در عمل شدنی است؟ آیا در این صورت یک دولت برآمده از لااقل نیمی از مخالفان میتواند به «کار» بپردازد؟ پاسخ این سؤالات روشن است ما در تاریخ یک نمونه غیرقابل تسری به سوریه داریم و آن کشور سودان و جنگ آن با مخالفان در جنوب خود است. سودان پس از یک دوره طولانی جنگ با معارضان خود در جنوب و شکست از آنان در نهایت در سال ۱۳۹۰ تسلیم شد و جنوب که منطقه غنی آن به حساب میآمد را از دست داد. امروز با وجود آنکه نزدیک ۸ سال از آن روزها میگذرد و دو دولت در این کشور مستقر شده، اما با این وجود مشکلات، درگیریها و بحران سودان به پایان نرسیده است. پس منطق حکم میکند که دولت دمشق به هیچوجه زیر بار هیچ اندازه از پذیرش معارضین مسلح به عنوان بخشی از شهروندان که شایسته اعطای «حقوق ویژه» خوانده میشوند، نرود! چرا یک تروریست مهاجم باید به رسمیت شناخته شود و چرا باید به او در حالی که پس از حدود هفت سال ارتکاب انواعی از جنایت، شکست خورده است، «حقوق ویژه» داد. پس اصل اینکه گفته میشود دولت ناگزیر به کنار آمدن با مخالفان مسلح خود است، قابل پذیرش نیست.
بعضی هم که از فضای سوریه هیچ اطلاعی ندارند میگویند مخالفان دولت دو دسته هستند؛ مخالفان مسلح و مخالفان سیاسی؛ بنابراین دولت بهتر است همزمان با پس زدن دست معارضان مسلح به سوی مخالفان سیاسی خود دست دراز کند و معنای حرف امثال آقای پمپئو هم چیزی جز این نیست. اما در این رابطه چند نکته اساسی وجود دارد. دولت سوریه بدون شک مخالفان سیاسی هم دارد، ولی این مخالفان سیاسی که در عین مخالفت با بعضی از رویکردهای دولت با مخالفان مسلح سوریه هم مرزبندی دارند، فاقد سازمان و «موقعیت مشخص» میباشند درگذشته آنان شش دسته بودند که ذیل عنوان «هیئت تنسیق» خوانده میشدند، اما اینها تقریبا هیچ حضوری در مناسبات اجتماعی نداشته و اصلا معلوم نیست تعدادشان چقدر است. با استناد به انتخابات ۵ سال قبل که اینها در آن شرکت کرده و کاندیدا داشتند میتوانیم بگوییم تقریبا هیچ جایگاه اجتماعی ندارند و حالا سؤال این است که وقتی یک گروه یا چند گروه جایگاه اجتماعی معتنابهی ندارند به چه دلیل دولت باید آنها را به عنوان یک گروه مقبول مردم مورد «توجه ویژه» قرار دهد؟ و باید اضافه کرد که اصرار آمریکا و... به پذیرش مخالفان دولت سوریه به هیچ وجه شامل این گروهها نمیشود و دقیقا مراد آنان از پذیرش مخالفان، قدرت دادن به گروههای مسلح است که در مصاف با ارتش سوریه و جبهه مقاومت شکست خوردهاند یعنی داعش، النصره و... که برای آن اسناد زیادی وجود دارد و این قلم در یادداشت قبل (بوی توطئه بازیگران احمق) مواردی از آن را بیان کرد. در واقع این جبهه شکست خورده یعنی آمریکا، انگلیس، فرانسه، عربستان و... گمان میکنند با راهاندازی یک جو روانی میتوانند، جبهه مقاومت را وادار به پذیرفتن چیزی نمایند که برای از بین رفتن آن هفت سال جنگیده است!
جالب است که آمریکا در پایان بازی سوریه و شکست در آن، در لهستان معرکهگیری کرده و از ائتلافگیری جدید علیه ایران سخن میگوید. کدام ایران؟ همان ایرانی که حدود یک ماه پیش بعضی از مقامات آمریکایی پایان یافتن دوام آن را تا قبل از عید کریسمس وعده دادند. این نشان میدهد که علیرغم آن همه امکانات و تجربه، آمریکا در برابر ایران و جبهه مقاومت به «استیصال مطلق» رسیده است. صورت مسئله را خوب نگاه کنید: یک ابرقدرت در برابر یک دولت که ۴۰ سال آن را در انواعی از محاصره قرار داده، برای غلبه بر آن ناگزیر دست به ائتلاف به قول خودش آمریکایی، اروپایی، آسیایی و آفریقایی زده است! آیا این بزرگترین اعتراف به قدرت جمهوری اسلامی نیست؟ آیا دولت آمریکا با این درجه از ضعف، میتواند مشکلات خود را حل کرده و از این ورطه خارج شود؟ آمریکا زمانی که بحران سوریه در اوج بود و هیچیک از دولتها بقاء دولت سوریه را باور نداشتند، ائتلافی از ۸۵ کشور و ذیل عنوان «دوستان سوریه» تشکیل داد. اما سرنوشت آن ائتلاف چه شد؟ این «دوستان» و به عبارت درستتر» «دشمنان سوریه» یکییکی آب شده و از خاطرهها هم محو شدند و چیزی از آن باقی نماند. حالا در شرایط پیروزی دولت سوریه، آمریکا از ائتلافی جهانی حرف میزند و حال آنکه مهمترین کشورهای عضو، آن گروه ۸۵ نفره امروز درگیر بحرانهای بزرگی در داخل خود هستند. به آمریکا، فرانسه، آلمان، انگلیس، عربستان و... بنگرید.
بهترین دوران مناسبات ایران و عراق
سید محمد صادق خرازی کارشناس سیاست خارجی و سفیر پیشین ایران در فرانسه در یادداشت امروز ایران با عنوان " بهترین دوران مناسبات ایران و عراق " نوشته؛ ایــران و عــراق در حــال حاضــر اســتراتژیکترین دوران مناســبات تاریخی خود را ســپری میکنند. ایــران و عراق در دوران نویــن مناســبات خــود خاطرات شــبها و قصههای دلنشــین بغــداد را احیا میکننــد. عراق ســرزمین غصههاو آلام معاصــر اســت؛ ثــروت بی پایانــی که قربانــی مطامع دورانی شــد که دیکتاتــور تکریت زاده بغداد هــر کاری دلشمیخواســت انجــام میداد امــا در فصل جدید عــراق که با وجــود مخالفت هــا و دشــمنیهای طرفهای ثالــث بویژه آمریــکا و عربســتان ســعودی در اوج مناســباتش اســت. اســتقبالی کــه از دکتر محمدجواد ظریف، وزیــر امور خارجه کشورمان در عراق از سوی طرف عراقی شد، مؤید این ادعاست. انتخابات اخیر عراق باعث شد پایههای دموکراسی در این کشور مستحکمتر و روند مردم سالاری عمیقتر از پیش شود. این مسأله میتواند بر گسترش مناسبات دو کشور ایران و عراق که هر دو تجربه مردم سالاری را دارند، تأثیر مستقیم بگذارد. در عراق در حال حاضر کسانی دررأس امور هســتند که نگاه مثبتی به جمهوری اسلامی ایران دارند و خواهان گسترش روابط بی اعتنا به فشارهای خارجی هستند و به نظر میرسد اراده آن را نیز دارند.
در سفر دکتر محمدجواد ظریف به عراق که در قالب هیأت اقتصادی – سیاسی انجام شد، حدود ۵۰ سرمایهدار- سرمایهگذار، تاجر، کارآفرین و تولیدکننده وی را همراهی کردند که از اهمیت ویژه عراق برای ایران نشان دارد. در حالی که طرف آمریکایی با خروج یکجانبه از برجام تلاش میکند نهایت فشار اقتصادی را به ایران وارد کند، عراق میتواند دریچه مطمئنی برای کمک به کشور در دوران تحریم و کاستن از فشارهای مضاعف آمریکا باشد. استقبال گرمی که طرفهای عراقی اعم از عادل عبدالمهدی، نخست وزیر، برهم صالح، رئیس جمهوری، محمدعلی حکیم، وزیر امور خارجه و رهبران ارشد سیاسی عراق مثل سیدعمار حکیم، رئیس ائتلاف اصلاح و سازندگی و هادی عامری، رئیس ائتلاف بنا، دو فراکسیون اصلی و قدرتمند مجلس عراق از ظریف و هیأت همراه او داشتند، نشان میدهد که ارادهای قوی نزد طرف عراقی برای گسترش بیش از پیش روابط در تمامی سطوح اقتصادی، سیاسی و امنیتی با ایران وجود دارد. در کردستان نیز استقبال گرمی که نیچروان بارزانی نخستوزیر اقلیم و مسعود بارزانی، رهبر حزب دموکرات کردستان و نیچروان بارزانی، رئیس دولت پیشبرد امور اقلیم کردستان از طرف ایرانی داشتند نشان میدهد که آنها نیز تمایل دارند روابط خود را با ایران بیش از پیش گسترش دهند و خیز بلندی را برای ارتقا و تعمیق روابط با تهران بردارند.
مراودات اقتصادی ایران و عراق در ۱۰ ماه گذشته به حدود ۱۲ میلیارد دلار رسیده است که در صورت رفع موانع و فراهم کردن امکانات و اعطای تسهیلات به فعالان اقتصادی دو کشور ظرفیت آن را دارد که تا ۲۰ میلیارد دلار در سال که هدف دو کشور است، ارتقا یابد و با در نظر گرفتن مراودات اقتصادی مستقیم و غیرمستقیم حتی امکان رسیدن تا ۳۰ میلیارد دلار در سال را نیز دارد. در حال حاضر عراق رتبه نخست گردشگری را برای ایران دارد، ایران نیز رتبه نخست گردشگری عراق محسوب میشود، به گونهای که بر اساس آمار، بیش از ۷ میلیون گردشگر میان دو کشور در رفت و آمد هستند، در صورت اعطای تسهیلات و رفع موانع از جمله لغو روادید میان دو کشور این رقم میتواند به ۱۰ میلیون نفر در سال افزایش یابد. دکتر ظریف در سفر به عراق خبر داد که طرف ایرانی در نظر دارد روادید را برای تجار و بازرگانان عراقی لغو کند، این میتواند گامی رو به جلو در گسترش مناسبات دو کشور در زمینه گردشگری محسوب شود. ظرفیتهای گردشگری دو کشور اعم از دینی و غیردینی و جذابیتهایی که در این زمینه وجود دارد میتواند در تقویت بیش از پیش صنعت گردشگری دو کشور مؤثر باشد.
سفر دکتر حسن روحانی، رئیس جمهوری کشورمان به عراق که قرار است در ۲۰ اسفند سال جاری انجام شود، میتواند گامی بلند در جهت تقویت بیش از پیش روابط محسوب شود و مکمل سفر دکتر ظریف به عراق باشد. افزایش رفت و آمدهای دیپلماتیک و اقتصادی میان دو کشور سهم بسزایی در تعمیق روابط خواهد گذاشت و میتواند کمک بسزایی در کاهش فشارهای امریکا به هر دو طرف ایرانی و عراقی داشته باشد؛ طرفی که از گسترش روابط دو کشور دوست و همسایه راضی نیست و تلاش دارد با اعمال فشارهای خود این روابط را تحتالشعاع قرار دهد.
نقش مردم در مقابله با توطئه تحریم
رسول سنایی راد کارشناس مسائل سیاسی در یادداشت امروز جوان با عنوان " نقش مردم در مقابله با توطئه تحریم " نوشته؛ رسیدن انقلاب اسلامی ایران به مرز ۴۰ سالگی و عبور از سد توطئهها و دشمنیهای گوناگون و تهدید مستمر و دائمی که شامل طیف گستردهای از جنگ مستقیم و سخت نظامی، جنگ نیابتی، جنگ نرم و جنگ اقتصادی بوده، نشان دهنده استحکام انقلاب و نظام سیاسی برآمده از آن میباشد و تا زمانی که وحدت کلمه مردم را در پشتیبانی از خود داشته باشد، ماندگاری آن تضمین شده است و هیچ خطری موجودیت و بقای آن را تهدید نخواهد کرد. از این رو نظام استکبار و در رأس آن آمریکای جنایتکار که خود را از رویارویی با نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران ناتوان دیده و روند قدرتیابی کشور ایران در شرایط تقابل و تحریم مستمر خارجی را در چشم خود احساس میکنند با تصور ایجاد شکاف بین مردم و حاکمیت، انسجام و اتحاد داخلی را با ابزار تحریم و فشار اقتصادی هدف گرفتهاند تا در آستانه ۴۰ سالگی انقلاب چالشی سنگین پدید آورند. در مقابله با این نقشه کثیف امریکایی که بهدنبال تحمیل بیثباتی و ناامنی داخلی برای وا داشتن کشورمان به معامله روی مؤلفههای قدرت میباشد، رهبر فرزانه انقلاب اسلامی در دیدار مردم قم به مناسبت حماسه ۱۹ دی تدابیر و رهنمودهایی خطاب به مردم برای عبور از این شرایط خطیر داشتند که در محورهای زیر قابل اشاره میباشد:
۱- کمک مردم به مسئولان در حل مسائل و مشکلات کشور مؤثر و راهگشا است. بهعبارتی یک طرف معادله حل مشکلات مسئولان و مدیران نظام و طرف دیگر آن مردم هستند که باید به کمک یکدیگر مشکلات را حل کنند که نمونه جایگزینی تولیدات داخلی بهجای کالاهای وارداتی است که اگر مردم از کالای ایرانی استفاده نکنند، هیچگاه چرخ تولید داخلی به چرخش درنیامده یا سرعت نخواهد گرفت.
۲- حضور مردم در صحنههای انقلاب میتواند جنگ روانی و شایعات دشمنساخته یا مطلوب آنان را خنثی کند که به تعبیر رهبری نظام، «امروز یکی از شگردهای فعال دشمن شایعهسازی است که مردم را مضطرب کنند». تهمت زدنها، سیاهنمایی مشکلات و ایجاد اختلاف داخلی در همین راستا میباشد که خود مردم باید هوشمندانه با آن مقابله کنند.
۳- تبدیل ابزار مورد سوءاستفاده دشمن به ابزاری علیه دشمن که مصداق آن فضای مجازی است. در سالیان اخیر دشمنان و عوامل داخلی آن از این ابزار برای ضربه به سرمایه اجتماعی نظام، یعنی اعتبار و اعتماد مردم به نظام و مسئولان بهرهبرداری کرده و با حمله به ارزشهای بنیادی و باورهای جامعه که تولید همگرایی با نظام میکند، مدافعان نظام را به شدت نگران ساختهاند. حال آنکه درصورت ورود نیروهای معتقد و مدافع نظام به این عرصه میتوان آن را برای «زدن تودهنی به دشمنان» قرار داد.
به عبارت دیگر، امام خامنهای عبور از نقشه دشمن برای بیثباتسازی داخلی و ایجاد چالش با استفاده از جنگ اقتصادی را با مشارکت و حضور مردم مقدور میدانند. همانگونه که تجربه این حضور در دوران جنگ سخت و دفاع مقدس موجب عبور نظام از آن شرایط سخت و خطیر گردید و البته مسئولان و مدیران باید به ضرورت این حضور باور داشته و میدان را مشابه دوران دفاع مقدس به روی مردم بهویژه جوانان باز کنند.
تاملاتی در باب امید عمومی
علیرضا صدقی در سرمقاله امروز ابتکار با عنوان "
تاملاتی در باب امید عمومی " نوشته؛ این روزها از گوشه و کنار پهنه سیاست ایران صداهای بلند و کوتاهی به گوش میرسد که از لزوم امیدآفرینی، تقویت روحیه امید، جلوگیری از ناامیدی و... میگویند. گویا ارباب و اصحاب سیاست با درکی مشترک از فضای عمومی در جامعه ایران، مفهوم امید را به عنوان یک حلقه مفقوده در زیست اجتماعی ایرانیان یافتهاند و در تلاشند تا به هر طریق ممکن از بروز ناامیدی در جامعه ایران جلوگیری کرده یا از قدرت و توان آن بکاهند. هدفگذاری این عده البته مورد پذیرش هر عقل سلیمی قرار میگیرد و تمامی عقلا و دغدغهمندان عرصههای عمومی از چنین رویکردهایی نهتنها استقبال کرده بلکه آن را لازمه توسعه پایدار و داشتن جامعهای پویا و بانشاط میدانند. اما کلیدواژههای بهکار رفته در این تلاش جمعی اصحاب سیاست، حکایت دیگری را نقل میکند. بسیاری از آنها که از لزوم امیدآفرینی در جامعه گفتهاند و نوشتهاند، ارباب جراید و اهالی رسانه و مطبوعات را مخاطب اصلی خود فرض کرده و با این رویکرد، مسئله ایجاد امید در جامعه را تنها به امری رسانهای تقلیل دادهاند. اگرچه در تعریف بسیط و غیرعلمی امید، این معنا را میتوان در انبوهی از مفاهیم انتزاعی جستوجو کرد و بحثهای دامنهدار و وسیعی پیرامون آن شکل داد، اما «امید» با تعریف برساخته اجتماعی، از قضا مسئلهای قابل مشاهده، اندازهگیری، روشمند و متکی بر شاخصها و سنجههای عینی است.
در این معنای امید نمیتوان با استفاده از تکنیک تقلیل مسئله یا تبدیل امور فرعی به اصلی بهره گرفت و نشانها و نشانههای سوژه اصلی را پساپشت لفاظیهای معمول و فرافکنیهای مرسوم پنهان کرد. به منظور درک صحیحتر از این موضوع، باید سهم هر یک از نهادهای اجتماعی را در خلق یا حذف مفهوم امید اندازهگیری کرده و مورد توجه قرار داد. درست در این مرحله است که ذهن تحلیلگر جامعه نخبگان با این پرسش اساسی مواجه میشود که «سهم رسانهها در خلق یا حذف اصل معنای امید تا چه اندازه است؟»، «آیا رسانهها از اساس میتوانند در میدان شلوغ، جدی و گاه بیرحم منازعات سیاسی و اجتماعی سهم قابل ملاحظهای در این معنا داشته باشند؟» و «رسانهها چه نقشی در سیاستگذاری و تدوین استراتژی و راهبردهای کلان سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دارند؟»
در حقیقت پاسخ به این پرسشها است که میتواند سهم واقعی و عینی رسانهها در خلق یا حذف امید از جامعه را بازتاب دهد. برای پاسخ به پرسش نخست باید برای دو سوال پسین جوابی درخور یافت. به واقع در جامعهای مانند ایران و در خیل انبوه سیاستمداران و سیاستورزان و سیاستپیشگان، قاطبه مطبوعات و رسانههای عمومی بههیچعنوان نقش و جایگاهی قابل ملاحظه و بهچشمآمدنی ندارند. به بیان دیگر، رسانه و اصحاب آن همواره و همیشه در معرض خطرات و پیامدهای ناشی از مجادلات و منازعات عرصه سیاست و سیاستبازان هستند. سهم دنیای رسانه از تصمیمهای کلان و تدوین استراتژیها و راهبردها هم به بیخبری و پذیرش تبعات و پیامدهای گاه ناگوار و نامیمون آنها محدود میشود. در هیچ نهاد تصمیمگیر و تصمیمسازی، رسانهها جایگاهی ندارند و تنها از دور نظارهگر کنشگران سیاسی و مدیریتیاند. برخی مواقع هم محدود انتقادهایی را با هزار مخاطره و نگرانی مطرح میکنند و عواقبش را میپذیرند.
با این بررسی اندک به نیکی نشان داده میشود که رسانهها در اصل ایجاد یا حذف امید از جامعه ـ. آنهم جامعهای، چون ایران کوچکترین نقشی ندارند. حداکثر سهم رسانهها را میتوان در بازآفرینی یا کمرنگ کردن آن دانست. در واقع، رسانهها در بهترین حالت پخشکننده مفاهیمی نظیر امیدآفرینی یا ناامیدسازی تلقی میشوند. آنها اخبار، تبعات، دستاوردها و پیامدهای تصمیماتی را بازتاب میدهند که در شکلگیری، ایجاد و پیدایش آنها هیچ نقشی ندارند. در این گلوگاه است که اصحاب و ارباب قدرت باید پاسخ دهند که چرا همواره و همیشه رسانهها را در مسئله امید مخاطب قرار میدهند؟ این روال نشان میدهد که یا سیاستپیشگان آشنایی چندانی با امیدآفرینی به تعبیر پراگماتیکال آن ندارند و یا با استفاده از تکنیکهایی مانند فرار بهجلو و فرافکنی سعی دارند خطای احتمالی تصمیمهای خودشان را به دیوار کوتاه رسانه نسبت دهند.
سرآخر اینکه باید توجه داشت که الزامات و ضرورتهای امیدآفرینی در اختیار رسانهها نیست. آنها نمیتوانند تنها با بهرهمندی از ابزار واژهها و کلمات، مفهوم عمیق و ژرف امید در نهاد جامعه بکارند بلکه این اصحاب قدرت و سیاستاند که باید با تکیه و بهرهگیری حداکثری از امکان انتخابها، تصمیمها و ظرفیتهای موجود، شرایط را به سمت ایجاد امید در جامعه هدایت کنند. در صورت بروز چنین فرآیندی است که میتوان از رسانهها هم انتظار داشت تا با این حرکت همراهی کرده و در برابر آن موضع نگیرند.
انتهای پیام/