به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، نیک ویتنی، رئیس سابق آژانس دفاعی اروپا (EDA) در گفتوگویی با دویچهوله با تایید وابستگی شدید اروپا به ایالات متحده، تصریح کرد: «وقتی دولتهای اروپایی در سال ۲۰۱۱ میخواستند رهبری ماموریت در لیبی را به عهده بگیرند، حتی قادر نبودند نظامهای اطلاعاتی، امنیتی و نظارتی خود را در اختیار این ماموریت قرار بدهند و چیزهای اولیه مانند مرمی و مهمات دیگرشان بسیار زود به پایان رسید و بالاخره ایالات متحده مجبور شد وارد عمل شود.» این وابستگی اتحادیه اروپا به سیاستهای ایالات متحده البته محدود به حوزه نظامی نیست. در مجموع حوزههای خدماتی و تجاری، مبادلات اروپا با آمریکا نسبت به مبادلات آنها با ایران چند ده برابر است یعنی اروپا حتی اگر بخواهد هم نمیتواند در نزاع میان ایران و آمریکا جانب ایران را بگیرد.
بیشتربخوانید: ماجرای نامههای فدایت شوم آمریکایی و واکنشهای مدبرانه رهبر انقلاب
درواقع صرفه اقتصادی و سیاسی حمایت از ایران آنقدر نیست که اروپا را مجاب به پذیرش هزینه درگیری با ایالات متحده کند. این موضوع قطعا بر مسئولان فعلی وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران پوشیده نیست و آنها خوب میدانند دلیل تعلل اروپا در راهاندازی سامانه همکاری اقتصادی اروپا با ایران یا همان اینستکس نیز همین دستان بسته اروپا در برابر آمریکاست. بهخصوص محمدجواد ظریف با بیش از سه دهه سابقه فعالیت در حوزه بینالملل و آشنایی نزدیک با سیاستهای آمریکا و اروپا ریشههای این عدم همکاری اروپا را بهخوبی میشناسد. با این حال، از حدود ۱۴ ماه پیش که ایالات متحده از توافق برجام خارج شد، دولت تدبیر و امید دل در گرو طرفهای اروپایی نهاد و بیش از یک سال بدون اینکه واکنش مطلوبی نسبت به این اقدام غیرقانونی آمریکا نشان دهد، از آنها انتظار معجزه داشت.
حال اینکه به اعتراف دولتیها امکان چنین معجزهای منتفی است. بهرام قاسمی، سخنگوی وقت وزارت امور خارجه ۱۵ دی ماه ۱۳۹۷ در یک کنفرانس خبری درباره دلایل تاخیر راهاندازی مکانیسم پرداخت مالی spv اعلام کرد که «اتحادیه اروپا اسیر و گرفتار آمریکاست و سلطه دلار و روابط اقتصادی اتحادیه اروپا و آمریکا دلیل تاخیر ساخت این مکانیسم هستند.» به هر حال اروپا تمام این مدت سعی کرد نشان دهد که در حال تلاش برای حمایت از ایران در برابر تحریمهای آمریکاست، اما این مساعی حتی اگر واقعی هم باشد تا امروز ثمری نداشته است و به نظر میرسد از این پس هم افق روشنی نخواهد داشت.
کتاب «آقای سفیر» گفتوگوی محمدمهدی راجی با محمدجواد ظریف، وزیر فعلی امور خارجه کشورمان است که در سال ۱۳۹۲ منتشر شد. این کتاب که دربرگیرنده تجربهها و خاطرات ظریف از دوران کودکی تا قبل از رسیدن او به کرسی وزارت خارجه است، حاوی نکات قابل تاملی است که امروز بازخوانی و یادآوری برخی از آنها بیشتر از همه به کار خود ایشان و سایر مسئولان سیاست خارجی کشورمان میآید. مطالبی که در ادامه میخوانید برخی از مواردی است که وزیر محترم امور خارجه در رابطه با سلطه ایالات متحده بر سیاستورزی و تصمیمگیریهای اروپا در این کتاب بیان کردهاند. مطالبی که از میان انبوه اظهارات ایشان در رابطه با اصول دیپلماسی و تجربه مذاکرات استخراج شده و مرور آنها دیدگاه جامعتری را در رابطه با اساس سیاستورزی بینالمللی و نسبت اروپا با آمریکا به مخاطب میدهد. با ما همراه باشید.
در صفحات ۳۱۴ و ۳۱۵ کتاب آقای سفیر از قول محمدجواد ظریف درباره این موضوع که اروپا چقدر میتواند در برابر قوانین کنگره آمریکا مقاومت کند، آمده است: «تحریم باعث بالا رفتن هزینه دولتهای هدف میشود؛ یعنی به قول آقای لاریجانی هیچکشوری پس از تحریم رو به قبله نمیشود. اما واقعیت این است که کشور مجبور است با هزینه بالاتری نیازهایش را تامین کند؛ بنابراین بالا رفتن هزینهها نتیجه مستقیم تحریم است. به نظر بنده هدف اصلی تحریمها این است که به صورت فزاینده و فرسایشی اعتبار و مشروعیت کشور هدف را در جامعه بینالمللی از بین ببرند و بهتدریج به یک عنصر نامطلوب تبدیل کنند؛ عنصری که ارتباط با آن هزینه دارد. مثلا اگر کشوری با پاکستان، ترکیه یا آذربایجان رابطه داشته باشد، لازم نیست آن را توجیه کند. اما اگر با ایران رابطه داشته باشد، مجبور است دلیل رابطهاش را به کمیته شورای امنیت گزارش دهد. بهعنوان مثال آن کشور باید توجیه کند که این رابطه در حوزههای ممنوعه نیست. این به معنی تبدیل کردن وضعیت رابطه با ایران به یک شرایط ویژه است. به نظر بنده این شرایط ویژه هدف اصلی تحریمکنندگان است، یعنی میخواهند شرایطی را ایجاد کنند که کشوری نتواند با ما ارتباط برقرار کند. در این شرایط هزینه فشار آوردن به کشور نیز کم میشود. زمانی برای آمریکا غیرممکن بود که تحریمهای فرامرزی خود را روی ایران اعمال کند.
به عبارت دیگر زمانی که قانونی در کنگره آمریکا وضع شد مبنیبر اینکه اگر هر شرکتی بیش از ۲۰ میلیون دلار در صنایع نفت ایران سرمایهگذاری کند، نمیتواند با آمریکا رابطه داشته باشد، تمام کشورهای اروپایی علیه این سیاست اقدام کردند، حتی آمریکا را تهدید کردند که مساله را به سازمان تجارت جهانی برده و در آنجا مواخذهاش میکنند. دولت آقای کلینتون مجبور شد که در موارد متعدد از استثنائاتی که قانون اختیار آن را به رئیسجمهور داده بود استفاده کند و شرکتهای اروپایی را تحریم نکند. کمااینکه بسیاری از شرکتها از جمله توتال و الف در صنایع نفت و گاز ایران سرمایهگذاریهای وسیع کردند. اما زمانی که کنگره آمریکا پس از تحریمهای اخیر قطعنامه ۱۹۲۹ علیه ایران، تحریمهای بنزین را که هیچجایگاهی در تحریمهای ملل متحد ندارد صادر کرد، همان شرکتهایی که در دوره گذشته مخالفت میکردند در این دوره همکاری کردند. شرکت توتال اعلام کرد که ما با این تحریمها موافق نیستیم، اما آن را اجرا میکنیم. چه تحولی اتفاق افتاده است؟ پاسخ این است که پس از وضع یک رشته تحریمهای بینالمللی که با حوزه نفت و گاز هم مرتبط نیستند، شرایط ویژهای برای ایران ایجاد شده است؛ شرایطی که در دهه ۹۰ وجود نداشت. هدف اصلی وضعکنندگان تحریمها همین است و با این هدف سیاستهایشان را پیگیری میکنند و پیش میبرند. تحریمهای اروپا و تحریم بانکی آمریکا هم از همین نمونهاند.»
ظریف در صفحه ۳۲۲ آقای سفیر با اشاره به سازوکار سازمانها و رژیمهای بینالمللی تاکید میکند که در جریان مذاکرات هستهای با سه کشور اروپایی، درواقع آمریکا بازیگر اصلی بود: «برخی معتقدند که رژیم بینالمللی یک ظاهر و روبناست و به قول مارکسیستها سوپر استراکچر است. زیربنا، اول توازن قوا و دوم برداشت بازیگران اصلی از منافعشان است. هرزمان که این دو عوض شد، رژیم نیز باید تغییر کند. اما واقعیت امر این است که رژیم دیرپاتر از این دو است؛ یعنی رژیم بینالمللی خیلی بیشتر از دوران قدرت کسانی که این رژیم را ایجاد کردهاند پاینده است. تمام اینها جزء بدیهیات است. بله معما چو حل گشت آسان شود. مهم این است که در کوران حوادث ما این بدیهیات را درک کنیم و با توجه به آنها عمل و تحلیل کنیم. تصمیمگیری حتما باید مبتنیبر یک رشته واقعیات باشد. اما شما با توجه به همه این واقعیات میتوانید بگویید که علیرغم این واقعیات تصمیم میگیرم یا حتی با یک شناخت از واقعیت میتوانید دو تصمیم بگیرید؛ بر اساس اولویتها و ارزشها و اینکه آینده را چطور پیشبینی میکنیم. اما شما این را درست ببینید و بدانید که رژیم بینالمللی باعث میشود میزان بازیگری روسیه و چین در دو جای مختلف، متفاوت باشد. اتفاقا اروپاییها اینطور نیستند. قدرت اروپا بیرون از شورای امنیت بیشتر از داخل آن است.
به خاطر همین است که اروپاییها [در جریان مذاکرات هستهای اوایل دهه ۸۰]ترجیح میدادند موضوع پرونده هستهای ایران در آژانس باقی بماند. قدرت بازیگری آمریکا در شورای امنیت بیش از آژانس است، اما قدرت بازیگریاش بیرون از شورای امنیت، حتما بیشتر از داخل آن است. باید این معادلات را سنجید و بر اساس آن عمل کرد. زمانی که موضوع ایران بیرون از شورای امنیت مطرح بود، سه کشور اروپایی به همراه آمریکا وجود داشتند. یکی از مشکلات این بود که سه کشور اروپایی مذاکره میکردند، اما به دلیل اینکه میدانستند دعوای اصلی با آمریکاست، نهایتا مجبور بودند این کشور را راضی کنند. آمریکا به اصطلاح بازیگر غایب حاضر در همه جلسات مذاکرات اروپاییها بود.»
محمدجواد ظریف با اشاره به این موضوع که از ابتدای دوره دوم ریاستجمهوری آقای بوش [پسر]، دولت آمریکا به این نتیجه رسید که یکجانبهگرایی در سیاست خارجی دیگر کارایی ندارد، تصریح کرد که ایالات متحده با در پیش گرفتن سیاست چندجانبهگرایی در واقع یکجانبهگرایی و سلطه خود بر اروپا را قانونمند کرد. در صفحه ۳۲۷ کتاب «آقای سفیر» به نقل از او آمده است: «آمریکا در دوره دوم آقای بوش وارد روند چندجانبهگرایی شد. اولین سخنرانیهای خانم رایس بر این دلالت داشت که آنها احساس میکردند یکجانبهگراییشان در قضیه ایران نتیجه معکوس داده و ایران توانسته است در جامعه بینالمللی خود را بهمثابه طرف محق جلوه دهد و آمریکا نیاز دارد این روند را تغییر دهد. به همین خاطر با فاصله بسیار کمی از ورود خانم رایس به وزارت امور خارجه، آمریکا با گروه سه کشور اتحادیه اروپا وارد تعامل شد. در حالی که قبل از خانم رایس، چنین تعاملی نبوده و بیشتر حالت تقابل وجود داشته است.
این تعامل در اسفند ۱۳۸۳ منجر به اقدامی از سوی آمریکا شد که به حمایت از ابتکار اروپا، فروش قطعات هواپیما به ایران را از سر بگیرد و با بررسی عضویت ایران در تجارت جهانی مخالفت نکند. آمریکا مورد دوم را فورا اجرایی کرد و ایران توانست عضو ناظر سازمان تجارت جهانی شود. اما در مورد اول، هیچگاه به صورت جدی عمل نکرد. این شروع روند دور شدن آمریکا از یکجانبهگرایی است، فارغ از اینکه در عمل چه اتفاقی افتاده بود. البته امتیازی که آمریکا در قبال آن از اروپا گرفت بهمراتب بیش از امتیازی بود که به اروپا داد؛ یعنی اروپا به آمریکا تعهد داد که اگر علیرغم حمایتهای آمریکا، ایران کماکان دست از غنیسازی برندارد، اروپا آمریکا را در ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت یاری کند. در واقع آمریکا به جای اینکه یک تنه به شورای امنیت فشار بیاورد، وارد یک معامله چندجانبه شد. قبلا عرض کردم که چندجانبهگرایی سیاستهای یکجانبه را توجیه چندجانبه میکند، یعنی همان سیاستهای یکجانبه را قانونمند میکند. این کارکرد را دقیقا میتوان در این تعامل بین آمریکا و اروپا مشاهده کرد. آمریکا اروپا را به همراهی با خودش راضی کرد.... درمورد ایران این روند در دوره دوم آقای بوش آغاز شد و کمکم در حوزههای دیگر نیز گسترش پیدا کرد، مخصوصا با انتخاب آقای اوباما که درواقع نقطه پایانی برای تفوق سیاستهای نظامی آمریکا در تبلیغات بود.»
محمدجواد ظریف در بخشهایی از گفتوگویش با محمدمهدی راجی با مروری بر نسبت چین و روسیه با ایران در سطح بینالمللی، به دلایل ارجاع پرونده ایران از آژانس بینالمللی انرژی اتمی به شورای امنیت صحبت میکند و درباره «سایه بسیار سنگین» آمریکا بر اروپا در صفحات ۲۴۶-۲۴۳ میگوید: «در روابط بینالملل بحث اعتماد، بحث خیلی درستی نیست، زیرا کشورها به دنبال منافع خود هستند. باید منافع کشورها را به صورت دقیق شناسایی کرد تا چگونگی هماهنگی این منافع با منافع جمهوری اسلامی مشخص شود. روسیه و چین منافع متفاوتی دارند. حتما یکی از منافعشان این است مانع از این شوند که ایالات متحده قدرت غالب جهانی شود و تلاش خود را میکنند تا روشهای آمریکا برای پیگیری اهدافش را تعدیل کنند و حتیالمقدور منافع خود را پیش ببرند. در بعضی از این موارد، منافع آنها میتواند در جهت منافع جمهوری اسلامی قرار گیرد و با ما همراهی کنند. کمااینکه در حوزههای مختلف محدودیتهای شدید اقتصادی ممکن است منافعشان را به خطر بیندازد و این احتمال وجود دارد که برای تعدیل تصمیمگیریها تلاش کنند... جمهوری اسلامی کشوری است که برای خود منافع جهانی تعریف میکند و رسالت جهانی دارد. ایالات متحده نیز کشوری است که برای خود منافع جهانی تعریف میکند. آنها دو نوع نحوه برخورد متفاوت در سیاست خارجی دارند. با این مقدمه اگر ما از روسیه و چین توقع داشتیم که در جهت منافع خودشان تصمیمگیریها را تعدیل کنند و از این رهگذر منافع ما نیز کمتر ضرر ببیند، توقع بجایی بود. اما اگر از روسیه و چین توقع داشتیم که برای دفاع از منافع ما اقدام کنند، حتما توقع نابجایی بود. مخصوصا با توجه به عدم توازن قدرت روسیه و چین در شورای امنیت نسبت به قدرتشان بیرون از این شورا.... منافع اروپاییها تاحدی در این بود که بحث در آژانس پیگیری شود به خاطر اینکه مجموع قدرتشان در آژانس نسبت به شورای امنیت بیشتر است.
آنها میدانستند که اگر موضوع به شورای امنیت برود تمام نقششان را به آمریکا خواهند سپرد و درواقع آمریکا جلودار قضیه خواهد بود. [بنابراین]تا زمانی که موضوع در آژانس بود، روسیه نقشی نداشت. سه کشور EU۳ با سایه بسیار سنگین آمریکا با ایران مذاکره میکردند. چه اتفاقی افتاد که این EU۳ به ۱+۵ یا به قول اروپاییها EU۳+۳ تبدیل شد؟ تحولی که اتفاق افتاد این بود که موضوع به شورای امنیت رفت و، چون مناسبات قدرت در شورای امنیت با آژانس فرق میکند، ضروری بود که روسیه و چین نیز وارد این بحث شوند. ضرورت آن محیط و رژیم بینالمللی است نه ضرورت نظام بینالملل. رژیم بینالمللی آژانس با رژیم بینالمللی شورای امنیت علیرغم اینکه در یک نظام بینالمللی هستند، متفاوت از یکدیگرند. این نیز از مواردی بهشمار میرود که اگر دیدگاه صحیح تئوریک در روابط بینالملل نداشته باشید، نمیتوانید درک کنید که چرا تا زمانی که موضوع در آژانس است EU۳ کار میکند، اما زمانی که موضوع به شورای امنیت برده شد، تبدیل به ۱+۵ یا EU۳+۳ میشود.»
منبع: روزنامه فرهیختگان
انتهای پیام/