به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، بلاژویچ ، سرمربی اسبق تیم ملی ایران بعد از گذشته سالها از بازی ایران-بحرین که با شکست سنگین تیم ملی ما همراه بود هنوز آن خاطره تلخ را از یاد نبرده و به فکر انتقام گیری است. او ناگفته هایی از آن بازی را بازگو کرده است.
«بین بازی با بحرین بلاژ گفت اینها (هاشمی نسب و برومند) دلشان با تیم نیست و دارند روی نیمکت میخندند. من هم زدم زیر صندلیاش و جوابش را دادم. او هم با زبان خودش به ما کلی فحش داد. دنبال بهانه بود، میخواست ما را مقصر جلوه دهد. خلاصه برگشتیم تهران و ما را خط زدند. بعد هم که رفتند امارات و ایرلند را بردند و رفتند جامجهانی و معلوم شد که واقعاً مشکل ما بودیم! به نظر من بلاژ بیوجود بود. او به فوتبال ما خیانت کرد. نه اینکه ما را بازی ندهد ولی یک سؤال؛ چطور دستیار او ایران را برد جامجهانی ولی بلاژ نتوانست؟ معلوم است که یک داستانی بوده. به نظرم او پیر شده بود و نمیتوانست کار کند»!
این حرفها را مهدی هاشمینسب میزند. بازیکنی که در کنار پرویز برومند، بهروز رهبریفرد و خداداد عزیزی همیشه تندترین واژهها را علیه پیرمرد کروات به کار میبرند. تقریباً هر چهار نفر را با «بیقراری» میشناسیم. این شاید محترمانهترین واژهای باشد که بشود در مورد این چهار بازیکن که با حاشیههایشان قبل از هر کس به خودشان صدمه زدند استفاده کرد.
خداداد عزیزی الماس تراشنخوردهای بود که هیچوقت تراش نخورد. یک استعداد بومی که حرفهای نشد. هنوز هم خیلی عوض نشده. بلاژویچ در موردش میگفت: «یک غرور بیجایی داشت، یک غرور بیجا و بدون پشتوانه. او یک تیپ منفی است که کل جو را علیه من مسموم میکرد. من هم گفتم تو کی هستی که بخواهی از من بزرگتر باشی، برو بیرون دیگر نبینمت. او خداداد عزیزی بود اما اگر خود پله هم بود میانداختمش بیرون. او به تنهایی میتواند نظم ارکستر فیلارمونیک اتریش را به هم بریزد».
پسری که سال 2001 به دنیا آمده حالا یا دانشگاه میرود یا سربازی. از آن روزهای پرالتهاب 18 سال میگذرد. روزهایی که خبر ورزشی کمر بسته بود به شلاق زدن بلاژویچ. میگفتند پیرمرد دلال سیاهکاری است که دارد به فوتبال ما خیانت میکند. پرتیراژترین روزنامه ورزشی ایران بود که موج میساخت. چیزی مثل سالهای درخشش برنامه نود. به همان اندازه تأثیرگذار. روی هواداران، روی بازیکنان و احتمالاً روی خود بلاژویچ که اهل روزنامه خواندن بود.
در بازیهای مقدماتی جام جهانی 2002 میروسلاو بلاژویچ سرمربی تیم ملی فوتبال ایران بود. یک سرمربی پرشور که در برنامههای تلویزیونی با هیجان حرف میزد و به بازیکنان تیم ایران با لقبهایی چون «آسمانخراش» و «پرنده آسمانی» و ... روحیه میداد.
مرد کروات، آنقدر پیش رفت که حاشیههای تیم بر متن چربید. حتی صفایی فراهانی که مرد بیاغماضی بود هم نمیتوانست مهارش کند. وقتی حرف میزد و رضا چلنگر آن را با شور و حرارت به شعر تبدیل میکرد، فکر میکردیم داریم جام جهانی را صید میکنیم، فقط کافی است دست مان را دراز کنیم و مثل مارادونا در جام جهانی 1986 آن تندیس باشکوه را بچسبانیم جایی بین قفسه سینه و زیر گلویمان اما بحرین آرزویمان را بر باد داد و ایرلند رویایمان را دزدید.
دقیقه 60 بازی برگشت پلی آف در ورزشگاه آزادی، وقتی برای صعود سه گل میخواستیم و هنوز بازی صفر- صفر بود یواش یواش سکوها شروع کردند به شعار علیه بلاژویچ. انگار خبر ورزشی روی سکوها تکثیر شده بود. طبقه دوم و بالای سر جایگاه نشسته بودم لابهلای جوانهایی که هر لحظه داشتند عصبانیتر میشدند، روزنامه آتش میزدند و فحش به سمت زمین پرتاب میکردند. بعد از آن بازی سه بار دیگر به جام جهانی رفتیم اما آن شب تلخ مثل آدامسی که به لباس بچسبد، به روح بسیاری از ما که عاشق فوتبالیم چسبید. حیف از آن نسل پرطروات که جام جهانی را ندید و عربستانی نماینده آسیا شد که 8 گل از آلمان خورد. علی کریمی اگر در آن سن میرفت جام جهانی ممکن بود مثل رونالدو بدرخشد، مثل رونالدینیو به چشم بیاید اما نشست خانه و زل زد به تلویزیون ...
بلاژویچ پرحرف بود، میتوانست یک قصهگوی دوست داشتنی در تلویزیون باشد، یک پیرمرد که شبها بچهها را با داستانهایی در مورد کرواسی، یوگسلاوی، جنگ بالکان، درخشش در جام جهانی 1998 و عینکاش سرگرم کند اما با همه دانشی که داشت نتوانست تیم ملی را ببرد جام جهانی. تیمی مملو از بازیکنان پرآشوب، غیرحرفهای و دردسرساز که حتی میگفتند برای لج و لجبازی توی اتاق هم ادرار میکردند!
خودش میگوید در مورد آن تیم ملی و بازی مشهور با بحرین کتابی نوشته که بعد از مرگش منتشر خواهد شد. چرا بعد از مرگ؟ «برای اینکه وقتی بمیرم، دیگه کسی نمیتونه منو بکشه»! اگر یکی از آن رویابافیهای مشهورش نباشد، کتاب خواندنی میشود. قصه شرارت بازیکنانی که الان از آنها به عنوان اسطوره یاد میشود و گاهی در تلویزیون به جوانترها درس اخلاق هم میدهند.
اینکه «عروسک خیمه شب بازی» بود یا «دلال سیاهکار»، پیرمرد مهربان عاشق ایران بود یا پروفسور فوتبال و «مربی مربیها»، حالا دیگر فرق زیادی نمیکند. برای ما به تاریخ پیوسته، حتی وقتی بعد از 10 سال برگشت تا مربی مس کرمان شود باز نتوانست خاطره پررنگ ما را از مقدماتی 2002 پاک کند. هنوز همان قاب از او در ذهنها مانده. وقتی به برنامه نود رفت و گفت: «برای مربی بودن باید پوست کروکودیل تن آدم باشد که من نداشتم... شما مردم ایران عاشق فوتبال هستید، مثل مادری که بچهاش را خیلی زیاد دوست دارد، بعد آنقدر او را به سینهاش فشار میدهد که میمیرد. شما اینطور فوتبال را دوست دارید»... این حرفش را باید جایی بنویسیم که هر وقت با واژههایی مثل عشق و تعصب، فوتبال را خفه میکنیم به آن نگاه کنیم و یادمان بیاید که «میانهروی» کار درستتری است. میانهروی در دوست داشتن، در دوست نداشتن، در عشق، در نفرت و حتی در نقد میروسلاو بلاژویچ.
بلاژویچ: انتقام بگیرید
سفر تیم ملی به منامه همیشه یادآور شکست تلخ مقابل بحرین و ناکامی در راه صعود به جام جهانی 2002 است. میروسلاو بلاژویچ در آن دوره تیم خوبی ساخته بود که فوتبال جذابی بازی میکرد و امید زیادی برای صعود داشت، ولی شکست غیرمنتظره در منامه آرزوهای رسیدن به اولین جام جهانی آسیایی را بر باد داد. به بهانه بازی امشب در منامه با بلاژویچ تماس گرفتیم تا اتفاقات تلخ آن روز را مرور کنیم. او در پاسخ به اینکه اتفاقات فوتبال ایران را چقدر دنبال میکند، میگوید: «ایران وطن دوم من است. ایرانیها مثل هموطنان من هستند و اتفاقات فوتبال ایران را دنبال میکنم.»
پس از او درباره بازی منامه و تقابل دوباره با بحرین میپرسیم. پیرمرد کروات میگوید: «از آن بازی خاطرات بدی دارم. امیدوارم بتوانید انتقام آن شکست را بگیرید.» از او میپرسیم که اتفاقات آن بازی را برایمان بازگو کند. بلاژ میگوید: «آن بازی حرف و حدیثهای زیادی داشت و میتوانم ساعتها دربارهاش صحبت کنم. آن شب ما در آستانه صعود بودیم و حساسیت بالای بازی بازیکنان را مضطرب کرده بود، ولی بحرینیها چنین شرایطی نداشتند و با خیال راحت بازی میکردند. آنها با خشونت بالا به دنبال متوقف کردن بازیکنان ما بودند و داور نسبت به خطاهای پرشمار میزبان بیتفاوت بود ولی ما باید خودمان را بابت این شکست سرزنش کنیم، چون تا جام جهانی فقط یک برد فاصله داشتیم.»
بلاژویچ اضافه کرد: «آن تیم خیلی خوب و مستعد بود و اگر به جام جهانی میرفتیم، میتوانستیم نتایج خیلی خوبی بگیریم. حق عربستان نبود که به جام جهانی برود.»