گزیده‌ای از کرامات، شگفتی‌ها و معجزات پیامبر اکرم (ص) را در اینجا بخوانید.

به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت  گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، حضرت محمد (ص)  پیامبر اسلام از پیامبران اولوالعزم و آخرین پیامبر الهی در هفدهم ربیع الاول سال عام الفیل در شعب بنی‌هاشم یا شعب ابی‌طالب و در خانه حضرت عقیل بن ابی‌طالب (ع) به دنیا آمد.

مادر پیامبر اسلام (ص) حضرت آمنه (س) دختر وهب بن عبدمناف بن زهره بن کلاب است.

حضرت محمد (ص) آخرین پیامبر خدا صاحب فضایل، کرامات و معجزات زیادی بود؛ بزرگترین معجزه ایشان قرآن کریم و مهم‌ترین شگفتی‌هایی که در دوران رسالت شان رخ داد معجزه معراج و شق القمر بود؛قرآن کریم، شق القمر، شهادت حیوانات به نبوت ایشان، تسبیح سنگ ریزه در دست پیامبر (ص) و خبر از مسموم بودن غذا با علم غیب، معراج، تصرف در ادراک دیگران، انداختن رعب در دل دشمنان و آرامش در دل مومنان، یاری شدن با سپاه غیبی، فزونی بخشیدن به غذا، چاق و پر شیر کردن گوسفند، شفا دادن امراض، اخبار از غیب، آگاهی از ضمیر افراد و اسامی و اوصاف اشیا بدون دیدن آنها، خبر از گمشدگان و آگاهی به زبان و حالات حیوانات. معجزه «ارهاص» که قبل از  بعثت ایشان رخ داد؛ حرکت ابر بالای سر ایشان برای سایه افکندن بر آن حضرت (ص) از معجزات و کرامات پیامبر اسلام (ص) است.

گزیده ای از کرامات و معجزات پیامبر اسلام (ص)

معجزه اول، سخن گفتن پاچه مسموم گوسفند برای نجات پیامبر (ص) و یارانشان

بر اساس روایتی از امام حسن عسکری (ع) به نقل از امام هادی (ع)؛هنگامی که پیامبر (ص) از جنگ خیبر با پیروزی بر سپاه دشمن به مدینه بازگشت زن یهودی نزد آن حضرت (ص) آمد و اظهار ایمان کرد و گفت: این غذا را برای رفع خستگی و به یوم پیروزی شما آوردم تا میل کنید و پاچه مسموم بریان شده گوسفندی را جلوی پیامبر (ص) گذاشت.
پیامبر فرمود: این چیست؟ گفت: پدر و مادرم فدایت‌ای رسول خدا (ص)! در نبرد با خیبریان که مردان شجاعی داشتند نگرانت بودم و این از گوسفندی است که آن را همچون فرزند خودم پرورش دادم و می‏دانم که گوشت بریان پاچه گوسفند را بیش از هر خوراک دیگر دوست داری از این رو با خدا نذر کردم که اگر شما را از گزند آنان حفظ کند آن را ذبح کنم و از پاچه بریانش اطعامت کنم اینک که خداوند شما را به سلامت داشته و بر آنان پیروز کرده است این طعام را آورده ‏ام تا به نذرم عمل کرده باشم.

در خدمت پیامبر براء بن معرور و امام علی بن ابی‏طالب (ع) نیز حضور داشتند، پیامبر (ص) فرمود: نان بیاورید، نان آوردند، براء بن معرور دست برد لقمه‏ایی گرفت و در دهان گذاشت: امام علی (ع) فرمود: براء! بر پیامبر (ص) سبقت نگیر

براء که بادیه نشین بود گفت:‌ای علی! آیا پیامبر (ص) را بخیل می‏دانی؟

امام علی (ع) فرمود: پیامبر (ص) را بخیل نمی‏دانم، بلکه از باب احترام و تکریم او، من و تو و هیچ کس حق ندارد که در هیچ کاری بر او سبقت گیرد.

براء گفت: من که پیامبر (ص) را بخیل نمی‏دانم.

امام علی (ع) فرمود: من برای این که تو می ‏پنداری آن را نگفتم بلکه این خوراک را این زن یهودی آورده که او را نمی ‏شناسیم؛ اگر به فرمان پیامبر بخوری او ضامن سلامت تو است وگرنه به خود واگذار می‏شوی.

امام علی (ع) این را می‏ فرمود و براء لقمه را می‏جوید که ناگهان پاچه مسموم به سخن آمد و گفت:‌ای رسول خدا ص (ص) مرا نخور، زیرا آغشته به زهرم و براء به حالت مرگ افتاد و مرد.

پیامبر (ص) فرمود: زن را بیاورید؛ چون آوردند فرمود: چرا این کار را کردی؟

زن گفت: شما مرا بی‏کس و تنها کردی؛ پدر، عمو، برادر، همسر و فرزندم را کشتی من این کار را کردم و گفتم: اگر پادشاه جاه طلب باشد از او انتقام می‏ گیرم و اگر چنانکه خود می‏گوید پیامبری است که وعده فتح مکه و پیروزی دارد خدا او را از خوردن آن بازمی‏دارد و زیانی نمی‏ بیند.

پیامبر (ص) فرمود:‌ای زن! راست گفتی، مرگ براء نیز به زیان تو نیست، زیرا خداوند او را با سبقت بر پیامبر (ص) آزمود و اگر به فرمان پیامبر (ص) می‏ خورد از زیان و زهرش در امان می‏ ماند.

سپس فرمود: بگویید سلمان، مقداد، عمار، صهیب، ابوذر، بلال، و... تا ده نفر از بهترین اصحاب خود را نام برد، بیایند و امام علی (ع) نیز با ایشان بود.
چون آمدند فرمود: اطراف سفره پاچه بریان شده بنشینید و دست خود را بر آن گذاشت و این دعا را بر آن خواند؛ به نام خداوند بخشنده مهربان، به نام خدای شفابخش، به نام خدای کفایت کننده، به نام خدای عافیت دهنده، به نام خدایی که با یاد ونام او هیچ چیز و هیچ بیماری و آفتی در زمین و آسمان ضرر نمی‏زند و او شنوای داناست.
پس فرمود: به نام خدا بخورید، و خود و آنان خوردند تا سیر شدند و بر آن آب آشامیدند. سپس فرمود: تا آن زن را نگهدارند، چون روز دوم شد فرمود تا همه حاضر شدند و آن زن را آوردند، پیامبر (ص) فرمود: آیا اینان در حضور تو از آن نخوردند؟ می ‏بینی که خداوند چگونه پیامبر و اصحابش را حفظ کرد؟

آن زن گفت:‌ای رسول خدا! تاکنون در پیامبری تو شک داشتم اینک یقین پیدا کردم که تو به حق، پیامبر خدایی، پس شهادت می‏ دهم که هیچ معبود به حقی جز خدا نیست که یگانه و بی‏ شریک است و تو به راستی بنده و رسول خدا هستی.

(التفسیر المنسوب الی الامام العسکری علیه‏السلام: ۱۷۷ ح ۸۵، بحارالأنوار ۱۷: ۱۳۷)

معجزه دوم، چاق شدن و پر شیر شدن گوسفند در مسیر هجرت پیامبر (ص) به مدینه

بر اساس روایات هنگامی که رسول خدا (ص) و همراهانش به مدینه مى ‏رفتند چشمشان از دور به خیمه‏ اى افتاد و آنان براى تهیه آذوقه راه خود را به سمت آن خیمه کج کردند و چون به آنجا رسیدند زنى را در آن خیمه دیدند که با اثاثیه اندکى که داشت در میان آن خیمه نشسته و گوسفند لاغرى هم در پشت آن خیمه بسته است.

از آن زن که نامش «ام معبد» بود گوشت و خرمایى خواستند تا به آن‌ها بفروشند و پولش را بگیرند ولى او گفت: به خدا سوگند خوراکى در خیمه ندارم وگرنه هیچگونه مضایقه ‏اى از پذیرایى شما نداشتم و نیازمند پول آن هم نبودم.

رسول خدا (ص) بدان گوسفند نگاه کرد و فرمود:اى ام معبد این گوسفند چیست؟

جواب داد: این گوسفند به علت ناتوانى و ضعف نتوانسته به دنبال گوسفندان دیگر به چراگاه برود.

رسول خدا (ص) فرمود: آیا شیر دارد؟

ام معبد گفت: این گوسفند ضعیف‎تر از آن است که شیرى داشته باشد!

رسول خدا (ص) نزدیک رفت و دست ‏بر پستان‎هاى گوسفند گذارد و نام خداى تعالى را بر زبان جارى کرد و درباره گوسفندان ام معبد دعا کرد و سپس دستى بر پستان گوسفند کشید و ظرفى طلبید و شروع به دوشیدن شیر کرد تا آن قدر که آن ظرف پر شده و نوشید آنگاه دوباره دوشید و به همراهان خود داد تا همگى سیر و سیراب شدند و در پایان نیز ظرف را پر کرده نزد آن زن گذاشت و پول آن شیر را به ام معبد داده و رفتند.

چیزى نگذشت که شوهر او آمد و چون نزد همسرش شیر دید با تعجب پرسید: این شیر از کجاست؟

زن در جواب گفت: مردى این چنین بر اینجا گذشت و داستان را گفت و چون اوصاف رسول خدا (ص) را براى شوهرش تعریف کرد

آن مرد گفت: به خدا این همان کسى است که قریش وصفش را مى‏ گفتند و اى کاش من او را مى‏ دیدم و همراهش مى‏ رفتم و در آینده نیز اگر بتوانم این کار را خواهم کرد.

منبع کتاب زندگانى حضرت محمد (ص) از رسولى محلاتى

معجزه سوم، پیروزی پیامبر (ص) در جنگ بدر با پاشیدن مشتی از خاک  بر سپاه دشمن

بر اساس آیه ۱۷ سوره انفال؛ پیامبر در جنگ بدر با پاشیدن مشتی خاک که بر صورت همه‌ سپاهیان دشمن ریخت با این معجزه بزرگ پیروز شد؛ اولین جنگ با فرماندهی پیامبر (ص) میان مسلمانان و مشرکان قریش پس از هجرت پیامبر (ص) به مدینه در هفدهم رمضان سال دوم هجری در منطقه بدر روی داد در این جنگ مسلمانان علی‌رغم تعداد اندک یاران به پیروزی رسیدند و چند تن از بزرگان مشرکان کشته یا اسیر شدند. این پیروزی جایگاه مسلمانان در مدینه را تثبیت کرد. بنابر منابع تاریخی از علل پیروزی مسلمانان، جانفشانی و دلاوری مسلمانان به‌ویژه امام علی(ع) و حمزه سیدالشهداء (ع) بود. این غزوه جزو معدود جنگ‌هایی است که در قرآن ذکر شده و نمونه‌ای از امدادالهی دانسته شده است.

معجزه چهارم، امداد غیبی خداوند به یاران پیامبر (ص) و اعزام پنج هزار فرشته مقرب الهی

بر اساس آیات ۱۲۳، ۱۲۴ و ۱۲۵ سوره آل عمران در جنگ‌هایی که پیامبر (ص) حضور داشت خداوند برای غلبه بر سپاه دشمن، فرشتگان الهی را به یاری ایشان و یارانشان می‌فرستاد. در این آیات آمده است خداوند برای تقویت روحیه مسلمانان و مومنان، سپاهی را به یاری آنها می‌فرستاد تا با تقویت ایمان و روحیه شان بر دشمنان پیروز شوند و تعداد فرشتگان در این آیات از سه هزار تا پنج هزار فرشته آورده شده است.

معجزه پنجم، فواره زدن آب از میان انگشتان پیامبر (ص) و نوشیدن و سیراب شدن همه حاضران یک لشکر

بر اساس روایتی به نقل از کتاب احتجاج طبرسی؛ امام علی (ع) در جواب یهودی که مانند معجزات انبیاء سلف را در خواست می‌کرد، فرمود: پیغمبر (ص) وقتی که در حدیبیه فرود آمد اهل مکه آن حضرت (ص) را محاصره کرده بودند اصحاب از تشنگی شدید به حضرت (ص) شکایت کردند به گونه‌ای که اسب‌ها نیز ناتوان شده بودند، حضرت رکوه یمانی را خواست و دست مبارکش را روی آن گذاشت که از میان انگشتانش آب شکافته و جاری شد به طوری که همه لشکریان و اسب‌ها سیراب شدند و ظرف‌ها را پر کردند.

معجزه ششم، آگاهی از زبان حیوانات و پناه بردن آنها از خطر مرگ به پیامبر (ص)

بر اساس روایتی از امام صادق (ع)، روزی پیامبر اسلام (ص) از کنار شتری که بر زمین افتاده بود، گذشتند و فرمودند: این حیوان از بدرفتاری سرپرستی صاحبش شکوه دارد.

به صاحبش گفتند: آن را بفروش.

شتر بلند شد و در پی آن حضرت (ص) رفت.

پیامبر (ص) فرمود: از من می‌خواهد که آن را سرپرستی کنم. سپس آن را برای امام علی (ع) خریدند و تا جنگ صفین با آن حضرت بود.(عبداللّه حمیرى، پیشین، ص ۳۲۳)

همچنین شتری به مسجد پیامبر (ص) آمد و سرش را بر دامان آن حضرت (ص) گذاشت و خرخر کرد.

پیامبر (ص) فرمودند: این حیوان می‌داند که صاحبش می‌خواهد آن را برای ولیمه فرزندش قربانی کند.

کسی گفت: این شتر فلانی است که می‌خواهد چنین کند.

حضرت فردی را نزد صاحب شتر فرستادند و از او خواستند که آن را قربان نکند و او پذیرفت.

(همان، ص ۳۲۳ و ۳۲۴)

معجزه هفتم، خبر از غیب و کاروانی که شتر خود را گم کردند

بر اساس روایات علی بن ابراهیم از امام صادق (ع) نقل می‌کند؛ پیامبر اکرم (ص) فردای شب معراج، برای مردم فرمودند: خداوند دیشب مرا به بیت المقدس برد و آثار جایگاه پیامبران را به من نشان داد.در بازگشت، به کاروانی برخوردم که شتری از آن‌ها گم شده بود و ظرف آبی داشتند که مقداری از آن را نوشیدم و بقیه را بر زمین ریختم. آن کاروان فردا هنگام طلوع صبح به شهر مکه می‌رسد در حالی که شتری نر و سرخ مو پیشاپیش آن حرکت می‌کند.

فردای آن روز مردم دیدند که هنگام طلوع خورشید کاروانی با همان نشانی که پیامبر (ص) بیان نموده بود، رسید.
کاروانیان به ماجرای گم شدن شتر و ریختن آب نیز شهادت دادند.

(سیدهاشم بحرانى، پیشین، ج ۴، ص ۵۰۵ ـ ۵۰۶)

معجزه هشتم، شهادت حیوانات و گیاهان به رسالت پیامبر اسلام (ص)

بر اساس روایات، برخی از مشرکان به حضرت محمد (ص) گفتند: اگر واقعا پیامبر خدا هستی از آن درختی که وسط بیابان است بخواه جلو بیاید و به رسالتت شهادت دهد. پیغمبر اکرم (ص) اشاره کردند، درخت جلو آمد و به رسالت ایشان شهادت داد. (نهج البلاغه، خ ۱۹۲)

همچنین امام صادق (ع) فرمودند: گرگی به رسالت پیامبر اکرم (ص) شهادت داده است. (محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۲۲۵)

بر اساس روایتی نیز برخی از کفار به رسول خدا (ص) گفتند: اگر واقعا پیامبر خدا هستی سنگ ریزه‌ها در دستت سخن بگویند حضرت (ص) سنگ ریزه‌ها را در دست گرفتند و صدای تسبیح از آن‌ها بلند شد (ر. ک. همان، ج ۱۷، ص ۳۳۷، باب ۴، ح ۴۲ و ص ۳۷۹، باب ۲، ح ۴۸ و ۴۹)

انتهای پیام/

 

 

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۸:۴۴ ۱۰ آبان ۱۳۹۹
«ٱللَّٰهُمَّ صَلِّ عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ»
آخرین اخبار