به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، نزدیک به هزاران سال است که ایرانیان آخرین شب از فصل پاییز را جشن میگیرند. این شب بلندترین شب سال است و با آیین و رسوم مختلفی در شهرهای کشور جشن گرفته میشود.
این سنت دیرینه میان ایرانیها جایگاه ویژهای دارد و تمام اهل خانواده به خانه بزرگان فامیل میروند و شبی به یاد ماندنی را با خواندن اشعاری از حافظ رقم میزنند. به بهانه آخرین شب از فصل زیباییها، اشعاری را که شاعران کشور برای این سنت سروده اند با هم میخوانیم:
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حکام ظلمت شـب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
بر در ارباب بیمروت دنیا
چند نشینی که خواجه کی به درآید
ترک گدایی مکن که گنج بیابی
از نظر ره روی که در گذر آید
صالح و طالح متاع خویش نمودند
تا که قبول افتد و که در نظر آید
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید
غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست
هر که به میخانه رفت بیخبر آید
هدیه دادی دیدهی نویی به من
یک نگاه تازهای بر قاب من
این دلم وابسته شد به این سخن
دم گرفت آرامشی از این سخن
دختر شبهای سرد ماه دی
خو گرفت با شعر تو در ماه دی
حرف دل را از دلت تو پس زدی
غم به روی غم، غمی را پس زدی
من به دنیای تو مجذوبم هنوز
به دیار قلب تو، حس دارم هنوز
توشدی سهراب شعر این زمان
یک جهانی در جهان در این زمان
در دلم راهی پر از پیچ مسیر عشق بود
شوق دیدار دلی، احساس گون از عشق بود
شامگاهان قلب من غوغا به پا میکرد، وای
خواب من تعبیر بی تاب غمی از عشق بود
یلدا شب بلند غزلهای مشرقی است
میلاد هر ترانه زیبای مشرقی است
آهسته میرسند به مقصد ستارهها
مهتاب گاهواره رویای مشرقی است
سرما حریف قصه مادربزرگ نیست
دستش لحاف کرسی گرمای مشرقی است
«از هرچه بگذری سخن دوست خوشتر است»
حافظ دوای روح و مسیحای مشرقی است
سیب و انار و پسته، شیرین و ترش و شور
طعم اصیل یک شب یلدای مشرقی است
حالا که دوستان همه جمعند دف بیار
چشم انتظار صد دل شیدای مشرقی است
یلدا شب یکی شدن آفتاب و ماه
میلاد هر ترانه زیبای مشرقی است
جواب آرزو فقط رسیدنم به طرف کو
رسیدنم به طرف کو فقط جواب آرزو
نمیشود گذشتنم شوم به رنگ دیگری
کدام جاده بگذرم؟ کدام ره؟ کدام سو؟
سبو شکسته مینهم به هر کجا که یاد تو
تو یاد من در این خزان چگونه میکنی؟ بگو
شکوه این شبی گران به رفتنت چه بیشکوه
چه باشکوه بزمتان بدون من به های و هو
چه بادهها به جام زر چه اشکهای بیثمر
نخواندنم چه مختصر غریبهای به رسم و خو
دریغ کز شبم دگر توقعی نداشتن
دریغ کز خزان که شد دوباره یاد هجر او
انار را شکستهام به دانه دانه، چون دلم
شکست رسم رفتنت به دانه خون به خانه جو
به آخرین شبش رسید فصل دل شکستگان
چه دی رسیدنی شده به اشکهای مو به مو
شب یلدا همیشه جاودانی است
زمستان را بهار زندگانی است
شب یلدا شب فر و کیان است
نشان از سنت ایرانیان است
شب یلدا و وصف بی مثالش
خداوندا مخواه، هرگز زوالش
شب یلدا فراتر از همه شب
نبینم هیچ کس افتاده در تب
شب یلدا ز حزن و غم مبراست
بساط شادمانیها مهیاست
شب یلدا بیا روشن روان شو
به نزد شاعران همزبان شو
شب یلدا شب سال است ای دل
مرا در انجمن، شعر است محمل
شب یلدا بلند است و یگانه
نمیگیرد دلم هرگز بهانه
شب یلدا کنار دوستان باش
برای ما گلی از بوستان باش
شب یلدا به آجیل و ترانه
بساط میوهها در کنج خانه
شب یلدا، انار و هندوانه
غذا سبزی پلو، ماهی بهانه
هنوز با همه دردم امید درمان است
که آخری بود آخر شبان یلدا را
تو جان لطيفی و جهان جسم کثيف
تو شمع فروزنده و گيتی شب يلدا
او بر دوشنبه و تو بر آدينه
تو ليل قدر داری و او يلدا
به صاحبدولتی پيوند اگر نامی همی جويی
که از يک چاکری عيسی چنان معروف شد يلدا
ايزد دادار، مهر و کين تو گويی
از شب قدر آفريد و از شب يلدا
زانکه به مهرت بود تقرب مومن
زانکه به کينت بود تفاخر ترسا
هنرت چیست جز این ریش که گویی به مثل
شب یلدا بود از بس که درازست و سیاه
شب نیکو سگال او شده چون روز رخشنده
چنان چون روز بدخواهش شده همچون شب یلدا
گفتمش: با عارضت زلفت تناسب از چه یافت
گفت: ماه روشن است این و شب یلداست آن
ز انوار ریاحین باغ و بستان گشته سرتاسر
منور چون عبادتگاه راهبانان شب یلدا
اشک خود بر خویش می ریزم چو شمع
با شب یلدا در آویزم چو شمع
انتهای پیام/