به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، ۲۹ آبان ماه سال ۱۳۹۶ بود که سرانجام و پس از شکست داعش در منطقه البوکمال، سردار شهید حاج قاسم سلیمانی با ارسال نامهای به رهبر انقلاب، پایان این حکومت جعلی و خودخوانده را اعلام کرد.
به همین مناسبت به گفتگو با حسن دانایی فر نشستیم که در زمان آغاز اشغال بخشهایی از خاک عراق توسط داعش، تصدی سفارت جمهوری اسلامی ایران در عراق را بر عهده داشت.
در این زمینه، از وی در مورد منشاء پدیده داعش، نحوه مبارزه با این پدیده، حضور مستشاری ایران برای مقابله با آن، ارتباط با مرجعیت عراق، حضور میدانی سردار سلیمانی، کمکهای ایران به عراق در آن روزها و... سوالاتی را مطرح کردیم.
بیشتربخوانید
بخش اول مشروح گفت و گوی خبرنگار جماران با حسن دانایی فر را در ادامه میخوانید:
آقای دانایی فر!به دلیل اینکه در زمان ظهور پدیده داعش شما سفیر ایران در عراق بوده اید، برای ما بفرمایید که ظهور چنین پدیدهای در عراق پیش بینی شده بود یا خیر؟
در ابتدا باید گفت که مقداری زمان لازم است تا پدیدآورندگان داعش به خوبی روشن شود. این سؤال وجود دارد که آیا داعش نتیجه رفتارهای غیر مسئولانه آمریکا در منطقه بود و یا برنامه از پیش تعیین شدهای از سوی آمریکاییها بود؟ یا به تعبیر دیگر آیا شکل گیری آن را باید از این زاویه نگاه کنیم که داعش نتیجه غفلتهای استراتژی آمریکا بوده و زمانی که جهان تک قطبی پس از فروپاشی شوروی شکل میگیرد و منجر به شکل گیری شبه دولت ها، از جمله القاعده میشود؟ داعش نسل دوم القاعده است. یا از زاویه طراحی سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی موساد، سیا و... باید به آن نگاه کنیم؟
مهم این است که پدیدهای به نام داعش در زمانی ظهور پیدا کرد که رژیم اشغالگر قدس و آمریکاییها به شدت دنبال این بودند که پدیدهای در منطقه شکل بگیرد تا از قبل آن اولویت پرداختن به اشغالگریهای رژیم قدس و تجاوزات آمریکاییها به کشورهای اسلامی را تحت الشعاع قرار دهد؛ که تا حدود زیادی این اتفاق هم افتاد.
اگر بخواهیم آن دو سؤال را پاسخ بدهیم، باید حرف آقای ترامپ خطاب به خانم کلینتون در مناظرههای تلویزیونی توجه داشته باشیم که اعلام کرد شما داعش را درست و سازمان دهی کردید، شما در کشورهای مختلف منطقه رفتید و رهبران آنجا را قانع کردید که این پدیده را حمایت کنند. بیداری اسلامی یا بهار عربی داشت معادلات آنها را بر هم میزد که چنین پدیدهای به وجود آمد.
از منظر دیگر میتوان این پدیده را بر اثر غفلتهای راهبردی و استراتژی آمریکاییها دانست و اینکه آمریکاییها در دو دهه اخیر در پروندههای منطقه دچار سرگردانی استراتژیک شده اند، که شبه دولتهایی مثل داعش شکل گیرد. از جمله تعریفهایی که از دولت داریم قدرت میباشد و امروز نوع قدرت بر اثرگذاری تأکید دارد. ممکن است کسی قدرت داشته باشد، ولی اثرگذار نباشد. شبه دولت (داعش) شکل گرفته در منطقه تلاش داشت تا همه مؤلفههای یک دولت را داشته باشد.
داعش نسل تکامل یافته القاعده است که میگوید دوران حکومتداری بدون سرزمین ما تمام شده و باید سرزمین هم داشته باشیم که سرزمین را میگیرند و اعلام مرز و اعلام حکومت میکنند و پول چاپ میکنند و اسم خودشان را «دولت اسلامی عراق و شام» میگذارند.
شما به بیداری اسلامی اشاره کردید. برخی تحلیلگران ظهور اولیه داعش را به مخالفین دولتها و مخصوصا دولت بشار اسد مرتبط میدانند و معتقدند که هسته اولیه داعش مخالفین دولتهای عربی بودند که توسط آمریکاییها حمایت شدند، ولی در نهایت از کنترل آمریکاییها هم خارج شد. شما چقدر این نظر را قبول دارید؟
اگر ما به روند شکل گیری داعش نگاه کنیم تا حدودی از اینکه مختصش کنیم به سوریه فاصله میگیریم. اصل شکل گیری و ترکیب داعش عملا از شمال آفریقا و تونس و سپس فروپاشی حکومت آقای قذافی در لیبی آغاز میشود. بیداری اسلامی پاسخی به انباشت عقدهها و نگرانی ها، فساد و تجاوز به حقوق مسلمین بود که ناگهان در کل منطقه عربی شکل گرفت. در عراق از قبل اتفاق دیگری افتاده بود و بیداری اسلامی خیلی نمود نداشت.
اصل داعش از مخالفین حکومت در عراق بود. در زمان آقای پاتریوس که فرمانده نیروهای آمریکایی در عراق بود و بعد فرمانده نیروهای آمریکایی در منطقه خاورمیانه و بعد فرمانده نیروهای آمریکایی در افغانستان و بعد از آن هم رئیس سیا شد، بخش قابل توجهی از واحدهای معارضین دولت عراق به لیبی و بعد از آن به سوریه رفتند. وقتی که ماجرای بنغازی اتفاق افتاد و به کنسولگری آمریکا در آنجا حمله شد باعث شد که هم خانم کلینتون زیر سؤال برود و هم آقای پاتریوس را به عنوان اینکه سوء استفادههای نامشروع از قدرت داشته را برکنار کردند؛ و در کمترین زمان «جبهة النصره» وارد لیست سیا شد. چون آقای پاتریوس اصل جبهة النصره را شکل داده بود.
در کار شمال آفریقا، بعد از فروپاشی معمر قذافی عمده سلاح و تجهیزات سبک و نیمه سنگین را از طریق سواحل لیبی به طرابلس و یا از طریق ترکیه به سمت سوریه منتقل کردند و در آنجا هسته اصلی مخالفین که اگر خاطرتان باشد ابتدا مخالفین بشار اسد جبهه النصره بود؛ از منطقه درعا در جنوب. اوایل بر روی برخی از ماشینهایی که تیپهای فلوجه و الأنبار متعلق به جبهه النصره بودند عکس صدام حسین حمل میشد.
یعنی آن بخش النصره که در سوریه بودند عکس صدام حسین را حمل میکردند؟
بله؛ در منطقه جنوب سوریه به این صورت بود.
ماجرایی که در بنغازی اشاره کردم منجر به یک رسوایی شد؛ چون همزمان شد با اهانتی که علیه پیامبر اکرم (ص) صورت گرفت و احساساتی در جهان عرب، از جمله این اشخاص، بروز کرد و منجر به این شد که آن واکنش صورت بگیرد و آن وضعیت برای آنها اتفاق بیفتد که لطمه جبران ناپذیری برای سیستم امنیتی آمریکا بود.
منظور من از گفتن این مسائل این است که منشأ داعش تنها در سوریه نبود و اراضی که در عراق تصرف کرد مقدم بر اراضی است که در سوریه تصرف شد. یعنی از عراق به سمت سویه رفتند و مخالفین دولت سوریه هم به اینها پیوستند. در آن شرایط خیلیها واکنشهایی صورت دادند و به نوعی عصیان و تمرد اجتماعی در مقابل وضع موجود شکل گرفت. آن ایام رهبران داعش این را رهبری میکردند و بر موج سوار میشدند.
هیچ گاه داعش داعیه برخورد با اسرائیل را نداشت و هیچ اقدامی که سمت و سوی مخالفت با اسرائیل را داشته باشد ندارد. مناطق جنوب سوریه تحت سیطره داعش قرار گرفت و داعش هم مرز با اسرائیل شد، ولی هیچ گونه تعرضی به سمت اسرائیل نداشت.
به خاطر همان طراحی آمریکاییها بود؟
چه غفلت و چه صناعت آمریکاییها باشد، در یک مسیر قرار گرفت و از آن ایام آمریکاییها خیلی استفاده کردند. آمریکاییها اوایل سال ۲۰۱۱ با سرافکندگی عراق را ترک کردند. بعد از جنگ جهانی دوم آمریکاییها به هر کشوری رفته بودند در آنجا ماندند. اولین بار بود که آمریکاییها عراق را اشغال کرده بودند و مجبور شدند آنجا را ترک کنند.
اما ماجرای داعش دلیل و بهانهای برای برگشت آمریکاییها شد و نخست وزیر وقت رسما از آمریکاییها دعوت کرد که برگردند. اینکه آیا نخست وزیر این حق را داشته یا باید به پارلمان میرفته بحثی مربوط به خود عراقیها است و ما نمیخواهیم وارد آن شویم. اما بعد از پدیده داعش است که آمریکاییها و انگلیسیها مجددا بر میگردند و فرانسهای که در ماجرای حمله به عراق مخالف بود هم در این مرحله به عراق نیرو اعزام میکند و یک اجماعی به بهانه مبارزه با داعش شکل میگیرد.
آنچه قابل توجه است اینکه این پدیده دستاوردهای قابل توجهی برای آمریکا داشت و هنوز هم تحت عنوان مبارزه با تروریسم دارند از آن استفاده میکنند و روی این تأکید دارند؛ لذا ما نمیتوانیم فقط بگوییم داعش یک پدیده اجتماعی و پاسخی در مقابل انباشت مطالبات است. در کشورهای منطقه همیشه بین مطالبات و تأمین مطالبات فاصله زیادی وجود دارد. در منطقه غرب آسیا و خاورمیانه گسلهای اجتماعی و خط بندیهای قابل توجهی وجود دارد. اما استفاده از اینها و فعال کردن این مکانیزم از مهارتهای انگلیس و آمریکا در منطقه است؛ لذا این باعث شد که آنها هم سوء استفاده کنند.
ناگهان شرایطی پیش میآید که یک مجموعه نامتجانس بعثی، سلفی و ناسیونالیست کنار هم قرار میگیرند. هم جنس نیستند و همدیگر را قبول ندارند، ولی برای تحقق یک خواسته در کنار همدیگر قرار میگیرند. آمریکاییها و رژیم اشغالگر قدس هم توانست از آنها استفاده کند. اما خوشبختانه بیداری اسلامی و مقاومت این پدیده را خنثی کرد.
اما اینکه کسی فکر میکرد چنین پدیدهای ظهور کند، بله. همان ابتدا خیلیها گفتند ما غافلگیر شدیم. خود من به عنوان سفیر بعد از سقوط فلوجه در یکی از ملاقاتهایی که با نخست وزیر وقت آقای نوری المالکی داشتم به ایشان اعلام کردم که نگران سقوط موصل هستم. ایشان گفت شما به چه دلیل میگویید؟ گفتم دو سه ماه قبل برای بازدید رفتم و فضایی که در موصل دیدم این بود که شاخصهای مختلفی در وضع روحی و روانی نیروهای آنجا اثر گذاشته بود. من استرس و اضطراب میدیدم. این نیرو نمیتوانست بازدارنده باشد. من در همان جلسه پیشنهاد دادم که نیاز است نیروی جدیدی به آنها اضافه شود. نیرویی که از نظر نظامی نگرشهای غیر کلاسیک و غیر سنتی داشته باشد.
آقای نخست وزیر به من گفت این تحلیل است یا اطلاعات است؟ گفتم هر دو است. چند دقیقه بحث کردیم و ایشان گفتم چرا آمریکاییها این را به ما نمیگویند. من با تبسم گفتم اعتقاد دارم که اصلا آمریکاییها جزو این پروژه هستند. گفت آنها تا به حال هیچ گزارشی در این زمینه به ما نداده اند و هیچ تأکیدی روی این موضوع ندارند. گفتم ما اعتقاد داریم این موضوع در راستای اهداف آمریکاییها است.
این نیروهایی که شما به نخست وزیر عراق پیشنهاد دادید همان حشدالشعبی است؟
بله؛ آن موقع نیروهایی با عنوان مقاومت وجود داشت، اما وحدت فرماندهی نداشتند.
در مورد آمریکایی ها؟
نه؛ نیروهای دولت مرکزی که داشتند امنیت موصل را برقرار میکردند.
حشدالشعبی از چه زمانی شکل گرفت و نیروهای مستشاری ایران به فرماندهی سردار سلیمانی از چه زمانی وارد بحث کمک به حشدالشعبی شدند؟
ساعت ۱۱ قبل از ظهر روز سه شنبه بیستم خرداد موصل سقوط کرد. ما مدام گزارشات را به تهران مخابره میکردیم. حدود ساعت ۱۲ ظهر تلفنی با سردار سلیمانی صحبت کردیم. مدام گزارشات میآمد و ایشان در جریان بود. تقریبا ساعت یک بامداد روز چهارشنبه ایشان وارد بغداد شدند و فصل و نگاه جدیدی برای مقابله با داعش شروع شد.
روزهای چهارشنبه و پنجشنبه تا قبل از خطبههای نماز جمعه وضعیت روحی بسیار بدی در عراق حاکم بود. سردار آمد و شروع به سازماندهی کرد و پل هوایی برای ارتباط بین تهران و بغداد برقرار شد و دولت عراق رسما از جمهوری اسلامی ایران تقاضای کمک کرد و با رهبری و هدایت آقای سلیمانی کارها شروع شد و نیروهای مقاومت برای دفاع اعلام آمادگی کردند.
در خطبه نماز جمعه که مرجعیت فتوای جهاد داد و زمینه را فراهم کرد که نیروهای مردمی وارد شوند، نیروها سرازیر شدند و ناگهان شرایط روحی کاملا عوض شد. البته آمریکاییها مدام در این ساعات و روزها اخبار منفی میآوردند که فلان جا دارد سقوط میکند و ناگهان چهار پنج استان دچار مشکل جدی شده بود. اینجا بود که با فتوای تاریخی مرجعیت نیروهای قابل توجه مردمی اعلام آمادگی کردند و وارد شدند و سردار سلیمانی در کنار نیروهای مقاومت ظرفهایی برای جذب این گروهها شدند.
چند گروه بودند؟
گروههای مختلف بود.
یعنی ورود سردار سلیمانی این نیروها را متمرکز کرد؟
از گذشته هم ارتباطات اینها برقرار بود، ولی ورود سردار سلیمانی آن را به روز کرد و سرعت داد و باعث شد که نیروهای زیادی بیایند و مبنای حشدالشعبی شد. باید ساعت تولد بسیج مردمی عراق را اعلامیه مرجعیت و عامل آن را سقوط موصل دانست.
داعش و نیروهای مخالف دولت از سمت ابوغریب، فلوجه، گرمه و امامزاده ابراهیم بن علی عملا تا ۱۵ کیلومتری بغداد آمده بودند. از شمال هم تا نزدیکیهای تاجی رسیده بودند. تاجی یکی از مراکز اصلی لجستیک کل ارتش عراق است. البته تاجی سقوط نکرده بودند، ولی به نزدیکی تاجی رسیده بودند. تاجی هم حدود ۱۵ تا ۲۰ کیلومتر با بغداد فاصله دارد. از منطقه شرق هم از دیاله جلو آمده بودند.
در همین دو سه روز اول آقای سلیمانی شخصا به همراه رئیس دفتر آقای مالکی و تعداد دیگر از مسئولین عراقی از جمله شهید بزرگوار ابومهدی مهندس با تعداد نیروهای کمی به سمت شمال بغداد حرکت کردند. روحیه سردار این بود که باید سینه به سینه با دشمن درگیر شد و آنان را متوقف کرد. در مسیر حرکت به سمت دشمن (داعش) در کمین افتادند و حتی ماشین ایشان مورد اصابت گلوله سبک قرار گرفت، اما برایش مهم نبود و توانستند دشمن را متوقف کنند. در آن لحظه خداوند ایشان را از یک خطر حتمی نجات داد.
چطور از کمین بیرون آمدند؟
از راههایی توانستند بیرون بیایند.
در سه مرحله مبارزه با داعش اتفاق افتاد. فاز اول این بود که باید جلوی حرکت شتابان آنها را متوقف کرد؛ لذا حالت هجومی آنها به دفاعی تبدیل شد. همزمان اجرای عملیاتهای کوچک و متوسط به منظور سازماندهی و شکل دهی نیروهای تازه تأسیس انجام شد. با همفکری و همراهی نیروهای مستشاری مرحله دوم هم به خوبی انجام گرفت و داعش زمینگیر شد و ۲ هزار کیلومتر مرز دفاعی به خود گرفت که بزرگترین ارتشها هم نمیتوانند مقاومت کنند؛ هرچند غنیمتهای زیادی گرفته بود. به خصوص در موصل غنیمتهای زیادی را از ارتش عراق گرفته بود و پادگانهای زیادی را تصرف کرده بود.
مرحله سوم اجرای عملیاتهای مشترک و غیر مشترک بود که حشدالشعبی و ارتش و پلیس عراق انجام دادند و در یک بازه حدود ۲ سال و نیم توانستند همه مناطق را آزاد کنند و پرونده داعش یا دولت اسلامی عراق و شام را از نظر سرزمینی جمع و نیروهای نظامی آنها را منهدم کنند. هرچند هنوز از نظر فکری و اعتقادی این نیرو وجود دارد.
ظاهرا به ۱۵ کیلومتری کربلا نزدیک شده بودند. محاصره کربلا و نجف چه زمانی اتفاق افتاد؟
همان ابتدا بود. از سمت نخیب به کربلا نزدیک شده بودند و جاده بغداد به کربلا در تیررس آنها قرار گرفته بود و بخشهای قابل توجهی از آن جاده خاک ریز زده شد و نیروهای مدافع از کربلا مستقر شدند. تهدید خیلی جدی بود و از سمت غرب کربلا هر لحظه میتوانستند وارد شوند، ولی در سایه فتوای مرجعیت و شکل گیری حشدالشعبی و حضور نیروهای جوان مذهبی و نیروهای مسلح عراق جلوی آنها گرفته شد.
در خصوص هماهنگی با مرجعیت، شما و سردار سلیمانی دیداری با آیت الله سیستانی داشته اید و خاطرهای از این دیدارها دارید؟
سردار سلیمانی مستمرا با آقای سیستانی مستقیم و غیر مستقیم دیدار داشتند. اما مرجعیت از ابتدا تا الآن اصلی را دارد که با سفرا دیدار نمیکند. استدلالشان هم این است که اگر این کار را شروع کردیم توقع است که همه سفرا درخواست ملاقات داشته باشند و اگر ملاقات بدهند یک بحث است و اگر ملاقات ندهند یک بحث دیگر است. نماینده سازمان ملل و مسئولینی که از خارج عراق بیایند شامل این موضوع نمیشوند. با این استدلال معمولا به طور رسمی به سفرا ملاقات داده نمیشد، اما من توفیق ملاقات با آقای سیستانی را قبل از اینکه سفیر شوم داشتم و در دوران سفارت هم همراه وزیر و یا دیگر مسئولین توفیق ملاقات داشتیم.
به هر صورت فتوای مرجعیت باعث شد که این توطئه خنثی شود و حشدالشعبی ابزار تحقق فتوای شرعی شد. البته وقتی میگوییم حشدالشعبی یعنی آحاد مردم متدین عراق و مردمی که دلشان برای کشورشان میتپد؛ و همچنین کلیه سربازان، درجه داران و افسران نیروهای مسلح عراق اعم از ارتش و نیروهای پلیس.
آیت الله سیستانی در خصوص حضور مستشاری ایران برای مبارزه با داعش چه نظری داشتند؟
اجازه بدهید جور دیگری وارد شوم. شیوه و روش مرجعیت این است که اگر با چیزی مخالف باشد به اشکال مختلف بیان میکند. در طول این سالها چیزی به غیر از تأیید حشدالشعبی و حمایت از جبهههای جنگ از مرجعیت ندیدیم و نشنیدیم. ایشان هم در جزئیات مسائل بوده و هستند. نقش مستشاری جمهوری اسلامی ایران و تأمین تجهیزات ارتش عراق و نیروهای حشدالشعبی را کاملا میدانستند.
از چه زمانی حضور مستشاری ایران در عراق شروع شد؟
عرض کردم؛ همان سه شنبه بعدازظهری که موصل سقوط کرد.
یعنی اعزام نیرو از چه زمانی بود؟
ما به آن معنا نیرو نبردیم.
یعنی نسبت به سوریه نیروهای ما کمتر بود؟
اصلا با سوریه قابل مقایسه نیست. در داخل عراق نقش میدانی و اصلی را جوانان خود عراق انجام دادند. ماجرای اصلی روی دوش حشدالشعبی، افسران، درجه داران و سربازان ارتش و پلیس عراق بود. اما از نظر مستشاری و طراحی، اطلاعات و تأمین به موقع تجهیزات و نیازمندیهایی که از جمهوری اسلامی ایران میخریدند نقش مهمی داشت.عراقیها تجهیزات را از ما خریداری میکردند
یعنی هدیه نبود؟
خیر؛ آنها نیازمندیهایی داشتند و از ما تجهیزات و مهمات خریداری میکردند.
چطور پرداخت میکردند؟
چون با تحریم تسلیحاتی جمهوری اسلامی ایران مصادف بود جزئیات آن منتشر نشد. ولی در آن شرایط کسی نیازمندیهای عراق را به این سرعت و با این کیفیت تأمین نمیکرد. آمریکاییها علی رغم اینکه با عراق موافقتنامه امنیتی داشتند تا یک ماه اول حاضر نشدند هیچ اقدام نظامی انجام دهند. آقای جان کری وزیر خارجه وقت ۱۰ روز پس از آمدن داعش با آقای مالکی جلسه گذاشت و بیش از اینکه بگوید میخواهیم موافقتنامه امنیتی را اجرا کنیم، شرط و شروط غیر قابل اجرایی گذاشت از جمله اینکه شما باید کنار بروید و نیروهای مردمی نباید وارد شوند و...
حتی بمباران خطوط فروش نفت داعش به ترکیه اولین بار توسط روسها اتفاق افتاد و بعد آمریکاییها بمباران کردند. توجیهشان هم این بود که ما نگران جان مردم غیر نظامی هستیم در صورتی که با توجه به سلاحهای پیشرفتهای که آمریکاییها دارند و با دقت میتوانند هدفها را بزنند و شما میبینید که بعضی وقتها فرد را میزنند، این ادعا واقعی نبود. بعضی وقتها من در ملاقات با سفرای اروپایی میگفتم که ما در منویات آمریکاییها برای مبارزه با داعش تردید داریم، چون ستون ۲۰۰ تا ۳۰۰ کامیون نفت میرود و آنها حاضر نیستند بمباران کنند. بارها گفتیم وسایلی که از موزههای عراق غارت میشود را چه کسی خریداری میکند؟ دلارهای داعش را چه کسی تأمین میکند؟ یعنی سؤالهای بسیار جدی در این خصوص وجود دارد.
البته بعدا سعی کردند مصادره نامطلوب کنند و حتی گستاخی آقای ترامپ (که به تعبیر سردار دلها «قمارباز») مدعی شود یکی از دلایلی که سردار سلیمانی را ترور کرده این بوده که ایشان همیشه علیه منافع آمریکا بوده اند و هیچ گاه هم علیه داعش حرکتی نکرده اند. ماههای اخیر خیلی سعی کرده اند این را تکرار کنند در صورتی که ما ادلّه زیادی داریم آمریکاییها هم در شکل گیری نقش داشته اند و یا حداقل اینکه میدانستند که آنها در حال شکل گیری هستند، ولی کتمان و پنهان کاری میکردند.
خاطرهای از جنایتهای داعش دارید؟
داعش به جوانان و نوجوانان شست و شوی مغزی داده بود که بیش از ۳۷۰۰ جوان حاضر شدند عملیات انتحاری انجام دهند. کار بسیار عجیبی بود که یک جوان بخواهد خودش را فدا کند. دوستان تعریف میکردند وقتی خطوط آنها میشکست، پاتکهایی که صورت میگرفت اکثرا توسط انتحاریها بود. سوار نفربر پر از مواد منفجره میشد و برای شکاندن خطوط حشدالشعبی میآمدند. البته اکثر آنها غیر عراقی بودند.
بیشتر از کجا بودند؟ از چچن و آسیای میانه بودند؟
اکثر آنها یمنی، سعودی، سودانی و کم و بیش کشورهای دیگر شرق آفریقا مثل اتیوپی بودند و بسیار کم کویتی و سوری داشتند و مناطق آسیای میانی کمتر بود. البته عراقی هم بود.
خاطرهای مشهور شده که در آن آقای بارزانی از سقوط اربیل میگوید و روایت میکند که به آقای سلیمانی زنگ زدیم و ایشان شبانه خودشان را رساندند. آن موقع شما سفیر بودید؟
روز سه شنبه که موصل را گرفتند، بامداد چهارشنبه آقای سلیمانی آمد و مشغول موضوعات در بغداد بود و بنا شد که من به کردستان بروم. همان چهارشنبه بعدازظهر به اربیل رفتم و با نخست وزیر وقت آقای نچیروان بارزانی جلسه گرفتم. آن موقع اقلیم برخورد شایستهای با پدیده داعش نکرد و اعلام کردند که ما همسایه جدیدی به نام داعش پیدا کرده ایم. به ایشان عرض کردم این ماجرا زیبنده دولت اقلیم نیست. لااقل سعی کنید مشکلاتی ایجاد نشود.
من به ایشان عرض کردم که داعش به شما حمله میکند. گفتند ابدا به ما حمله نمیکند. اینها به دنبال سرنگونی آقای مالکی هستند و آقای مالکی هم به ما خیلی کم لطفی کرده و دلیل ندارد خودمان را با یک دولت جدید درگیر کنیم. ما استدلال کردیم که مطمئن باشید به شما حمله خواهند کرد و آن موقع شما هم از ما تقاضای کمک خواهید کرد و سه بار این جمله را به صورت سؤالی تکرار کردم که «می دانید آن موقع ما چه کار میکنیم؟» و در پاسخ گفتم ما به شما کمک میکنیم.
حدود ۴۵ روز بعد داعش به همین اربیل حمله کرد؛ و آقای مسعود بارزانی رئیس اقلیم کردستان عراق با آقای سلیمانی تماس گرفت. (چون آمریکاییها آنقدر سنگین هستند و قدرت انعطافشان پایین است و نمیتوانند به این سادگی واکنش نشان دهند که هر کارشان حداقل دو ماه زمان میخواهد.)
همان روز حاجی بغداد بود و سریع به اربیل رفت. بلافاصله جلسهای گذاشتند و ایشان هم اعلام آمادگی کرد و به جبهه رفتند. اکثر مناطقی که دست پیش مرگه بود فروپاشید. حاجی داشت نماز میخواند. آنها با التماس گفتند نمازت را تمام کن. سپس گفتند این همه نیرو داشتی، چه شد؟ همان شب حاجی هماهنگ کرد و آنها باور نمیکردند که ساعت ۱۰ شب هماهنگی صورت بگیرد و ساعت ۴ صبح هواپیمای مهمات در اربیل بنشیند. حضور مستشاری در آنجا و کمک به سازماندهی، تجهیز و آموزش اتفاق افتاد. به همین دلیل هم آقای بارزانی کتبی و شفاهی بارها از جمهوری اسلامی ایران تشکر کرد.
ممکن است کسی تصور کند که تاریخ دچار آلزایمر میشود. خیر؛ از ویژگیهای تاریخ این است که دچار آلزایمر نمیشود. البته ممکن است کسی تاریخ را تحریف کند، ولی نمیتوانید تاریخ را حذف کنید.
من بعد از جلسه روز چهارشنبه به جای اینکه به بغداد بروم به کرکوک رفتم. چون کرکوک نقطه بسیار حساسی بود. شاید بتوان گفت ما در آن روزها لباس دیپلماسی خودمان را درآوردیم و در کسوت یک مستشار نقش ایفا کردیم.
منبع: جماران
انتهای پیام/