به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، فائزه مردانی، مدرس دانشگاه بولونیا در یادداشتی که در روز درگذشت آنا وانزان نوشته عنوان کرده است: «آنا وانزان، ایرانشناس، اسلامشناس و مترجم سرشناس و گرانقدر ایتالیایی، صبح پنجشنبه (چهارم دیماه) جهان را واگذاشت و رفت تا میراث ارزشمند عمری پرتلاش، در راستای شناخت فرهنگ و ادب ایران، گنجینهای بماند پربار برای امروزیان و فرداییان.
استاد اسلامشناسی و ادبیات فارسی با دکترا در مطالعات خاور نزدیک از دانشگاه نیویورک یونیورسیتی، از نخستین پژوهشگرانی بود که در حیطه ایرانشناسی به ادبیات معاصر و به ویژه ادبیات زنان پرداخت و نویسندگان زن ایران را در دهه ۹۰ میلادی به خوانندگان ایتالیایی شناساند. نزدیک به چهار دهه با نیرویی خستگیناپذیر تعداد بسیاری از رمانهای ارزشمند نویسندگان معاصر ایران را به زبان ایتالیایی ترجمه کرد و حاصل آخرین تلاشهایش رمانهایی، چون «بوف کور» صادق هدایت، «سووشون» سیمین دانشور و «دایی جان ناپلئون» ایرج پزشکزاد بود که آخرینش همین چند هفته پیش در انتشارات بریوسکی چاپ شد و به کتابفروشیها رسید.
پرشتاب مینوشت و پرشتاب میرفت، ایران و گفتن و شنیدن از ایران را عاشقانه دوست میداشت و از هر تلاشی در جهت شناسایی کشوری که وطن دومش بود بهره میگرفت. این عشق و این باور، انگیزه دهها جلد پژوهش، بررسی، نقد و ترجمه از زبان فارسی به زبان ایتالیایی شد. افسوس که نشد در زمان حیاتش، بزرگداشتی شایسته این همه عشق و این همه تلاش فروتنانه انجام گیرد و صد افسوس که نشد دوباره در کافه کوچک کتابخانه بزرگ شهر بولونیا روبهروی هم بنشینیم و او با فارسی شیرینش از ترجمهها و پروژههای تازهاش پرشتاب سخن بگوید. یادش عزیز و ماندگار خواهد ماند.»
همچنین ناهید نورزی، مترجم و مدرس دانشگاه بولونیا سال ۱۳۹۶ در یادداشتی به بررسی سفرنامه ایران آنا وانزان با عنوان «سیری عاطفی در ایران» پرداخته است.
او در بخشهایی از این یادداشت که متن کاملش در پایگاه اطلاعرسانی شهر کتاب منتشر شده نوشته است: «آنا وانزان، سفرنامه فارسی. سیری عاطفی در ایران، انتشارات ایل مولینو، بولونیا ۲۰۱۷
Anna Vanzan, Diario persiano. Viaggio sentimentale in Iran, il Mulino, Bologna ۲۰۱۷.
آنا وانزان (Anna Vanzan)، استاد دانشگاه میلان در گفتوگویی که با اینجانب داشته گفته بود که مطالعات ایرانشناسیاش را تقریباً تصادفی پیش گرفته، ولی در همان نگاه نخستین شیفته ایران شده بود؛ شیفتگیای که هنوز ادامه دارد و حتی در طول زمان قویتر هم شده است.
زمینه اختصاصی پژوهشهای آنا وانزان بیشتر درباره مطالعات ادبیات زنانه است. وی ترجمههای قابل توجهی از نویسندگان زن ایرانی به زبان ایتالیایی انجام داده است که به عنوان مثال از رمان شهرنوش پارسیپور، «زنان بدون مردان» میتوان نام برد. آنا وانزان تالیفات متعددی نیز دارد که چهار مورد از آنها را برمیشمریم: «دختران شهرزاد. نویسندگان زن ایرانی از قرن نوزدهم تا به امروز»؛ «شیعیان»، «زن و باغ در دنیای اسلامی» و «بهارهای صورتیفام. انقلابها و زنان در خاورمیانه».
چندی پیش سفرنامهای از آنا وانزان به چاپ رسیده است که در این فرصت میخواهیم از نزدیک نگاهی بر آن بیاندازیم.
سفرنامهها و خاطراتنویسی درباره ایران سابقه وسیعی دارند و ایرانیان با نامهای زیادی از سفرنامهنویسان غربی نیز آشنا هستند. از نویسندگانی که در مورد ایران مطالبی نوشتهاند، به زبان ایتالیایی هم ترجمه شدهاند مثل: بایرون، شاردن، فوکو، فلوبر، تاوِرنیه، گوبینو، نروال، شوایتزر، استارک و کاپوشینسکی.
در میان این نویسندگان، ایتالیاییهای سفرنامهنویس یا خاطرهنویس کم نیستند، به عنوان نمونه پیترو دِلّا والّه از قرن هفدهم میلادی، آنجلو لِگرنسی از قرن هفدهم ـ هجدهم، گائِتانو اُسکولاتی، فیلیپّو دِ فیلیپّی از قرن نوزدهم و چِزاره براندی از قرن بیستم؛ که البته همه این آثار صرفاً سفرنامه نیستند، یا به عبارتی لزوماً نویسندگانش سفر فیزیکی به ایران نداشتهاند، ولی میتوان از آنها به عنوان مسافران ذهنی و یا تخیلی یاد کرد، به عنوان مثال کریستینا کامیو از قبیل آنهاست. در قرن بیستویکم از خاطرهنویسان و مولفین ایتالیایی متعددی میتوان نام برد که البته بازتاب مسائل اجتماعی، سیاسی و مردمشناسی، شاید بیغرضانه، پررنگتر از وجوه دیگر جلوه میکند. مناسب است نام برخی از آنها که اکثراً روزنامهنگار و گاه تاریخنگار هستند، برشمرده شود: لیلّی گروبِر، مارچلّا کروچه، رِنتسو گوئولو، آلبرتو نگری، السّاندرو پلّه گَتّا، آنتونلّوساکِّتّی، باربارا نپیتلّی و چِزارینا تریلّینی، آلبرتو زانکوناتو ...
بیشتر بخوانید
آنا وانزان از میان این مولفین از آنجا که ایرانشناس است، با عمق و ادراک ویژه یک محقق، ولی به زبانی ساده، به مسائل گوناگون هنری، تاریخی، مردمشناسی و جامعهشناسی پرداخته است و همانطور که از عنوان کتاب برمیآید، احساس و عاطفه خاص بر نوشتههایش جریان دارد که دلبستگی وی را نسبت به ایران و ایرانیها نشان میدهد. طبیعتاً این دلبستگی او را وامیدارد تا به نکتههای انتقادی و به مشکلات جامعه به ویژه پیرامون زنان هم اشاراتی داشته باشد و امیدوار است که کمکم این معضلات رفع شوند همانطور در سالهای اخیر، به گفته وی، ایران به بهبودیهای قابل توجهی دست یافته است.
کتاب با پیشدرآمدی کوتاه که در آن به پیشنظرهای منفی و کلیشهای غربیان بر ایران اشاره دارد و بر پیچیدگی و تناقضات این کشور تأکید میکند، آغاز میشود. آنا وانزان تلاش دارد طرح کتابش را بر اساس شناساندن ایران و فرهنگ و هنر و مردمش به منظور زدودن ابرهای تیره ابهام و کجفهمی از دیدگان خارجیها بچیند.
فصل اول که بخش گستردهای از کتاب را تشکیل میدهد، بر شهر تهران متمرکز است. ابتدا نویسنده دلایل تاریخی پایتخت شدن شهر را توضیح میدهد و بعد به معماری دوره قاجار میپردازد، از جمله کاخ گلستان و دیگر اماکن قاجاریه. سلیقه هنری این سلسله به نظر وی قابل تحسین نیست. پس از این موضوع به تاریخ ساختمان سفارت ایتالیا و چگونگی اخذ آن از خانواده فرمانفرما بهویژه شخص فیروز میرزا اشاره میکند.
بخش دیگر از این فصل به پارکهای شهر اختصاص دارد که نویسنده آن را به «شُشهای سبز» تهران (اصطلاحی که برای جنگلهای آمازون استفاده میشود) تشبیه میکند و در عین حال مکانی است که به نظر وی جوانان فرصت تنفس عاطفی و تفریحی هم پیدا میکنند. سپس به مترو تهران میپردازد و آن را زیبا و منظم و فضادار توصیف میکند. در بند بندهای این کتاب همیشه راهی بر مسائل اجتماعی باز میشود و در مترو، زنان فروشنده در واگنها نظر نویسنده را جلب میکنند و یکی از مسائلی که جلوه گر میشود، مصرفگرایی ایرانیهاست.
مقصد بعدی آنا وانزان بهشت زهراست و در این بخش نیز تاریخچه این مکان بهویژه در ارتباط با انقلاب اسلامی، دفاع مقدس، وجود مرقد آیتالله خمینی و توجه شیعیان به امامزادهها شرح داده میشود.
از میان آثار معماری تهران پل طبیعت نظر مثبت نویسنده را برای ویژگی منحنی بودن و کارایی آن در برآوردن چند هدف با یک پروژه جلب میکند و طبیعتا اینکه معمار آن زن جوانی است و طرح آن به همت شرکتی ایتالیایی به انجام رسیده است، برای محققی ایتالیایی که در زمینه زنان کار کرده «غرورانگیز» است...
او در بخش دیگری از یادداشتش نوشته است: ... نویسنده از کافهشاپهای تهران نام میبرد و خاطرنشان میکند که به عنوان مثال کافههایی هستند که در آن کتابفروشی و یا گالری عکس و نقاشی و مجسمه و دیگر آثار هنری موجودند که برای جوانان جذابند و برخی از این گالریها را خانمها اداره میکنند.
وانزان هم مثل همه سفرنامهنویسان خارجی پیرامون حجاب سخنانی دارد و تاریخچه اجباری شدن آن را چه در گذاشتن چه در برداشتن آن توضیح میدهد...
بخش دیگر از کتاب نگاهی است به هنرهای معاصر و موزهها و گالریها و نویسنده یادآوری میکند که صحنه هنری ـ فرهنگی ایران در دهههای اخیر خیلی پرجنب و جوش و قوی است...
نویسنده سپس درباره موزه ملی تهران مینویسد که به نقل از وی میزبان آثار ادوار مختلف تاریخ ایران است و جنبشهای هنری و اثرهای باستانی و فرهنگی ایران را به نحو احسن معرفی میکند. وانزان همچنین موزه رضا عباسی و کلکسیون مینیاتورهایش را تحسین میکند. او از موزه جواهرات تهران نیز یاد میکند و آن را چشمگیر و باارزش میخواند و البته از داستان الماس کوه نور هم که بعدها به ملکه ویکتوریا تعلق پیدا کرد، چند سطر مینویسد. سپس بندهایی از کتابش را به موزه بلور و کاشی و نیز موزه سینما اختصاص میدهد و از تاریخچه آنها مینویسد. جلوتر نویسنده به هنر سینما و موفقیتهای آن به ویژه در خارج از ایران با فیلمهای کیارستمی، بیضایی، بنیاعتماد و میلانی میپردازد و درباره اینکه چرا این کارگردانان در داخل ایران به اندازهای که باید و شاید استقبال نمیشوند، بحث میکند.
شهر تهران به گفته نویسنده در مورد هنر هم مثل خیلی موارد دیگر فقط یک پایتخت نیست بلکه نقش تمامیت یک کشور را بازی میکند. هنرمندان جوان برای مطرح شدن حتما باید هنرشان را در این شهر به نمایش بگذارند تا به مراحل بعدی عرضه در گالریهای دوبی، ابوظبی و سپس استانبول برسند و بعدتر به سوی کشورهای غربی راه پیدا کنند. وانزان میگوید ایران همیشه به دنیای خارج روی داشته و دارد تا در جریان جنبشهای هنری دنیا باشد و از تازهها بیخبر نماند.
وانزان در جایی دیگر از کتابش از خصوصیت ذاتی ایرانیها در باز بودنشان به سوی فرهنگهای دیگر و تاثیرپذیری مینویسد، ولی میافزاید که این وام گرفتنها که به نظر او تقریبا در همه هنرهای ایرانی دیده میشود، به معنی فراموش کردن فرهنگ بومی نیست، چرا که آن هنرهای ملهم معمولا به شکل ایرانیاش عرضه میشوند. این سخنان آنا وانزان را البته پیشتر السّاندرو بائوزانی، ایرانشناس و اسلامشناس برجسته ایتالیایی به نحو دیگری بیان کرده بود.
آنجا که میگفت ایران همیشه خود را با فرهنگهای دیگر وفق داده است، ولی هرگز نه تنها هویت خود را فراموش نکرده بلکه هنر دیگر اقوام را در خود حل کرده و به آن فرمی ایرانی داده است.
وانزان در مورد تاکسیرانها هم نوشته است. وی معتقد است که از طریق آنها میتوان چهرههای مختلف ایرانیها و گرایشهای سیاسی ـ اجتماعی ایران را شناخت، ولی نقطه مشترک آنها و در نتیجه همه مردم ایران در عِرق ملیگرایی است و بر محور میهندوستی میگردد.
روی هم رفته در جاهایی که آنا وانزان از برخی ویژگیهای ایرانیها خرده میگیرد، با ظرافت و احتیاط تمام آنها را شبیه عادات و خلق ایتالیاییها میداند، و با این تشبیهسازی گویی تلاش دارد در عین اینکه واقعیات را میگوید، دل ایرانیها را نرنجاند.
از کنار و گوشه کتاب مسائلی مطرح میشود که دانستن آن برای ایرانیها به منظور خودشناسی در آینه واقعبین دیگران مفید است. به قول معروف: «دشمن میخنداند و دوست میگریاند»، و نباید منتظر بود که فقط ذکر طوطیوار «هنر نزد ایرانیان است و بس» را شنید و آینهای را که با خلوص کم و کاستیهایمان را نشان میدهد و نسبت به ذهنیت ما اندیشهای دیگرگونه دارد، شکست، چرا که شناخت نقص، راه نزدیکی به کمال را هموار میسازد. خوشبختانه در ایران (البته به ندرت) پیش میآید که این نوع تعمق صورت گیرد و مثال بارزش میتواند کتاب «جامعه شناسی خودمانی» از حسن نراقی باشد.
آنا وانزان ایران را بهشت کتابدوستان میداند و از افزایش ناشران زن ایرانی در سه دهه اخیر ابراز خرسندی میکند و میافزاید که رد سلیقه و هنر زنان را همچنین میتوان در جنسهای مرغوب کاغذها، گرافیک و جلدهای زیبای کتابها (که آنها هم البته آثار هنری محسوب میشوند)، یافت...
در بخشهای پایانی کتاب نویسنده از سفرش به کویر ایران روایت میکند و بر شهرهایی که در آن واقعند متمرکز میشود. وی از قناتها، باغها، بادگیرها و خانههای سنتی کاشان و حمام فین مینگارد و البته تاریخچه آن را فراموش نمیکند. بعد نوبت یزد میرسد و از مسجد و آتشکده و زرتشتیان و برج سکوتش مینویسد و دین زرتشتی را کمی شرح میدهد. سفر نویسنده را به کرمان و بم و دیگر شهرها میبرد و فرصتی دیگر پیش میآید که مروری بر گوشهای از تاریخ و جغرافیا و هنر ایران شود. مقصد بعدی شیراز است و تاریخی که در آن استنشاق میشود، طبیعتا تخت جمشید، نقش رستم و آرامگاه کوروش کبیر مباحث دیگر این سفرنامهاند و به ویژه از کوروش به عنوان امپراتوری انساندوست تقدیر میشود...
شیراز شهر حافظ و سعدی هم هست و نویسنده بر اهمیت این دو شاعر برای شیراز و ایران تاکید میکند...
سفر بعدی به جنوب ایران است جایی که در آن به گفته وانزان شیعیان و اهل سنت در کنار هم زندگی میکنند. وی از بوشهر و تعزیهاش هم مینویسد و حضور فعال زنان در این مناسک مذهبی را برآمده از تجارب جنگ ایران و عراق میداند که در طول آن مجبور شدند آستینهایشان را بالا بزنند تا جای خالی مردانشان را که پشت سنگر مشغول دفاع یا شهادت بودند، هم در خانه و هم در کار و عمران معاش پر کنند. وانزان همچنین این زنان جنوبی را با زنان بازمانده از حادثه عاشورا مقایسه میکند که عقاید شیعی را بعد از شهادت خاندان امام حسین (ع) در غیاب مردانشان زنده نگه داشتند.
مقصد بعدی نویسنده به اصفهان است و به ویژه معماری دوران صفوی، حضور ارمنیها و یهودیها و مسائل دیگر مربوط به این شهر زیبا، به شرح و توصیف نسبتا مفصل درآمده است.
آنا وانزان در خاتمه کمی راجعبه آشپزی ایرانی هم مینویسد و خاطرنشان میکند که غذاهای ایرانی خیلی لذیذ هستند، ولی متاسفانه نه در رستورانها.
کتاب با تمرکزی بر کوه دماوند و داستان باستانیاش به پایان میرسد. جمله پایانی آنا وانزان باید برای ایرانیان خوشایند باشد: «نفرتی که نسبت به ایران در برخی محافل آمریکایی مانند ماری میخزد این خطر را در پی دارد که ما همه را به پرتگاه سقوط بکشاند. تا آنجایی که به من مربوط میشود و تنها کاری که از دست من برمیآید این است که به شناساندن و اشاعه فرهنگ این کشور خارقالعادهای که بسان کشور خودم دوستش دارم، ادامه دهم.»
منبع: ایسنا
انتهای پیام/