به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، از سوی دیگر صحنه عجیبی در حال وقوع بود. قاضی زرگر (قاضی با تجربه اجرای احکام دادسرای عمومی و انقلاب مشهد) با تقاضای خانواده مقتول برای دیدار با قاتل ۳۷ ساله موافقت کرد. دامنه تلاشهای مددکاران زندان و معتمدان، با حمایتهای قضایی از سوی قاضی محمدرضا دشتبان (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی در امور اجرای احکام) برای آخرین گفتگوهای «بخشش» به زندان کشید، اما نگرانی در چهرهها موج میزد!
جلیل که قرار بود تا ساعاتی دیگر اعدام شود، لرزه بر اندامش افتاده بود! آن قدر اشک میریخت که انگار همه صورتش را در آب فرو برده است! پشیمان بود! فریاد «ندامت» سر میداد، اما این پشیمانی دیگر سودی به حالش نداشت! او که در سال ۸۹ تازه داماد بود برای دیدار نامزدش به مشهد سفر کرد و به خیابان مطهری شمالی رفت، غافل از این که سخن چینی و غیبت کردنهای چند زن، غائله عجیبی به پا کرده است.
ماجرا از این قرار بود که یکی از بستگان تازه داماد به صورت تلفنی حرفهایی را پشت سر یکی از زنان فامیل مطرح کرده بود که این سخنان به مذاق طرف مقابل خوش نیامده و به همین دلیل بنای رودررویی با طرفهای مقابل گذاشته شد و مردها هم وارد این ماجرای «رویارویی» شدند.
عدهای با خودروی شخصی و افرادی با تاکسی به سوی خیابان مطهری شمالی به راه افتادند تا حقیقت ماجرا را فاش کنند. در این میان همسر یکی از زنانی که متهم به سخن چینی بود، با پوزش از دیگران مدعی شد که همسرش سخن نسنجیدهای بر زبان رانده است! «محمد قربانزاده» مردی که آن زمان ۳۱ سال بیشتر نداشت و به همراه همسر و دختر سه ساله اش به خیابان مطهری شمالی رفته بود با این اظهارات قانع شد و از دیگران خواست تا به خانه هایشان بازگردند! اما در این هنگام یکی دیگر از بستگان آنها که مدعی بود دیگران دروغ گفته اند و باید رودررو شوند از راه رسید و به این ترتیب مشاجرهها بالا گرفت که در همین اثنا ناگهان «تازه داماد» هم که به خاطر غرور جوانی قصد خودنمایی داشت، چاقویی را بیرون کشید و در حالی وارد این درگیری لفظی شد که تیغه چاقو را بر گردن «محمد» فرود آورده بود. لحظاتی بعد همه چیز به هم ریخت و «جلیل» از صحنه حادثه گریخت.
«محمد» هم مقابل چشمان وحشت زده همسر و دختر کوچکش به بیمارستان شهید هاشمی نژاد منتقل شد، اما او دیگر دار فانی را وداع گفته بود.
گزارش ها حاکی است، این گونه صحنه دلخراشی در بیست و یکم تیر سال ۸۹ رقم خورد و با حضور قاضی اسماعیل شاکر (بازپرس ویژه قتل عمد در زمان وقوع حادثه) تحقیقات برای دستگیری قاتل ۲۷ ساله فراری آغاز شد.
«جلیل» چند ماه بعد با تلاش کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی دستگیر و به قصاص نفس محکوم شد و اکنون او در حالی فریاد «ندامت» میکشید که همه مقدمات اجرای حکم اعدام فراهم بود، ولی ناگهان حادثه عجیبی رقم خورد. پسر مقتول که حالا جوانی ۲۰ ساله بود به همراه دیگر اعضای خانواده مقتول وارد اتاق شد و با دیدن قاتل پدرش اشک ریزان گفت: چرا پدرم را کشتی؟ چرا من و خواهر کوچکم را یتیم کردی؟ میدانی در این مدت بر ما چه گذشت؟ میدانی چه سختیهایی را بدون پدر تحمل کردیم؟ تو چگونه انسانی بودی که این گونه بی رحمانه پدرم را کشتی؟ و ...
گزارش ها حاکی است صحنه رقت انگیزی بود همه حاضران تحت تاثیر قرار گرفته بودند «جلیل» هم که از شدت شرم سرش را در آخرین ساعات عمرش پایین انداخته بود، فقط به آرامی اشک میریخت، اما سوز دل پسر جوان در حالی شعله ور شده بود که همه سوالاتش بیپاسخ میماند!
در این میان ناگهان پدر مقتول که ماجرای گذشت از قاتل را قبل از آن به قاضی زرگر اعلام کرده بود، با بغضی در گلو رشته کلام را به دست گرفت و گفت: من تو را به عشق مولا علی (ع) بخشیدم که فردا روز میلاد آن بزرگوار است! هیچ مطالبه و خواستهای هم ندارم!
اما بعد از آزادی از زندان کاری نکنی که دیگران مرا لعنت کنند و بگویند «خدا لعنت کند کسی را که رضایت داد تا تو آزاد شوی و مردم را آزار بدهی» میخواهم بقیه عمرت را برای جامعه فردی مفید باشی! چرا که من تو را به امیرالمومنین (ع) بخشیدم!
اگر بعد از آزادی مشکلی هم داشتی، کمکت میکنیم و ...
هنوز سخنان پدر مقتول تمام نشده بود که قاتل خود را به پای پدر مقتول انداخت تا بر دستانش بوسه بزند! او در میان صدای گریههای ناباورانهای که از گلویش بیرون میآمد، فریاد میکشید «به خدا قصد کشتن فرزند شما را نداشتم!
یک لحظه احساس غرور مرا به روز سیاه نشاند! من پشیمانم و امیدوارم این بزرگواری شما را جبران کنم!
در این هنگام پدر مقتول گفت: فقط به یاد داشته باش که تو را به امیرالمومنین (ع) بخشیدم مرا نزد او روسیاه نکنی!
«محمدجواد» (برادر کوچک مقتول) نیز گفت: حتی اگر به خارج از کشور هم رفتی دست به کارهای خلاف نزنی!
مادر مقتول هم خطاب به قاتل گفت: تو را بخشیدم تا یک نفر به شیعیان مولا علی (ع) اضافه شود پس این زندگی دوباره را قدر بدان!
برادر بزرگتر مقتول هم حرف آخر را زد: اگر مشکل مالی هم داشتی یا در جایی گیر کردی به سراغ ما بیا! کمکت میکنیم!
این صحنههای تلخ و شیرین، اشکها و لبخندها را به هم آمیخت و خانواده مقتول در حالی برای گزارش کتبی گذشت از قاتل روانه اجرای احکام دادسرای مشهد شدند که جلیل با چهرهای یخ زده به گذشته خود میاندیشید که چگونه جوانی اش را با یک لحظه غرور بی جا نابود کرد و همسرش نیز از او طلاق گرفت و حالا این بخشش بزرگوارانه زندگی دوبارهای به او هدیه داد تا لبخندی هم بر لبان مددکاران اجتماعی و معتمدان و خیران بنشیند.
منبع: خراسان
انتهای پیام/