به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، روایت عزتالشریعه مدرسمطلق، همسر شهید بهشتی درباره روزی که شهید بهشتی به شهادت رسدند را از نظر می گذرانید.
«اول انقلاب بود که ایشان وصیتنامهای نوشتند و به من دادند و گفتند، چون شما فعلا سرپرست بچههای من هستید و من برادری ندارم، از شما میخواهم که شما این سرپرستی را بکنید و خودتان را از همین حالا آماده کنید که خودکفا باشید و هم زن باشید و هم مرد باشید.
بیشتر بخوانید: سرانجام عامل شهادت شهید بهشتی چه شد؟
ما هم خودمان را مهیا کرده بودیم و از توطئهها و تهمتها و ناسزاگوییها و تلفنهایی که در طول هفته به ما میزدند و به دروغ میگفتند آقای بهشتی شهید شدند، ترور شدند و ... ما همیشه آماده شهادت ایشان بودیم تا آن شبی که این حادثه اتفاق افتاد.
ما در شب پیش از هفتم تیر قرار بود به منزلی که گرفته بودند، بیاییم. ایشان یک ماه آخر وقتی از منزل میخواستند بیرون بروند غسل میکردند و وضو میگرفتند. روز هفتم تیر که آمدند لباس بپوشند به من گفتند که قبای نو (که خودم برده بودم داده بودم و برایشان دوخته بودند) را بدهید بپوشم. خودشان را مرتب کردند و بعد گفتند شما بیایید توی اتاق، من نمیخواهم جلوی بچهها حرف بزنم. ایشان به من گفتند که من دیگر بعد از اینکه شما ۱۶ تا ۱۷ سال خانهبهدوش بودید، ناراحتم از اینکه شما میخواهید اثاثکشی کنید. من گفتم هیچ مهم نیست و فکر میکنم که تازه اول زندگی من است، بعد دیدم که ایشان خیلی ناراحت هستند و گفتند که من به خاطر اینکه شما دست تنها باز دوباره میخواهید این کارها را بکنید ناراحت هستم. گفتم هیچ مسالهای نیست. بعد ایشان گفتند که خانم شما از دست من راضی باش. من ناراحت شدم و گفتم که من نمیخواهم هیچوقت چنین حرفی را از شما بشنوم. من نارضایتی از دست شما ندارم.
ایشان گفتند ۲۹ سال است زندگی مرا با سختی و تنگدستی، شما دنبال کردید و مثل یک برادر و دوست پشت سر من همه جا در خارج و ایران، شما بودید و مرا حلال کنید. من که دیدم خیلی ایشان ناراحت هستند، گفتم آقا ما که چیزی نداریم، میخواهید این منزلی که ما داریم با یک منزل توی شهر معاوضه کنیم که شما ناراحت نباشید از اینکه ما منزل مردم میرویم؟ ایشان گفتند نه دیگر حوصلهاش را ندارم، آخر عمری دیگر به این کارها نمیکشد. یکدفعه من گفتم چرا آقا آخر عمر است؟ گفتند دیگر آخر عمر است، شما خودتان بایستی بفهمید که دیگر آخر عمر من دارد شروع میشود و ایشان موقعی که از منزل ببرون رفتند، حتی بعدازظهر هم به همان منزل تلفن زدند و به پسرم گفتند که میخواهم با مادرت حرف بزنم. گفته بود نیست و دکتر گفته بود فکر میکنم که دیگر من نرسم با مادرت حرف بزنم و همین هم بود ....
بعد از شهادت دکتر بهشتی مرتب منافقین به خانه ما میآمدند و مرتب آنها که با بنیصدر بودند، به ما میگفتند که بنیصدر گفته اول زنش و بعد بچههای دکتر [بهشتی]را از بین خواهم برد و وقتی این حرف را به من زدند، بلند شدم و گفتم خانمها بیایند جلو تا بهتان بگویم، شما بگویید تا بنیصدر هرچه زودتر ما را از بین ببرد. شهادت برای ما افتخار است. بعد بنیصدر پیام داده بود که خانم دکتر را میخواهیم از بین ببریم تا به او زجر دهیم، گفتم برای ما هیچ زجری نیست.»
منبع: فرهیختگان
انتهای پیام/
سلام بر شهیدان و مرگ بر آمریکا ی جنایتکار
کاش مردم ما از تاریخ عبرت می گرفتند و تهمتها و افتراها یی را که امروزه به امثال شهید بهشتی زده میشه باور نمی کردند,
شهید بهشتی اول به خاطر فریب خوردن مردم ترور شد و بعد توسط منافقین. خداوند ما را از شر هر چه منافقه رهایی بخشد. امین
من زمان انقلاب خودم یک دانش آموز بودم و دکتر بهشتی مانند پدرم، پدری مهربان و برایم خیلی عزیزو با ارزش بود واز احترام خاصی بر خوردار بود، شهید بهشتی مرد میدان وعمل بود و وقتی آن زمان خبر شهادت ایشان از تلویزیون پخش شد بدترین روز عمرم وتلخ ترین خاطرات زندگیم است وآنروز همه عزادار شدیم وهنوز که هنوزه عظمت و بزرگوار ی آن سید مظلوم را از یاد نبرده ایم ، روحش شاد ونام و یادش گرامی باد
که عمر مردار خوران بسیار است
یک لعنتی و تروریست کفتاری چون ابوالحسن بنی صدر هنوز نفس می کشد اما او کفتاری بیش نیست و بزودی روانه درک خواهد شد و ساکن جاودان دوزخ ...
درود بر شرف شهدا
کمال انسان ها شهادت است .
خوشا به سعادتشون .
عاقبت بخیر شدن .
خدا کند شهدا دست مارا بگیرند ومااهم عاقبت بخیر بشیم آن شاءالله
اگر زن هستید لطفا حجاب داشته باشید و حرف های پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) گوش بدید و راه شهدا رو هم ادامه بدید.. نماز بخونید،روزه بگیرید و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر کنید
و
اگر مرد هستید نگاهتون رک به زن بی حجاب درست کنید