در ادامه بررسی وقایع و روایتهای مندرج در کتاب «تو زودتر بکش» نوشته رونین برگمن، به مقاطعی از اینکتاب میپردازیم که مربوط به انتقام اسرائیل از فرماندهان مقاومت فلسطین بهخاطر کشتار المپیک مونیخ هستند. قسمت اول پرونده بررسی اینکتاب در پیوند زیر قابل دسترسی و مطالعه است:
اما پیش از شروع قسمت دوم، بد نیست به یکی از تذکرات خوب وحید خضاب مترجم اینکتاب اشاره کنیم که در پانویس صفحه ۱۱۲ جلد دوم آمده است. خضاب هم مانند دیگر صاحبنظران اینحوزه در توضیحات خود میگوید رونین برگمن و بسیاری از دیگر نویسندگان بهظاهر منصف اسرائیلی در ادبیات خود از دو واژه اسرائیل و مناطق اشغالی استفاده میکنند. آنها تمامی مناطق اشغالشده در سال ۱۹۴۸ و پیش از آن را اسرائیل میخوانند و مناطقی که از سال ۱۹۶۷ به بعد اشغال شدهاند، مناطق اشغالی مینامند. در حالیکه از نظر تاریخی و حقوقی هیچتفاوت ماهوی بین دو دسته از مناطق وجود ندارد و مناطق سال ۱۹۴۸ نیز عملاً مناطق اشغالی هستند و با این کلمهبازیها نه ماهیت اشغالگری تغییر میکند و نه سرزمین تاریخی یک ملت مستقر به یکسری مهاجر پراکنده متعلق میشود.
در ادامه مشروح قسمت دوم پرونده بررسی کتاب «تو زودتر بکش» را میخوانیم که از نظر بستر حوادث و اتفاقات، مربوط به شروع عملیاتهای انتقامی اسرائیل از فلسطینیهای دخیل در ماجرای مونیخ است و تا پایان ماجرای گروگانگیری در فرودگاه انتبه در اوگاندا ادامه دارد.
* آغاز انتقام مونیخ با کشتن مترجم سفارت لیبی در رم
برنامه بعدی موساد ترور وائل زُعیتر مترجم پارهوقت سفارت لیبی در رم بود که نام رمزی «سارا خوشگله» را برایش انتخاب کرده بودند. موساد معتقد بود اینفرد مترجم نیست و ترجمهکردنش یکپوشش است و در واقع فرمانده عملیاتی سپتامبر سیاه در رم است. به اینترتیب تیم تعقیب و مراقبت بایونت از موساد، او را در رم تحت نظر گرفت و دو قاتل خود را سروقت او فرستاد که با شلیک ۱۱ گلوله به بدنش، او را ترور کردند. عکسی که از جنازه وائل زُعیتر وجود دارد، او را در حالی نشان میدهد که پوشههای ترجمه ایتالیایی «هزار و یک شب» را در بغل گرفته و خون از زیر پیکرش جاری است.
درباره اینحادثه، دقایقی در فیلم سینمایی «مونیخ» بهکارگردانی استیون اسپیلبرگ وجود دارد که رونین برگمن گفته اینفیلم، ارتباط ناچیزی با واقعیت کارهایی که موساد انجام داده، دارد. او میگوید حتی نام «خشم خدا» که در آثار متعددی ازجمله همینفیلم به آن اشاره شده، برای سلسلهقتلهای انتقامی اسرائیل درباره واقعه مونیخ، اشتباه است.
رهبر تیمهای ترور و فرمانده بعضی از آنها، نهامیا مئیری بود. او با رشد در موساد به واحد سزاریه منتقل و فرمانده تیمی شد که واحد بایونت را تأسیس کرد. مئیری یکی از دو قاتلی است که در رم به زعتیر شلیک کردند. او میگفت هرکدام از اهدافش لیاقت ۳ گلوله را داشتهاند؛ یکی در سینه و دو تا در سربههرحال ۱۷ نیروی عملیاتی واحد بایونت پس از چندساعت از ترور وائل زُعیتر، از ایتالیا خارج شده و بدون اینکه گیر بیافتند به اسرائیل بازگشتند. زعتیر اولیننفر از فهرست انتقام اسرائیل از اعضای سازمان ساف بود که باید کشته میشدند. برگمن درباره دیدگاه گلدا مایر نخستوزیر اسرائیل درباره اینترور و ترورهای بعدی، از عبارات «انعطافناپذیر» و «ذهن سیاه و سفید» استفاده کرده که در آن، یا چیزی خوب بود یا بد. «تا پیش از کشتار مونیخ، مایر دستور داده بود عملیاتهای قتل تنها به کشورهای هدف یعنی کشورهایی که بهصورت رسمی دشمن اسرائیل بودند، کشورهایی مثل سوریه و لبنان محدود شود.» (جلد دوم، صفحه ۱۵)، اما پس از ترور زعتیر در رم، اسرائیل با دستور گلدا مایر، بدون احترام به حق حاکمیت هیچکشوری، هروقت به ایننتیجه میرسید کشتن کسی ضرورت دارد، هرکجا و هر زمانی میتوانست، دست به ترورش میزد. اگر یکی از نیروهای ترور اسرائیل در یکی از کشورهای هدف به دام میافتاد، به احتمال زیاد شکنجه و کشته میشد. اما در کشورهای پایه یعنی کشورهایی که با اسرائیل روابط دوستانه داشتند، حداکثر به یکدوره زندان محکوم میشد. در نتیجه موساد به اینجمعبندی رسید که کشتن یکنفر و اصطلاحاً قسر در رفتن در اروپا، خیلی راحتتر است.
در ادامه، افراد زیادی برای کشتن بودند و اولین فهرست تروری که پس از مونیخ تهیه شد، ۱۱ نام اصلی داشت. اما همه اینافراد در کشورهای عرب یا اروپای شرقی بودند. به همیندلیل موساد سراغ سوژههای دیگری رفت که کمتر از این ۱۱ نفر اهمیت داشتند و در عوض در اروپای غربی سکونت داشتند. ایناهداف، افرادی بودند که احتمال عضویتشان در سازمان سپتامبر سیاه وجود داشت. بهقول یکی از نیروهای واحد سزاریه در موساد، اینترورها باید طوری میبودند که از فاصله نزدیک انجام شده و ترس و لرز را به جان فلسطینیها و اعراب میانداختند و از طرف دیگر به گونهای میبودند که اگر اسرائیل هم میگفت ارتباطی با انجامشان نداشته، باز هم مشخص باشد که کار اسرائیل بودهاند. رهبر تیمهای ترور و فرمانده بعضی از آنها، نهامیا مئیری بود. او با رشد در موساد به واحد سزاریه منتقل و فرمانده تیمی شد که واحد بایونت را تأسیس کرد. مئیری یکی از دو قاتلی است که در رم به زعتیر شلیک کردند. او میگفت هرکدام از اهدافش لیاقت ۳ گلوله را داشتهاند؛ یکی در سینه و دو تا در سر. پس از آنکه مایک حراری در سال ۱۹۸۰ از فرماندهی سزاریه استعفا داد، اینواحد یکهدیه تودیع به او داد؛ همان تپانچه برتایی که مئیری با آن زعتیر را کشته بود.
پیکر بیجان وائل زُعیتر در خیابانهای رُم؛ در حالی که ترجمه «هزار و یکشب» را در آغوش دارد
دو هفته پس از ترور زعتیر، محمود الهمشری بهعنوان نفر دوم سازمان سپتامبر سیاه ترور شد. روز ۸ دسامبر ۱۹۷۲ (۱۷ آذر ۱۳۵۱) با برقراری تماس تلفنی با آپارتمان الهمشری در پاریس، بمبی که نیروهای موساد در پایه مرمری تلفن خانه او کار گذاشته بود، به محض برداشتن گوشی توسط هدف، با کنترل از راه دور منفجر شد. الهمشری زخمی و چندهفته بعد در بیمارستان درگذشت.
رونین برگمن میگوید خیلی مهم بود که چنینترورها و قتلهایی اخلاقی تلقی شوند؛ حداقل از نظر خود قاتل. اما یکی از افسران سزاریه گفته زعتیر هیچارتباطی با قتل ورزشکاران اسرائیلی در مونیخ نداشت. یکی از مسئولان ارشد موساد هم سالها بعد، اینپرونده را بررسی کرد و گفت کشتن اینفرد عرب یکاشتباه بوده است. برگمن میگوید آهارون یاریو مشاور امور مبارزه با تروریسم در دولت مایر هم سال ۱۹۹۳ با شبکه BBC مصاحبهای داشت که در آن مطالبی مطرح کرد که اینمطالب به طرز غافلگیرکنندهای با ادعای فلسطینیها درباره اشتباه در کشتن زعتیر مطابقت داشتند.
* بهار جوانی در بیروت برای زدن فرماندههای ساف
با رسیدن سال ۱۹۷۳ مشخص شد قتلهای هدفمند افرادی که در فهرست ۱۱ نفره نبودند، نتوانسته ضربهای به ردههای بالا ساف بزند. چون اهداف رده بالا در بیروت مستقر و در مراکز امن پناه گرفته بودند. اما در نهم اکتبر ۱۹۷۲ (۱۷ مهر ۱۳۵۱) یکپیام رمزنگاری شده از «مدل» یکی از جاسوسهای امان و موساد در لبنان به اسرائیل رسید که میگفت اینجاسوس با نام واقعی کلویس فرانسیس، درخواست دیدار و ارائه اطلاعات مهمی را دارد. اطلاعات او درباره نشانی منازل ۴ نفر از مقامات مهم ساف در بیروت بود: محمد یوسف النجار مسئول دستگاه اطلاعاتی، کمال عدوان مسئول عملیاتهای مخفی فتح در اسرائیل، کرانه باختری و باریکه غزه، کمال ناصر سخنگوی ساف و ابوجهاد نفر دوم سازمان پس از عرفات.
سزاریه تصمیم گرفت برای پر کردن خلاءهای اطلاعاتی درباره محل زندگی اینچهار نفر، یکجاسوس زن با نام عملیاتی یائل را به بیروت اعزام کند؛ زنی که در کانادا متولد و در آمریکا در یکخانواده یهودی، اما بدون هیچ ارتباطی با اسرائیل بزرگ شده بود. مایک حراری هنگام اعزام اینمامور به بیروت، از زیبایی و زنانگی ظریف او تعریف کرد و گفت همین مساله باعث میشود کسی به او شک نکند. یائل روز ۱۴ ژانویه ۱۹۷۳ (۲۴ دی ۱۳۵۱) به بیروت رسید و کمی بعد در یک آپارتمان که درست روبروی ساختمانهایی که سهسوژه ترور در آنها زندگی میکردند، مستقر شد. رفتارهای یائل باعث شده بود بتواند آزادانه تحرک داشته باشد و تقریباً به هرکجای لبنان که خواست سفر کند. او با کیف دستی خود که درونش دوربینی جاسازی شده بود، به خیابان رفته و از ساختمانهای موردنظر عکسبرداری میکرد. تا آنزمان اسرائیل به صورت معمول، مسئولیت موساد در تروهایی را که در سراسر جهان انجام داده بود، تکذیب کرده بود.
با دیدن عکسهای یائل و بررسیهای بعدی، اسرائیلیها به ایننتیجه رسیدند که نمیشود در ترور سهفرمانده مهم ساف، از مواد منفجره استفاده کرد و اینعملیات باید بهصورت شلیک از فاصله نزدیک انجام میشود. اما لبنان یکی از کشورهای هدف بود و سزاریه بهدلیل خطر بالای عملیات، نمیتوانست به تنهایی از پس آن بربیاید. در نتیجه پیشنهاد انجام یکعملیات مشترک با IDF مطرح شد. سپهبد دیوید العاذر رئیس ستاد مشترک IDF درباره موفقیت اینعملیات تردید داشت. بههمیندلیل از ایهود باراک فرمانده سایرت متکال (واحد شناسایی ستاد مشترک) خواست طرحهای تازهای ارائه کند. سایرت متکال واحدی بود که اواخر دهه ۱۹۵۰ بهعنوان یکنیروی نخبه برای نفوذ مخفیانه به عمق اراضی دشمن تأسیس شده بود. بهگفته برخی، آموزشهایی که افراد اینواحد میدیدند، سختترین آموزشهای نظامی در کل جهان بود. ایهود باراک هم اولین افسری است که در اینواحد رشد کرد و سال ۱۹۷۱ فرمانده آن شد.
با چراغ سبزی که العاذر به طراحیهای باراک نشان داد، بنا شد عملیات زدن ۳ فرمانده ساف با عنوان «بهار جوانی» (عملیات یورش به بیروت) با همکاری واحد تکاوری دریایی «شایتت ۱۳» انجام شود و اینواحد، تیم یورش را از اسرائیل به ساحل بیروت برساند. قرار بود دقیقاً همزمان با حمله به ساختمان فرماندهان فلسطینی، واحدهای تکاوری دیگری اسرائیل به ۴ هدف دیگر در لبنان حمله کنند، چون پس از حمله به ساختمان فرمانده ساف، بهسختی میشد عملیاتهای دیگری را ترتیب داد؛ بنابراین اسرائیل میخواست در زمان صرفهجویی کند. العاذر که شخصاً نظارت بر دورههای آمادگی اینعملیات را به عهده گرفته بود، پیشنهاد داد برای اجرای آن، چندتن از نیروها لباس زنانه بپوشند و با خنده گفت اینگونه سلاحهای بیشتری را پنهان میکنید! ایهود باراک خود یکی از نیروهایی بود که در اینعملیات لباس زنانه پوشیدند و در کشتار فلسطینیها حضور داشتند.
تقریباً تمام نیروی دریایی اسرائیل برای انجام اینعملیات بسیج شد و رونین برگمن در کتاب «تو زودتر بکش» میگوید اینعملیات اگر نگوییم بزرگترین عملیات قتل هدفمند در قرن بیستم، دستکم یکی از اینعملیاتها بود.
ششم آپریل ۱۹۷۳ (۱۷ فروردین ۱۳۵۲) ۶ نیروی عملیاتی سزاریه با گذرنامههای جعلی آلمانی، بلژیکی و بریتانیایی از فرودگاههای مختلف اروپا، به بیروت پرواز کردند. بعدازظهر ۹ آپریل هم چندواحد IDF با اتوبوس به پایگاه نیروی دریایی اسرائیل در حیفا رفتند.
اجرای عملیات بهار جوانی باعث شد دولت لبنان استعفا دهد که خلاصه نتیجه حمله و کشتار آن را میتوان اینگونه در کتاب «تو زودتر بکش» دید:
«در اسرائیل، عملیات بهار جوانی را یکموفقیت خیرهکننده تلقی میکردند. عملیات به تمای اهداف تعیینشدهاش رسیده بود. سهنفر از مسئولان ارشد ساف، بهعلاوه حدود ۵۰ نفر دیگر (تقریباً همگی از اعضای ساف) کشته شده بودند. صلاح خلف (ابوایاد) فرمانده اصلی سازمان سپتامبر سیاه هم بهصورت شانسی جان سالم به در برد، وگرنه او هم تا مدت کوتاهی قبل از حمله در یکی از آپارتمانهای هدف که اغلب اوقاتش را در آنجا میگذراند، حضور داشت. ۴ ساختمان و کارگاه تولید سلاح تخریب شد. فلسطینیها ضبط آنهمه سند از آپارتمان عدوان را یکفاجعه و مصیبت میدیدند. ایناسناد جزئیاتی درباره هستههای ساف در مناطق اشغالی (۱۹۶۷) در اختیار شینبت قرار داد و منجر به یکسری بازداشت شد که بهطرز مؤثری شبکه فتح را در آن مناطق تخریب کرد.» (جلد دوم، صفحه ۵۲ به ۵۳)
یائل؛ جاسوس اسرائیلی که اطلاعات زیادی از ساختمانهای محل اقامت فرماندهان ساف تهیه کرد
* ادامه قتلهای هدفمند در پاریس و آتن
پس از موفقیت بهار جوانی، قتل هدفمند بعدی، مربوط به باسل الکبیسی استاد حقوق دانشگاه بیروت و فعال رده پایین «جبهه خلق برای آزادسازی فلسطین» بود که در پاریس و بهضرب گلوله مئیری و یک آدمکش دیگر اسرائیلی انجام شد.
تنها چندساعت پس از اینکه نیروهای عملیات بهار جوانی به اسرائیل بازگشتند، حراری، مئیری و ۵ نیروی عملیاتی دیگر به آتن رفته و با کار گذاشتن بمبی در تشک تختخواب زیاد مقصَّی، او را که بهتازگی بهعنوان نماینده فتح در قبرس منصوب شده بود، کشتند.
قتل بعدی هم مربوط به دو تن از نیروهای ودیع حداد بود که به رم فرستاده شده بودند. تیم بایونت زیر ماشین ایندوتن بمبی کار گذاشته و هنگام حرکتشان در خیابانهای رم، با کنترل از راه دور، ماشین را منفجر کردند.
در ادامه، هدف بعدی محمد بودیه مسئول عملیاتهای جبهه خلق در اروپا بود که طبق گزارشهای جاسوسهای اسرائیلی، هم برای ودیع حداد کار میکرد هم سازمان سپتامبر سیاه. اینفرمانده فلسطینی هم توسط تیم ۳۰ نفرهای از واحدهای بایونت و رنگینکمان، در پاریس زیر نظر گرفته شد و در نهایت در ژوپن ۱۹۷۳ با انفجار بمب حساس به فشاری که زیر صندلی اتومبیلش جاسازی شده بود، کشته شد. دو روز پس از ایناتفاق، سازمان آزادیبخش فلسطین اعلام کرد انتقام خون بودیه را با کشتن سرهنگ یوسف آلون وابسته نظامی اسرائیل در واشنگتن گرفته است.
* شروع تلاشها برای شکار علی حسن سلامه و آبرویزی موساد
با گذشت ۹ ماه از کشتار مونیخ، موساد افراد زیادی را کشته بود، اما هنوز آن ۱۱ نفر رده بالای ساف، در فهرست تعقیب و ترورش قرار داشتند. در صدر اینفهرست هم علی حسن سلامه افسر عملیاتهای سپتامبر سیاه بود که پدرش حسن سلامه یکی از دو فرمانده اصلی نیروهای فلسطین در جنگ تأسیس اسرائیل بود.
با تعقیب یکالجزایری بهنام کمال بنآمن که با فتح همکاری داشت، موساد رد و نشانی از حسن علی سلامه پیدا کرد و یکتیم ویژه ۱۲ نفره با فرماندهی نهامیا مئیری برای شکار او تشکیل شد. یکی از اعضای اینتیم سیلویا رافائل بود؛ یکنیروی عملیاتی که با نقش یک عکاس خبری کانادایی و مواضع ضداسرائیلی شدید (با نام ساختگی پاتریشیا روکسبورگ) در کشورهای جهان عرب چرخیده و اطلاعات زیادی درباره ارتشهای عربی گردآوری کرده بود. زن دیگری که در اینگروه حضور داشت، ماریان گلادنیکف مهاجری از سوئد بود که به استخدام شینبت درآمده و تازه به موساد پیوسته بود.
اما همه تلاشهایی که موساد در اینبرهه انجام داد، به یکفاجعه و آبروریزی منتهی شدند. آنها در شهر لیلهامر در نروژ، مردی عرب را مقابل چشمان همسر باردارش کشتند که حسن علی سلامه نبود و مدتها به اشتباه او را بهجای سلامه تعقیب کرده بودند. حراری پس از انجام ترور و فرار، تا وقتی خود را به آمستردام نرسانده بود، متوجه نشد که مقتول و هدف عملیات، شخصی مراکشی بهنام احمد بوشیخی بود که بهعنوان پیشخدمت و نظافتچی یکاستخر در لیلهامر کار میکرد. زوی زامیر رئیس وقت موساد تلاش کرد بگوید اصلاً فاجعهای رخ نداده و شناسایی و تعیین هویت اشتباهی یکسوژه، شکست محسوب نمیشود، بلکه فقط یکاشتباه است! او معتقد بود خود قربانی بهخاطر رفتار شکبرانگیزش مقصر اشتباه موساد بوده است.
رونین برگمن نویسنده «تو زودتر بکش» میگوید احمد بوشیخی هیچارتباطی با مبارزات فلسطینیها نداشت و ماجرای لیلهامر چیزی نبود جز قتل یکخدمتکار استخر با خونسردی کامل! اما خرابکاریهای موساد در اینعملیات تمامی نداشت و پس از کشتن بوشیخی، دو تن از نیروهای عملیات با نامهای آربل و (ماریان) گلادنیکوف در فرودگاه اسلو، موجب شک پلیس و در نهایت دستگیر شدند. آربل خیلی زود زیر بازجویی برید و به پلیسهای نروژی گفت کجا میتوانند آوراهام گمر و سیلویا رافائل را پیدا کنند. پلیس هم با جستجوی مخفیگاه گفته شده، دو نیروی دیگر موساد را دستگیر کرد. مدارک بهدست آمده از محل اختفای ایندونفر منجر به کشف خانههای تیمی موساد در سراسر اروپا شدند.
پلیس نروژ ۶ اسرائیلی را در ارتباط با اینپرونده دستگیر و دادگاهی کرد که اینمساله تبدیل به خبر اول رسانههای جهان و باعث یکسرشکستگی برای اسرائیل شد. «شرمآورترین قسمت قضیه این بود که آربل همهچیز را لو داده بود، حتی شماره تلفن مقر اصلی موساد در تلآویو را.» (جلد دوم، صفحه ۸۵)
اسرائیل تا سالها بعد روی موضع خود پافشاری کرد. اما اواسط دهه ۹۰ که اقدامات قضائی نروژ علیه حراری و زامیر به راه افتاد، پذیرفت قتل احمد بوشیخی کار عناصر اینکشور بوده و در مجموع ۲۸۳ هزار دلار غرامت به بازماندگان خانواده وی پرداخت. پسر بوشیخی از ازدواج پیشیناش هم ۱۱۸ هزار دلار غرامت گرفت. اما در همان دورانی که افتضاح لیلهامر رخ داد& محکومان دادگاه، با توافق مخفیانه دولتهای اسرائیل و نروژ پس از مدت کوتاهی از زندان بیرون آمده و در اسرائیل بهعنوان قهرمان مورد استقبال قرار گرفتند. اما اینماجرا باعث شد رؤیای مایک حراری برای رسیدن به مقام ریاست موساد از بین برود. برگمن مینویسد: «در واقع بایونت بهواسطه ماجرای لیلهامر متلاشی شد. گذرنامه جعلیای که مئیری در جریان آن عملیات استفاده کرده بود، طی تحقیقات پلیس نروژ کشف و به همیندلیل سفرهای خارجی او به شدت محدود شد. مدت کوتاهی بعد هم او از موساد بیرون آمد.» (جلد دوم، صفحه ۸۹)
پس از شکست در لیلهامر، اسرائیلیها دستبهعصاتر شدند، اما مأموریت بعدی خود را کشتن امین الهندی یکی از ۱۱ نفر صدر فهرست ترور تعریف کردند که در عملیات مونیخ نقش داشت و موساد مدعی بود قرار است در اُستیا در حومه رُم با شلیک موشک SAM۷ یکی از هواپیماهای خطوط هوایی اسرائیل را هدف قرار دهد. احتیاط اسرائیل پس از افتضاح لیلهامر باعث شد برای جلوگیری از طرح و نقشههای الهندی، اطلاعات مربوط به او را به دستگاه اطلاعاتی ایتالیا بدهند و از کشتن او و همراهانش منصرف شوند. ایتالیاییها هم اعضای تیم الهندی را دستگیر کردند. برگمن میگوید طبق پیشبینیهای مئیری، بازداشتشدگان سهماه بعد به واسطه فشارهای قذافی به دولت ایتالیا آزاد شدند.
سیلویا رافائل جاسوس اسرائیلی که یکی از مهرههای افتضاح لیلهامر بود، در کنار فرح پهلوی
* جنگ یوم کیپور و موج استعفاها در اسرائیل
معضلی که اسرائیل پس از پیروزی در عملیات بهار جوانی بهدست آورد، از نظر خیلی از خود اسرائیلیها باعث غرور و نخوت در آنها شد. آنها مطمئن شده بودند اعراب مرعوب شدهاند و توانایی بازدارندگی اسرائیل، آنها را عقب نگه میدارد و جرأت آغاز جنگ را نخواهند داشت. اگر هم جنگی را شروع میکردند، اسرائیل یقین داشت بهزودی آنها را نابود خواهد کرد. اما روز ۶ اکتبر ۱۹۷۳ (۱۴ مهر ۱۳۵۲) جنگ یوم کیپور شروع و اسرائیل غافلگیر شد.
با وجود شکستهای سنگین اولیه، نیروهای دفاعی اسرائیل پس از ۱۹ روز خود را پیدا کرده و ورق را برگرداندند. اما پیروزی اسرائیل در اینجنگ بهقیمت هزینه سنگینی بهدست آمد؛ بیش از ۲۳۰۰ سرباز اسرائیلی کشته شدند و چنینجنگی که میشد با مذاکره یا دادههای اطلاعاتی از وقوعش جلوگیری کرد، به وقوع پیوست. در نتیجه العاذر رئیس ستاد مشترک IDF و اِلی، زیرا رئیس سازمان امان همراه با تعدادی دیگر از افسران ارشد اسرائیلی استعفا دادند. اینجنگ همچنین آناحساس امنیت و غروری که اسرائیلیها داشتند، از بین برد. گلدا مایر هم بهعنوان نخستوزیر در تاریخ ۱۱ آپریل آنسال (۲۲ فروردین ۱۳۵۳) استعفا داد.
* ماجرای مدرسه نتیو مئیر و پایان زندگی سیاسی گلدا مایر
روز ۱۳ می ۱۹۷۴ (۲۳ اردیبهشت ۱۳۵۳) سهنفر از اعضای جبهه دموکراتیک خلق برای آزادی فلسطین (یکی از گروههای منشعبشده از ساف که با جبهه خلق برای آزادی فلسطین ارتباط نداشت) با عبور مخفیانه از مرز لبنان، وارد اسرائیل شدند و خود را به شهرستان معالوت رساندند. آنها به مدرسهای بهنام نتیو مئیر رسیدند و دانشآموزان اسرائیلی درون مدرسه را برای آزادی ۲۰ نفر از اسرای فلسطینی در زندانهای اسرائیل گروگان گرفتند.
گلدا مایر که هنوز پست نخستوزیری را واگذار نکرده بود و رونین برگمن او را با صفت «معمولا پرخاشجو» در کتابش خوانده، اینبار حاضر شد خواسته فلسطینیها را بپذیرد، اما موشه دایان وزیر دفاعش که او هم در حال کناررفتن از منصبش بود، نمیخواست خاطره ضعف و شکست از خود به جا بگذارد. در نتیجه نظر مایر را عوض کرد و گفت باید گروگانگیرهای فلسطینی را بکشند. مایر هم موافقت کرد و در نهایت به نیروهای واحد سایرت متکال دستور داده شد به مدرسه هجوم ببرند و فلسطینیها را بکشند.
کشتن فلسطینیها در اینعملیات بهقیمت مرگ ۲۲ دانشآموز اسرائیلی و ۴ بزرگسال و یکسرباز اسرائیلی تمام شد؛ پایانی شکستبار برای زندگی سیاسی گلدا مایر. پس از او اسحاق رابین که پیشتر سفیر اسرائیل در آمریکا و در زمان جنگ ۶ روزه هم رئیس ستاد مشترک IDF بود، نخستوزیر شد. رابین تنها اسرائیلی بومی متولد اسرائیل بود که به نخستوزیری اینکشور میرسید.
* عملیات جوخه فلسطینی به قلب اسرائیل
پس از عملیات بهار جوانی، عرفات و ابوجهاد تصمیم گرفتند به فعالیتهای سپتامبر سیاه خاتمه دهند و بهقول برگمن، نقطه پایانی را بر حمله به اهداف بیرون اسرائیل و بیرون سرزمینهای اشغالی بگذارند. ابوجهاد بهعنوان رئیس کمیته عالی نظامی ساف دستور داد همه حملات به اسرائیل از اینبه بعد داخل سرزمین مادری اشغالشده باشند. به اینترتیب شامگاه ۵ مارس ۱۹۷۵ (۱۴ اسفند ۱۳۵۳) ۸ نفر از نیروهای ابوجهاد با قایق خود را به ساحل تلآویو رساندند و ضمن انجام حمله چریکی، کنترل هتل ساوُی را در اختیار گرفتند. ایناولینبار بود که فلسطینیها نیروهای خود را به قلب اسرائیل میرساندند.
اینگروگانگیری که در آن خواسته فلسطینیها، آزادی ۲۰ اسیر فلسطینی بود، در زمانی انجام شد که ۲ سال از عملیات بهار جوانی میگذشت و به گفته فلسطینیها بهنوعی انتقام از آن عملیات محسوب میشد. اما اسرائیلیها که هیچقصدی برای آزادسازی فلسطینیها نداشتند، ۴۴ تکاور ارتشی را به هتل اعزام کردند که در نتیجه درگیریشان با گروگانگیرها، ۷ فلسطینی کشته و یکی اسیر شد. ۸ اسرائیلی و ۳ سرباز صهیونیست هم کشته شدند.
اینماجرا هم بهعنوان یکشکست در کارنامه اسرائیل ثبت شد و حملات فلسطینیها پس از اینماجرا، باز هم ادامه پیدا کرد.
* شکست طرح بمباران فرماندهان فتح و اعدام جاسوس اسرائیلی
اواسط آگوست ۱۹۷۵ (مرداد ۱۳۵۴) یکی از جاسوسان موساد در فتح، گزارش داد ساف در حال طراحی برگزاری یکرژه در روز اول اکتبر در ورزشگاه المدینه الریاضیه بیروت است و یکساعت پیش از برگزاری رژه، همه رهبران فتح در دفتری در همان نزدیکی جلسه دارند. در نتیجه اسحاق رابین نخستوزیر وقت اسرائیل دستور داد نقشهای برای حمله به ایننشست و کشتن فرماندهان فتح طراحی شود. ایندستور یکی از موارد اختلاف بین خود اسرائیلیهاست. چون ژنرال شلومو گازیت رئیس سازمان امان مخالف آن بود. او روایت کرده «بعضی اسراییلیا بودن که از انجام قتلهای هدفمند شرمنده نبودن. دیدگاه من فرق داشت؛ من شرمنده بودم.» (جلد دوم، صفحه ۱۱۷ به ۱۱۸)
برای اینحمله، مقرر شد ۸ فروند هواپیمای A۴ اسکای هاوک و یکفروند F۴ جهت بمباران در نظر گرفته شوند. با وجود همه شک و تردیدها درباره ابری یا صافبودن آسمان و امکان انجام یا عدم انجام مأموریت، چون خلبانها با شیرجه به داخل ابر و پرواز در ارتفاع پایینتر از ارتفاع مدنظر اقدام به رهاکردن بمبهای خود کردند، چاشنیها غیرفعال ماندند و در نتیجه، بمبها بدون انفجار روی زمین و سقف برخی از ساختمانهای اطراف محل برگزاری جلسه فلسطینیها افتادند. در اینحمله فقط راننده ابوجهاد بهدلیل اصابت بمب عملنکرده، کشته شد.
پس از اینماجرا، ابوجهاد دستور تحقیق و تفحص برای پیداکردن عناصر نفوذی اسرائیل را در فتح صادر کرد و سهماه بعد، هویت یکی از جاسوسان مهم و ارزشمند موساد کشف و اعدام شد.
* عملیات سوزش معده برای جلوگیری از مأموریت جبهه خلق
در ادامه اتفاقات، جاسوسان اسرائیلی خبر دادند نیروهای جبهه خلق قصد دارند یکهواپیمای ال عال را در فرودگاه نایروبی کنیا با موشک SAM۷ هدف قرار دهند. در نتیجه با اطلاع به نیروهای امنیتی کنیا، از آنها درخواست کمک شد. نام عملیات جلوگیری از طرح فلسطینیها برای انهدام هواپیمای اسرائیلی، «سوزش معده» نام گرفت. در اینزمان، جورج حبش رهبر جبهه خلق و ودیع حداد جانشین او بود.
با غافلگیری و محاصره عاملان عملیات جبهه خلق که ۲ آلمانی و ۳ فلسطینی بودند، هر ۵ نفر تسلیم شدند و اسرائیلیها هر ۵ تن را به برانکار بسته و با تزریق دارو، بیهوش کردند تا با پروازی ۶ ساعته به اسرائیل منتقل شوند. اسحاق رابین نخستوزیر وقت با آنکه موافق سربهنیستکردن اسرا بود، اما انجام اینکار را منوط به تأیید دادستان کل اسرائیل دانست و آهارون باراک که بعدها قاضی ارشد دیوان عالی اسرائیل و مشهورترین قاضی اینکشور جعلی شد، با اینکار مخالفت کرد. چون دو تن از مظنونان، آلمانی بودند. به اینترتیب ۳ فلسطینی و ۲ آلمانی دخیل در عملیات فرودگاه نایروبی، زنده در اسرائیل فرود آمدند.
فلسطینیها تحت شدیدترین بازجویی و شکنجهها قرار گرفتند و سربازجوی آنها افسری با درجه سرهنگ دومی و نام مستعار Y بود که سربازجوی واحد ۵۰۴ سازمان امان بود. او همچنین شکنجه و بازجویی خشن را به نیروهای اطلاعاتی IDF آموزش میداد. اما نکته مهم اینجاست که با آلمانیها برخوردی محترمانه و بدون خشونت رخ داد. به گفته مترجم کتاب، اسرائیلیها به هزار و یکدلیل مجبور بودند با آلمانیها و در کل چشمآبیها حتی اگر دشمنشان بودند، تعامل کنند، اما جان و مال عربها برایشان مباح بود و کسی هم درباره اینمساله از آنها بازخواست نمیکرد.
یکی از عکسهای مشهور واقعه فرودگاه انتبه: کماندوهای واحد سایرت متکال در حالیکه لباس سربازهای اوگاندایی را پوشیدهاند سوار مرسدسبنز شدهاند
* ماجرای فرودگاه انتبه
۶ ماه پس از خنثیکردن عملیات نایروبی، در ۲۷ ژوپن ۱۹۷۶ (۶ تیر ۱۳۵۵)، چهار مبارز متشکل از دو نفر از جبهه خلق برای آزادی فلسطین و دو آلمانی چپگرا دست به هواپیماربایی دیگری علیه اسرائیل زدند. اینهواپیمای ایرفرانس که از فروداه لُد در اسرائیل برخاسته بود، با ۸۳ مسافر اسرائیلی ربوده شد. فلسطینیها و دو آلمانی مورد نظر در توقف هواپیما در آتن سوار آن شده بودند و میخواستند بهجای پاریس به بنغازی در لیبی رفته و پس سوختگیری و سوارکردن دو مبارز دیگر، به عنتبه در اوگاندا بروند. قرائت صهیونیستی و اقتباس تصویری از اینماجرا سال ۲۰۱۸ در قالب یکفیلم سینمایی با عنوان «هفتروز در عنتبه» تولید شد.
هواپیمارباها در عنتبه، ۲۰۹ مسافر غیراسرائیلی و ۱۲ خدمه پرواز را آزاد کردند و در مقابل آزادی گروگانهای اسرائیلی خود، خواستار آزادی ۵۳ تن از نیروهای مقاومت شدند.
با انجام اینعملیات هواپیماربایی، اوضاع در موساد به هم ریخت و با بحث و گفتگوهایی که ۴ روز ادامه پیدا کردند، اسحاق رابین متمایل شده بود با گروگانگیرها وارد مذاکره شود و با درخواستشان موافقت کند. یکی از مسائل مهم در اینبحران، این بود که دختر مدیر راکتور هستهای اصلی اسرائیل هم بین گروگانها بود. از طرف دیگر بین اسامی مورد نظر فلسطینیها که برای آزادیشان اقدام کرده بودند، نام ۵ عامل عملیات نایروبی هم به چشم میخورد. حالا مشکل اسرائیل این بود که نمیتوانست برای آزادی و تبادل ۵ نفری که هم خودش و هم دولت کنیا داشتن اطلاعات درباره محل حضورشان را منکر شده بود، اقدام کند.
در ادامه، واحد سزاریه در موساد با معرفی ماموری با نام مستعار دیوید که آموزش خلبانی هم دیده بود، گره اینمشکل را باز کرد و او بهعنوان یکشکارچی پولدار و سرخوش، سوار هواپیمایی تکنفره شد و از مرکز کنیا خود را به فراز فرودگاه انتبه رساند و بالای اینمنطقه چرخید و عکسهای مفیدی برای اسرائیلیها گرفت تا بتوانند عملیات موردنظرشان را طراحی کنند.
با چراغ سبز اسحاق رابین برای حمله، تیم اسرائیلی مجری عملیات با چهار هواپیما ترابری از اسرائیل بهسمت انتبه راه افتاد. نیروهای اسرائیلی با رسیدن به فرودگاه، تیراندازی را آغاز کرده و گروگانگیرها را کشتند. آنها نیروهای نظامی اوگاندایی را هم که فلسطینیها را محاصره کرده بودند، به قتل رساندند. همچنین ۸ جنگنده میگ نیروی هوایی اوگاندا را هم منفجر کردند. در اینحمله ۸ هواپیماربا و ۳ نفر از گروگانها کشته شدند. اما به قول رونین برگمن، گروگانها آزاد شده بودند و اسرائیل هم هیچ امتیازی نداده بود. یوناتان نتانیاهو برادر بزرگتر بنیامین نتانیاهو نخستوزیر کنونی اسرائیل هم یکی از کشتهشدگان عملیات فرودگاه عنتبه بود.
اینعملیات تبدیل به الگوی چگونگی برخورد با پروندههای گروگانگیری فلسطینیها شد. همچنین باعث شد اسحاق رابین دستور نهایی را برای از بین بردن مغز متفکر و طراح اصلی هواپیمارباییها به موساد بدهد و بگوید هرچه لازم است، هزینه کنند تا ودیع حداد کشته شود!
منبع: مهر